بررسي تطبيقي زمان امام حسن(ع) و امام حسين(ع)
چه تفاوتهايي ميان زمان امام حسن (ع) و امام حسين وجود داشت كه يكي صلح را انتخاب كرد و ديگري جنگ را؟
جواب:
اولين تفاوت اين است كه امام حسن(ع) در مسند خلافت بود و معاويه هم به عنوان يك حاكم و به عنوان يك نفر طاغي و معترض در زمان امير المؤمنين قيام كرد، به عنوان اينكه من خلافت علي را قبول ندارم به اين دليل كه علي كشندگان عثمان را كه خليفه بر حق مسلمين بود پناه داده است و حتي خودش هم در قتل خليفه مسلمين شركت داشته است، پس علي خليفه بر حق مسلمين نيست. معاويه خودش به عنوان يك نفر معترض و به عنوان يك دسته معترض تحت عنوان مبارزه با حكومتي كه بر حق نيست و دستش به خون حكومت پيشين آغشته است [قيام كرد]. تا آن وقت ادعاي خلافت هم نميكرد و مردم نيز او را تحت عنوان «امير المؤمنين» نميخواندند؛ همينطور ميگفت كه ما يك مردمي هستيم كه حاضر نيستيم از آن خلافت پيروي كنيم. امام حسن بعد از امير المؤمنين در مسند خلافت قرار ميگيرد. معاويه هم روز به روز نيرومندتر ميشود. به علل خاص تاريخي، وضع حكومت امير المؤمنين، در زمان خودش از نظر داخلي تدريجاً ضعيفتر ميشود به طوري كه نوشتهاند بعد از شهادت اميرالمؤمنين، به فاصله هجده روز معاويه حركت ميكند براي فتح عراق. در اينجا وضع امام حسن يك وضع خاصي است؛ يعني خليفه مسلمين است كه يك نيروي طاغي و ياغي عليه او قيام كرده است. كشته شدن امام حسن در اين وضع، يعني كشته شدن خليفه مسلمين و شكست مركز خلافت. مقاومت امام حسن تا سرحد كشته شدن نظير مقاومت عثمان بود در زمان خودش، نه نظير مقاومت امام حسين. امام حسين وضعش وضع يك معترض بود در مقابل حكومت موجود؛ اگر كشته ميشد ـ كه كشته هم شد ـ كشته شدنش افتخار آميزبود، همينطور كه افتخارآميز هم شد.
تفاوت دومي كه در كار بود اين بود كه درست است كه نيروهاي عراق، يعني نيروهاي كوفه ضعيف شده بود، اما اين نه بدان معني است كه بكلي از ميان رفته بود و اگر معاويه همينطور ميآمد يكجا فتح ميكرد، بلاتشبيه آن طور كه پيغمبر اكرم مكه را فتح كرد، به آن سادگي و آساني؛ با اينكه بسياري از اصحاب امام حسن به حضرت خيانت كردند و منافقين زيادي در كوفه پيدا شده بودند و كوفه يك وضع ناهنجاري پيدا كرده بود كه معلول علل و حوادث تاريخي زياد بود.
يكي از بلاهاي بزرگي كه در كوفه پيدا شد، مسأله پيدايش خوارج بود كه خود خوارج را امير المؤمنين معلول آن فتوحات بيبند و بار ميداند، آن فتوحات پشت سر يكديگر، بدون اينكه افراد يك تعليم و تربيت كافي بشوند، كه در نهج البلاغه هست: مردمي كه تعليم و تربيت نديدهاند، اسلام را نشناختهاند و به عمق تعليمات اسلام آشنا نيستند آمدهاند در جمع مسلمين، تازه از ديگران هم بيشتر ادعاي مسلماني ميكنند.
به هر حال، در كوفه يك چند دستگي پيدا شده بود. اين جهت را هم همه اعتراف داريم كه دست كسي كه پايبند به اصول اخلاق و انسانيت و دين و ايمان نيست، بازتر است از دست كسي كه پايبند اين جورچيزهاست. معاويه در كوفه يك پايگاه بزرگي درست كرده بود كه با پول ساخته بود. جاسوسهايي كه مرتب ميفرستاد به كوفه، از طرفي پولهاي فراواني پخش ميكردند و وجدانهاي افراد را ميخريدند و از طرف ديگر شايعه پراكنيهاي زياد ميكردند و روحيهها را خراب مينمودند. اينها همه به جاي خود، در عين حال اگر امام حسن ايستادگي ميكرد يك لشكر انبوه در مقابل معاويه به وجود ميآورد، لشكري كه شايد حداقل سي چهل هزار نفر باشد، و شايد ـ آنطور كه در تواريخ نوشتهاند ـ تا صد هزار نفر هم امام حسن ميتوانست لشكر فراهم كند كه تا حدي برابري كند با لشكر جرّار صد و پنجاه هزار نفري معاويه. نتيجه چه بود؟ در صفّين امير المؤمنين ـ كه در آن وقت نيروي عراق بهتر و بيشتر هم بود ـ هجده ماه با معاويه جنگيد؛ بعد از هجده ماه كه نزديك بود معاويه شكست كامل بخورد، آن نيرنگ قرآن سر نيزه بلند كردن را اجرا كردند. اگر امام حسن ميجنگيد، يك جنگ چند سالهاي ميان دو گروه عظيم مسلمين شام و عراق رخ ميداد و چندين ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف ميشدند، بدون آنكه يك نتيجه نهايي در كار باشد. احتمال اينكه بر معاويه پيروز ميشدند نيست، و احتمال بيشتر اين است كه در نهايت امر شكست از آنِ امام حسن باشد.
پس اين دو تفاوت عجالتاً در كار هست: يكي اينكه امام حسن در مسند خلافت بود و اگر كشته ميشد، خليفه در مسند خلافت كشته شده بود، و ديگر اينكه نيروي امام حسن يك نيرويي بود كه كم و بيش با نيروي معاويه برابري ميكرد و نتيجه شروع اين جنگ اين بود كه اين جنگ مدتها ادامه پيدا كند و افراد زيادي از مسلمين كشته شوند، بدون اينكه يك نتيجه نهايي صحيحي به دنبال داشته باشد.
پاورقي:
مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 ـ صلح امام حسن(ع) صفحه: 638 الي 641
شهيد مطهري