بازگشت

شماتت ياران معاويه


سبط ابن الجوزي الحنفي در كتاب «تذكره الخواص» داستان منظره امام حسن(ع) را با معاويه به اختصار آورده است. زبير بن بكار نيز در كتاب «المفاخرات» بنا به نقل ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، اين ماجرا را بيان كرده است. البته بين نوشته هاي دو كتاب تفاوتهاي مختصري وجود دارد كه ما در اينجا داستان را به صورت برگزيده از هر دو متن نقل مي كنيم.



گفته اند: بعد از آنكه امام حسن(ع) حكومت ظاهري را به معاويه تسليم كرد، گروهي از پيروان معاويه نزد او گرد آمدند: اينان عمروبن عاص، وليد بن عقبه بن ابي معيط، عتبه بن ابي سفيان (برادر معاويه) و مغيره بن شعبه بودند. همه اين افراد از زبان صريح و حقگوي امام، سخنان آزار دهنده و رنجش آور شنيده بودند و خود نيز به امام(ع) كلمات زشت و ناسزا گفته بودند. آنان به معاويه اظهار داشتند كه حسن بن علي در مناسبتهاي مختلف، نام و ياد پدرش را زنده مي كند و هر چه مي گويد مردم مي پذيرند و فرمان مي برند و صداي كفشهاي انبوهي كه به سراغش مي روند بلند است و كم كم دارد به مقامي كه سزاوار آن نيست(!) بالا مي رود و در اين باره خبرهاي بدي به ما مي رسد. بنابراين از تو مي خواهيم او را نزد خود فرا خواني تا نسب خود و پدرش را بيان كند و ما او را سرزنش كنيم و با زبان زشت بيازاريم و به او بگوييم كه پدرش عثمان را به قتل رسانده است و او را وادار به اقرار نماييم.



معاويه اظهار داشت كه من به اين كار اعتقادي ندارم و مرتكب چنين عملي نمي شوم. آنان اصرار ورزيدند و معاويه همچنان انكار نمود و گفت: هرگز نشده است من با حسن بن علي در جايي بنشينم، مگر اينكه از مقام او ترسيده ام و بيم آن داشته ام كه مورد عيب گيري از جانب او واقع شوم. سپس گفت: «حسن بن علي زبان آورترين فرد بني هاشم است.»



دشمنان همچنان بر خواسته خود پافشاري داشتند، تا آنكه معاويه گفت: «اگر من او را فراخوانم، بوي خواهم گفت كه درباره شما آنچه را سزاواريد، بگويد.» عمرو عاص اظهار داشت: «آيا ميترسي كه باطل او بر حق ما غلبه كند؟» معاويه در پاسخ گفت: «اگر من او را به اين جمع دعوت كنم، از او خواهم خواست كه به شما هر چه مي خواهد بگويد. در من بدانيد كه اهل بيت رسول الله(ص) را هيچكس نمي تواند سرزنش كند و به آنان ننگي را نسبت دهد يا از آنان عيبجويي كندع بنابراين تلاشتان آن باشد كه دامن او را با نسبت دادن قتل عثمان به پدرش آلوده كنيد و به او بگوييد كه پدرش عثمان را كشته و از خلافت سه نفر خليفه پيش از خود خرسند نبوده است.»