بازگشت

در منقبت امام حسن بن علي (ع)


اي علوي ذات و خدايي صفات

صدر نشين همه کاينات

سيد و سالار شباب بهشت

دست قضا و قلم سرنوشت

زاده طوبي و بهشت برين

نور خدا در ظلمات زمين

نور دل و ديده ختمي مب

سايهاي از پر تو تو آفتاب

علت غايي همه ممکنات

عمر ابد داد به آب حيات

پاکترين گوهر نسل بشر

جن و ملک بر قدمش سوده سر

صاحب عنوان بشير و نذير

بر فلک وحي سراج منير

آينه پاک که نور خدا

تابد از اين آينه بر ما سوا

باب تو سر سلسله اولياست

چشم پر از نور خدا مرتضي است

مادر تو دخت پيمبر بود

آيهاي از سوره کوثر بود

پرده نشين حرم کبريا

فاطمه آن زهره زهراي ما

عاشق کل حضرت سلطان عشق

خون خدا شاه شهيدان عشق

با تو زيک گوهر و يک مادر است

ظل خدايي تواش بر سر است

آيه تطهير به شان شماست

حکم شما امر اولوالامر ماست

سينه سيناي شما طور وحي

نور شما شاخهاي از نور وحي

در رمضان ماه نشاط و سرور

ماه دعا ماه خدا ماه نور

نور فشان شد ز دو سو آسمان

در دو افق تافت دو خورشيد جان

وحي خدا از افق ايزدي

نور حسن از افق احمدي

مشک و گلابي به هم آميختند

در قدح اهل ولا ريختند

اي رمضان از تو شرف يافته

نور تو بر جبهه او تافته

نيمه ماه رمضان عزيز

گيسوي مشکين تو شد مشک بيز

نور خدا تافت از آن روي ماه

خاصه از آن چشم درشت سياه

سرخي گل عکس گل روي توست

طلعت شب سايه گيسوي توست

روز که خورشيد درخشان صبح

سر زند از چاک گريبان صبح

سرخي آن نور و پگاه سپيد

روي افق نقش تو آيد پديد

اي رخ تو در رمضان بدر ما

هر موي تو شب قدر ما

ديده که بي نور تو شد ، کور به

سر که نه در پاي تو ، در گور به

بعد علي شاخص عترت تويي

وارث ميراث نبوت تويي

مصلحت ملت اسلام و دين

کرد تو را گوشه عزلت نشين

هيچ گذشتي چو گذشت تو نيست

آن که ز شاهي بکشد دست کيست ؟

صبر هم از صبر تو بي تاب شد

کوزه شد و زهر شد و آب شد

بعد شهادت نکشيد از تو دست

تير شد و بر تن پاکت نشست

سبزه بر آمد ز گلستان دين

تا رخ تو سبز شد از زهر کين

ريشه دين گشت همايون درخت

تا ز تو خورد آن جگر لخت لخت

ملت اسلام که پاينده باد

مشعل توحيد که تابنده باد

هر دو رهين خدمات تواند

شکر گزارنده ذات تواند

تا ابد اي خسرو والا مقام

بر تو و بر دين محمد ( ص ) سلام

کلک ( رياضي ) که گهر ريز شد

زان نظر مرحمت آميز شد


رياضي يزدي (ت 1290وفات1362 ه ش)