بازگشت

شعر مصيبت امام حسن (ع)


آرزوي زينبه با هزار غم و محن




که تو روز تشييع بشه بدن امام حسن




اي خدا تو مدينه غصه بي اندازه شد




بين اشک و آه بدن تشييع جنازه شد




عده اي مغيره خو تا که از راه اومدند




به جا آوردن گل، بدن رو با تير زدن


از کفن خون مي چکيد قاسمش نگاه مي کرد


با چشماي پر ز خون عمو رو نگاه مي کرد


جاي شکرش باقيه زينب علي نديد


همه ماجرا رو گوشه خونه شنيد


اما توي کربلا هر چي که شنيده بود


ديد ميون قتلگاه هر چي که نديده بود


يکي با خنجر کين يکي شمشير مي زنه


يکي با نيزه و سنگ يکي با تير مي زنه