بازگشت

غربت غريب اهل بيت


صز آن طشت پر زلخت جگر در مقابلش


پيدا بود که زهر چه کرده است با دلش


مظلوم چون علي و به مظلوميش گواه


آن پاره هاي دل، که بود در مقابلش


او حاصل نبوّت و بيداد دشمنان


از آب شعله خيز، شرر زد به حاصلش


عمر حسن ز عمر علي سخت تر گذشت


تا آن که مرگ آمد و حلّ کرد مشکلش


از ورطه اي که بود کران تا کران ملال


موجي زد و رساند، شهادت به ساحلش


هر مرد راست محرم دل همسرش، ولي


غربت ببين که همسر او گشته قاتلش


از زهر، پاره پاره و از صبر، ريز ريز


قرآن برگ برگ شهادت بود دلش


چشمش به لطف اوست "مؤيد" که دم زند


گاه از مصائب وي و گاه از فضائلش

سيد رضا مويد