چرا امام حسن (ع) با معاويه صلح کرد


چرا امام حسن 7صلح با معاويه را پذيرفت ؟


جواب:

در مورد صلح , يا بهتر است بگوييم : آتش بس حضرت 7با معاويه , محققان و سيره نويسان تحقيقاًفراواني كرده و حرف هاي زيادي زده اند كه مجال ذكر آن نيست و تنها به نكات برجسته بسنده مي شود. براي آگاهي از تفصيل آن به كتاب هاي مربوطه مراجعه شود.




بعد از شهادت حضرت علي 7امام مجتبي در روز جمعه , بيست و يكم ماه مبارك رمضان سال چهل هجري بالاي منبر رفتند و آن چه مي بايست به مردم , گفتند و مردم با او بيعت كردند. بلافاصله امام عمّال خود را به نواحي فرستاد و حكّام را در بلاد منصوب نمود, از جمله ابن عباس را والي بصره كرد. معاويه از جريان با خبر شد و چندجاسوس فرستاد, كه يكي از طايفهء بني القين بود كه به سوي بصره فرستاده شد و ديگري از قبيلهء حمير به سوي كوفه ,تا آن چه را در اين دو شهر مي گذرد, به او اطلاع بدهند. امام مجتبي از جريان مطلع شد و هر دو را گرفت و گردن زد وبه معاويه نامه نوشت كه جواسيس مي فرستي , مكر و حيله مي كني و گويا قصد جنگ داري ! اگر چنين است , آماده ءجنگ هستم . پس از چند بار مكاتبه , معاويه با لشگر زيادي متوجه عراق شد و براي سران منافقان كه از ترس شمشيرِ حضرت علي 7در لشكر حضرت امير7بودند و اكنون نيز چهرهء منافقانهء خود را پوشانده و در لشكر امام مجتبي 7به سر مي بردند, مخفيانه نامه نوشت كه اگر حسن بن علي را به قتل برسانند, دويست هزار درهم به هر يك مي دهد و دخترش را نيز به عقدشان مي آورد. به علاوه آن ها را امير يكي از لشكريان شام خواهد نمود. با اين شيوه اكثر منافقان را متوجه خود ساخت , حتي روزي يكي از منافقان در اثناي نماز به جانب حضرت تير انداخت , ولي چون آن بزرگوار زرده پوشيده بودند, اثري نكرد. آن ها به ظاهر به حضرت اظهار محبت مي كردند, اما در خفا به معاويه نامه مي نوشتند كه با تو هستيم .




خبر لشكر كشي معاويه به جانب عراق به سمع مبارك حضرت رسيد. منبر رفتند و مردم را دعوت به جهاد كردند,ولي كسي اجابت نكرد, اما با تريص و ترغيب جناب عديّ بن حاتم گروهي برخاستند و با او موافقت كردند. امام فرمود: اگر راست مي گوييد, به نخيله برويد, ولي مي دانم به گفتهء خود وفا نخواهيد كرد, چنان كه با بهتر از من (امام علي 7 وفا نكرديد.




حضرت به نخيله تشريف بردند و متوجّه شدند اكثر آن ها كه اظهار اطاعت كرده بودند, حاضر نشدند حضوريابند. امام در نخيله سخن راني كردند. بعد از اتمام سخن مروي از قبيلهء كندد را به نام با چهار هزار نفر به سوي لشكر معاويه فرستادندو امر كردند در منزل انبار توقف كنيد تا فرمانم برسد, اما وقتي به انبار رسيدند و معاويه از قضيه مطلع گرديد, پيكي نزد فرستاد كه اگر به طرف ما بيايي و از حسن بن علي 7دست برداري , يكي ازولايت شامات را به تو مي دهم و پانصد هزار درهم برايش فرستاد. مرد پست و دنيا پرست امام را رها كرد و بادويست نفر از اقوام و دوستان نزديك خود به معاويه ملحث شد. امام 7مرد ديگري را از قبيله بني مراد, همراه چهار نفر به سوي انبار فرستاد كه او هم فريب معاوبه را خورد و به او پيوست .




حضرت بعد از خيانت فرماندهان به محلّي به نام كوچ كرد. همه سپاه سه روز در آن جا اقامت كردند تا اين كه چهل هزار سواره و پياده جمع شدند. در اين جا حضرت دوازده هزار نفر را به فرماندهي عبيداله بن عباس به جنگ با معاويه فرستاد و فرمود امير لشكر عبيداله بن عباس است . اگر حادثه اي برايش پيش آيد, قيس بن سعد امير باشد و چنان چه براي قيس هم عارضه اي پيش آيد, پسرش سعيد بن قيس امير باشد.




لشكر حركت كرد و امام به شهر سابط رفتند تا مردم را به جنگ با معاويه تهييج كند. به منبر رفت و حقايق را بيان كرد و در ضمن سخن فرمود: تفرقه و تشتت را كنار بگذاريد. گوش به فرمان باشيد. آن چه من صلاح شما را در آن مي بينم , نيكوتر است از آن چه شما صلاح خود را در آن مي دانيد.




بعد از اتمام سخنراني , عده اي از منافقان جزء خوارج بودند, از جا بلند شدند و فرياد زدند: به خدا قسم ! اين مردكافر شده است . گروهي عليه آن بزرگوار شورش كردند و به خيمهء آن حضرت ريختند و هر چه بود, غارت كردند,حتّي سجادهء حضرت را از زير پايش كشيدند و بردند. امام وقتي جريان را چنين مي بيند, همراه جمعي از اصحاب باوفاي خود به طرف شهر مدائن حركت مي كند. وقتي خواست از سابط حركت نمايد, در تاريكي ملعوني به نام خود را به حضرت رساند و لجام اسبش را گرفت و گفت : اي حسن ! كافر شدي , چنان كه پدرت كافر شد! باتيغ يا خنجر به ران مبارك حضرت زد و او را مجروح ساخت . شيعيان حضرت را به مدائن در خانهء سعد بن مسعودثقفي بردند.




با توجه به مطالب فوق حال قضاوت كنيد آيا آن بزرگوار راه و چاره اي جز صلح يا پذيرش آتش بس داشت ؟حضرت با اين كار چند امر مهم انجام داد:




اوّلاً: چهرهء ضد ديني و منافق گونهء معاويه را آشكار كرد و مردم فهميدند با چه جرثومهء فسادي مقابلند, چون وقتي صلح منعقد گرديد, معاويه متوجه كوفه شد و روز جمعه به نخيله رفت و نماز جمعه اقامه كرد. بين خطبه گفت :مردم ! با شما مبارزه نكردم براي اين كه نماز بخوانيد يا روزه بگيريد و زكات بدهيد و... بلكه مبارزه كردم تا به امارتي كه خدا به من عطا كرده است برسم , با اين كه حاضر نبوديد آن را به من بسپاريد.




تمام توافق هايي كه با حسن بن علي كردم , همه زير پاي من است و به هيچ كدام عمل نخواهم كرد.




ثانياً: امام جان خود و شيعيانش را حفظ كرد و جلوي كشتار جمعي آنان را گرفت .




ممكن است گفته شود: چه مانعي داشت حضرت امام مجتبي 7با معاويه مي جنگيد, حتي اگر به شهادت وي ويارانش منجر مي شد, همان طور كه حضرت اباعبداله 7چنين كرد؟




در پاسخ گفته مي شود كه موقعيت اجتماعي معاويه اصلاً قابل قياس با يزديد نبود. مردم معاويه را خال المؤمنين ,كاتب وحي , از صحابهء رسول خدا6حامي سرسخت خون عثمان و بالاءخره دلسوز به اسلام مي دانستند. درصورت شهادت حضرت و يارانش با قدرتِ پول و تطميع و تبليغات چنان رواج مي داد كه آنان عليه اميرالمؤمنين قيام كردند و واجب القتل بودند و در نتيجه خون آن بزرگان به هدر مي رفت يا چندان نداشت , هم چنان كه حضرت حسين 7ده سال در زمان معاويه زندگي كرد و قيام ننمود, اما يزيد در بين مردم به جوان هوس باز و شراب خوار وبوالهوس معروف بود و پايگاه اجتماعي نداشت و حضرت اباعبداله 7از اين فرصت بهترين استفاده را نمود.




وانگهي اصلاً صلح امام حسن 7زمينهء قيام اباعبداله الحسين 7را فراهم نمود.




در پايان مواد صلح نامه حضرت با معاويه را ذكر مي كنيم تا دقيقاً روشن گردد فرزند مظلوم فاطمه 3با اين كارچه ضربهء مهلكي بر پيكر معاويه و خاندان اموي و منافقان رو سياه وارد كرد.




بسم اله الرّحمن الرّحيم حسن بن علي با معاويه صلح كرد كه متعرض او نشود, به شرطي كه معاويه ,




1 بين مردم به كتاب خدا و سنّت رسول خدا و سيرت خلفاي شايسته عمل كند.




2 بعد از خود احدي را به عنوان خليفهء رسول خدا تعيين ننمايد.




3 مردم در هر جا كه باشند, از شرّ او ايمن باشند.




4 جان و مال و عِرض و فرزندان شيعيانِ علي بن ابي طالب از دست او در امان باشد.




5 ضرري به (امام ) حسن و برادرش حسين 7و ساير اهل بيت نرساند.




6 به علي بن ابي طالب سبّ نكند و در قنوت نماز به او و شيعيانش ناسزا نگويد و....(1)




(پـاورقي 1.محدث قمي , منتهي الاءمال , ج 1 ص 163ـ 167 با تلخيص .