بازگشت

در ولادت امام حسن مجتبي ( ع )


تا چمن از فر فروردين به خود زيور گرفت

عالم فرتوت دور زندگي از سر گرفت

در چمن مشاطه نوروز با سعي نسيم

شاهد گل را نقاب از چهره احمر گرفت

از دم عيساي ابر احيا شدند اموات باغ

نو عروس گل چو خود را در زر و زيور گرفت

پا به اورنگ شقايق باز بنهاد ارغوان

جا در آغوش صنوبر باز نيلوفر گرفت

ساقيان بر دست ميگيرند ساغر را ولي

لاله ساغر را به بستان از طرب بر سر گرفت

مست در مستي نگيرد دست مست ديگري

العجب نسرين به مستي دست سيسنبر گرفت

فرودين بسيار ديدم من نه اين سان فرودين

آري اين چشمه سر از سر چشمه ديگر گرفت

حبذا عيد آن که از فيضش جلالت رخ نمود

مرحبا عيد آن که از يمنش سعادت در گرفت

آفتابي سر زد از دامان زهراي بتول

آن که نور از پرتو او خسرو خاور گرفت

سبط اول ، حجت دوم ، ولي بن ولي

آن که عرش کبريا از حضرتش لنگر گرفت

اي خديوي کز وجودت هر وجودي از ازل

هوش در سر تاب در تن روح در پيکر گرفت

از شعاع مهر رخسار تو از شرمندگي

آفتاب از چرخ بر سر نيلگون معجر گرفت

خاک در گاه تو را نازم که با يک جلوهاش

بو ز مشک و رنگ از گل عطر از عنبر گرفت

خنگ رويين سم تو در پويه و رفتار خود

ساله ز ابر آتش ز برق و سرعت از تندر گرفت

طفل ابجد خوان درگاه تو هنگام جدل

از فلک خنگ و ز مه خود و ز خور افسر گرفت

محفل ( طاي ) مطاف قدسيان گرديد چون

بهر اوصاف تو بر کف خامه و دفتر گرفت


طائي شميراني (معاصر)