بازگشت

گفتار پنجم : شيوه هاى اصلاح رفتار و جلوگيرى از لغزش ها


كودكان و نوجوانان ممكن است بنابر عللى راه خطا و انحراف پيش گرفته و دچار لغزش شوند. در اين گونه موارد بايد اولياء و مربيان با تدابير معقول و اتخاذ روش هاى صحيح ، از ناسازگارى ها و رفتارهاى غلط كودكان جلوگيرى نمايند.

هنگامى كه على عليه السلام از فرزندش امام حسن سوال كرد:

فرزندم ! راه جلوگيرى از لغزش ها چگونه است ؟ امام مجتبى فرمود:

بدى ها را با نيكى از ميان برداشتن . (171)

با توجه به اين حديث در مقابله با لغزش ها و رفتار ناپسند كودكان بايد از روش هاى صحيح استفاده نمود. مثلا پرخاشگرى يك كودك را نمى توان با خشونت اصلاح كرد. از اين قبيل است ساير ناهنجارى هاى كودكان و نوجوانان مانند:

فرار از مسوليت ، دزدى ، تقلب ، ناسازگارى با ديگران ، حسادت ، دروغگويى ، كم رويى و حياى بى جا، خيالبافى ، ترس ، اضطراب و ... و ده ها رفتار نامطلوب كه ممكن است در كودكان و نوجوانان مشاهده شود. بعضى از روش هايى كه در اصلاح رفتار ناهنجار فرزندان مى شود پيش ‍ گرفت و در سيره تربيتى امام حسن عليه السلام نيز به آن پرداخته شده به قرار زير است :

1. توجه به ريشه ها و عوامل ناهنجارى ها

والدين دلسوز و دورانديش مى دانند كه هر معلولى ، علتى دارد و هر رفتار ناهنجارى كه از فرزندان سر مى زند، داراى ريشه و زمينه خاصى است . اگر بخواهيم معلولى را تغيير دهيم و رفتارى را عوض كنيم ، بايد به علل و زمينه هاى آن توجه كرد و ريشه ها و زمينه هاى آن را از بين برد. مثلا در همان داستان مرد شامى كه قبلا گذشت و آن شخص به امام حسن عليه السلام سخنان اهانت آميز گفت ، رفتار امام ، منطقى ترين شيوه اصلاح آن شخص ‍ بود. چرا كه آن حضرت به ريشه ها و زمينه هايى كه ممكن بود، آن مرد را دچار ناراحتى هاى روحى و روانى نمايد و موجبات عصبانيت و پرخاشگرى را به وجود آورد توجه كرده و به او فرمود: آيا گرسنه اى ؟ بدهكارى ؟ نيازمندى ؟ ...

همچنين امام مجتبى عليه السلام در گفتار حكيمانه اى با اشاره به ريشه لغزش ها و رفتارهاى غلط افراد مى فرمايد:

هلاك الناس فى ثلاث : الكبر و الحرص و الحسد (172)؛ ريشه انحراف و گناهان كه مردم را به نابودى مى كشاند سه چيز است : غرور و خودخواهى ، حرص و طمع و حسد.

آن حضرت در گفتار ديگرى اين سخن را توضيح داده و فرمود:

خودخواهى موجب نابودى دين است و علت بدبختى شيطان همين بود.

حرص و طمع ، دشمن جان و برهم زننده راحتى و آسايش انسان است و براى همين آدم از بهشت رانده شد. حسد جلودار و راهنماى زشتى ها براى انسان است و علت قتل هابيل توسط قابيل همين خصلت ناپسند بود. (173)

نقل يك داستان تربيتى از عصر خودمان اين نكته مهم اصلاح گرايانه را روشنتر مى كند و مطالعه آن ، ما را به عمق مساله ، بيشتر آشنا كرده و در اصلاح رفتار كودكان و نوجوانان به ما يادآور مى شود كه چگونه يك مربى بايد به ريشه ها و زمينه هاى خطا توجه نمايد.

داستان معلم و دانش آموز فقير

امروز وقتى وارد كلاس شدم ، سرم سنگين بود، اصلا حوصله نداشتم . آن همه كار و مشغله در خانه ، ديگر توان و رقمى برايم نگذاشته بود از يك طرف بايد لباس بچه ها را مى شستم و اتو مى كردم و از يك طرف ديگر حواسم را به غذاى روى اجاق گاز مى سپردم كه نسوزد. مهدى 4 ساله كه يكسره نق مى زد و براى هر چيز هم بهانه مى گرفت . فائزه هم به دنبالم مى دويد و اشكالات درسش را مى پرسيد ... خلاصه ، با آن همه كار ديگر توان و حوصله اى براى مدرسه رفتن و درس دادن نداشتم ، اما به هر ترتيب به راه افتادم ...

- خوب بچه ها! تمرين هاى رياضى خود را روى ميز بگذاريد. صادقى ! تو هم برو پاى تخته و مساله اول را حل كن ! در اين هنگام صداى در كلاس به گوش رسيد. همه بچه ها ساكت شدند و چشم به در دوختند. زهرا با سرى افكنده جلوى در كلاس ايستاده و منتظر اجازه من بود. با عصبانيت به طرفش رفتم و با همان كتابى كه در دستم بود، محكم بر سرش كوبيدم و گفتم : خاك بر سرت ! باز هم كه دير آمدى بدبخت ! چند دفعه به تو بگويم كه وقتى دير به مدرسه مى رسى ، حق ندارى سر كلاس بيايى ! حالا هم برو كمى توى برف ها قدم بزن تا حالت جا بيايد، در ضمن ، در كلاس را هم ببند تا مطمئن شوى حق داخل شدن به كلاس را ندارى ؟

با صداى زنگ ، مانند مرغى كه از قفس آزاد شده باشم ، فورى خود را به دفتر مدرسه رساندم . يك چاى داغ مى توانست مرا از آن بى حالى و كسالت بيرون آورد. همان طور كه استكان چاى در دستم بود، يكى از بچه هاى كلاس نفس زنان وارد شد و نامه اى به دستم داد و گفت : خانم ! اين كاغذ را زهرا به من داد تا به شما برسانم و بعد هم از مدرسه فرار كرد. با بى حوصلگى جواب دادم : به جهنم ! برود و برنگردد، و بعد هم كاغذ را داخل جيب مانتو گذاشتم و به همكارانم مشغول حرف زدن شدم . ساعت بعد بچه ها امتحان علوم داشتند. وقتى سوال ها را به آن ها دادم ، پشت ميز رفتم و كاغذ زهرا را باز كردم ، نوشته بود:

آموزگار عزيزم ! با نوشتن اين نامه مى خواستم از شما خداحافظى كنم . آيا تاكنون از من پرسيده ايد كه پدر و مادرم كيستند؟ من از كجا مى آيم و چرا هر روز رنگم از روز قبل زردتر مى شد؟ پس گوش كنيد تا برايتان بگويم . من در يك خانواده پرجمعيت با پنج برادر و سه خواهر در كنار پدر و مادرى زحمت كش زندگى مى كنم . پدرم كارگر شهردارى است . صبح از خانه بيرون مى رود و نزديك غروب با چهره اى چروكيده و كمرى خميده ، خسته و غمگين به خانه بر مى گردد. راستى اگر نامه ام را در دفتر مى خوانيد، سرتان را بلند كنيد و به تك تك خانم معلم ها نگاه كنيد. من و مادرم به منزل سه نفر از آن ها مى رويم و برايشان كار مى كنيم . اگر باورتان نمى شود، با صداى بلند از آن ها بپرسيد. شب كه مى شود، خسته و خواب آلود در گوشه اى مى نشينم و درس هايم را كه شما به عجله از رو خوانده ايد، مرور مى كنم ، ولى چيزى نمى فهمم . سر كلاس ، وقتى از شما دوباره سوال مى كنم ، بر سرم فرياد مى زنى و مى گويى : مى خواستى گوش كنى ، مگه كر بودى ؟! و من وقتى درس ها را نمى فهمم ، باور مى كنم كه كودن و نفهم هستم .

حالا هم كه فصل زمستان رسيده ، كار بيرون از منزل بيشتر انجام مى دهم ، تا شايد بتوانم با پول آن براى خودم يك لباس گرم و يك چكمه بخرم تا مريض نشوم و در گوشه منزل نيفتم . چون در آن صورت پدر و مادرم تنها مى مانند و كسى نيست كه به آن ها كمك كند. امروز وقتى با كتاب خودتان روى سرم كوبيديد، زير بار غم و اندوه شكسته شدم . موقعى كه پا به حياط گذاشتم ، سرما تا مغز استخوانم نفوذ كرد. پدر و مادر من بى سواد هستند، مرا چه به درس خواندن ، اين كارها لايق بچه هاى بالاى شهر است كه پدر و مادر باسواد دارند. اما معلم عزيز! خواستم بگويم كه ما هم مثل آن ها قلب داريم ، هر چند در كودكى ، گل خشكيده و پژمرده اى شده ايم ، چون به قول شما من و امثال من بايد كلفتى كنيم ، نه خانمى ... - زهرا.

... خودم را جلوى در خانه زهرا ديدم . يك جعبه شيرينى و مقدارى ميوه در دستانم بود. با ناراحتى و اكراه زنگ در را به صدا درآوردم . در يك لحظه جلوى در منزل ، يك مشت بچه قد و نيم قد ايستاده بودند. وقتى با اصرار مادر زهرا وارد اتاق آن ها شدم و بر روى آن زيلو نشستم ، سرم را پايين انداختم تا چشمان اندوهگين و سخنگوى آنان را نبينم . چشمانى كه به من مى گفتند: مى دانستيم شما قلب مهربانى داريد! وقتى زهرا را براى دلجويى به سينه ام مى فشردم ، به آهستگى در گوشش گفتم : امروز بزرگترين درس ‍ زندگى را از تو آموختم و تولدى ديگر يافتم . از اين پس بايد تك تك شاگردانم را بشناسم ، چرا كه هر كدام از آن ها دنيايى متفاوت از ديگرى دارند (174).

براى آگاهى بيشتر والدين و مربيان و خوانندگان ، برخى از علل لغزش هاى كودكان و نوجوانان را در اين جا متذكر مى شويم :

ناآگاهى از زشتى عمل ، فقر و ناكامى ، فقدان عزت نفس و احساس حقارت ، ترس از مجازات بزرگ ترها، عدم اعتماد به نفس ، محروميت هاى اخلاقى و اجتماعى ، اعمال روش هاى نامطلوب و خشونت آميز، بى توجهى والدين به مساله تربيت اخلاقى و دينى ، بى تفاوت بودن والدين در احكام دين و مساله حلال و حرام ، تاثير عوامل فرهنگى بيگانگان ، آزادى هاى نامحدود توسط والدين و مسئولين فرهنگى و تربيتى ، عدم نظارت صحيح والدين به رفت و آمدهاى خانوادگى ، كنترل نكردن دوستان و روابط فرزندان ، رفت و آمدهاى خانوادگى ، كنترل نكردن دوستان و روابط فرزندان ، بدآموزى هاى وسايل ارتباط جمعى ، بهاندادن به افراد تربيت يافته و درستكار، نقل كردن لغزش ها و انحرافات ديگران در حضور كودكان (بدون اينكه توضيحى داده و عواقب خلاف كارى افراد خاطى را به جمع گوشزد كنيم )، عادى جلوه دادن خلاف ها و ناهنجارى هاى جامعه (و گفتن اينكه در اين زمان آدم درستكار يافت نمى شود و همه به خلافكارى و ... روى آورده اند)، و ساير مواردى كه مى تواند زمينه ناهنجارى ها و رفتارهاى نامطلوب در كودكان و نوجوانان را فراهم آورد.

2. يادآورى غيرمستقيم

در اين شيوه علاوه بر اينكه شخصيت و احترام مخاطب واقعى محفوظ مى ماند، به صورت غيرمستقيم ، خطاى شخص به وى گوشزد مى گردد. اين شيوه اصلاحى با برنامه هاى تربيتى قرآن و اهل بيت عليهم السلام هماهنگ است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

بسيارى از خطابات قرآن به عنوان سرزنش پيامبر نازل شده ولى مقصود خداوند ديگران بوده اند. (175)

خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اگر پدر يا مادرت نزد تو به پيرى رسيدند، با آنان درشتى مكن . (176) اين در حالى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله پدر و مادرش را در دوران طفوليت از دست داده بود. يا به حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را به عنوان معبود غير از خداوند انتخاب كنند؟! (177) در حالى كه مقصود خداوند، ديگران هستند و خداوند متعال به طور غيرمستقيم آنان را مخاطب قرار داده است .

همچنين در سيره تربيتى امام مجتبى عليه السلام مواردى هست كه آن بزرگوار از يادآورى غيرمستقيم استفاده كرده است ، مانند داستان پيرمردى كه وضو را بلد نبود و بعضى موارد ديگر كه در بخش شيوه هاى هنرى بيان گرديد.

3. تذكر مشفقانه

در بعضى موارد از راه نصيحت هاى آموزنده و پندهاى پدرانه مى توان رفتار نادرست فرزندان را اصلاح نمود و از تكرار آن جلوگيرى به عمل آورد چنان كه در سيره و سخن حضرت امام حسن عليه السلام به كرات ديده مى شود.

گنجينه عظيم احاديث و روايات فراوان تربيتى ، اصلاحى ، اخلاقى و اجتماعى ، وجود موعظه هاى حكمت آميز و راهگشا - كه در لابلاى كتاب هاى ارزشمند دينى و حديثى كه از آن حضرت به يادگار مانده است و بعضى از آن ها در بخش هاى گذشته مطرح شد - گواه روشنى بر اين گفتار ماست . در تذكر مستقيم لازم است نكاتى را رعايت نمود:

الف : تا حد امكان مخفيانه و در خلوت باشد. چنان كه امام على عليه السلام فرمود:

هر كس برادر دينى خود را مخفيانه موعظه كند او را آراسته و زينت داده است ولى اگر آشكارا او را اندرز دهد (و در ميان جمع عيوبش را متذكر گردد) به شخصيت وى اهانت كرده است . (178)

ب : كوتاه ، مختصر و ملايم : امام كاظم عليه السلام فرمود: هر كس با سخنان زايد، شيرينى كلام خود را محو كند، به نابودى عقلش اقدام نموده است (179).

4. تقويت نيروى ايمانى

درباره تقويت ايمان مذهبى و حب اهل بيت عليهم السلام مطالبى قبلا ارائه گرديد.

اما نكات ديگرى نيز به مناسبت در اين جا بيان مى كنيم . تقويت ايمان مذهبى و اعتقادات معنوى كودك و نوجوان مى تواند در جلوگيرى و بازداشتن آنان از خطاها و لغزش ها، والدين را يارى نمايد. اين سخن در ميان خانواده ها و جوامع مختلف امرى مسلم و پذيرفته شده مى باشد و تاريخ گذشته ما و تجربه نشان داده است كه كسانى كه اعتقادات قوى مذهبى داشته و به آن پايبند بوده اند، معمولا افرادى صالح و به دور از خطاها و مفاسد اجتماعى و انحرافات اخلاقى هستند. آنان كه به آيات قرآن ايمان عميق دارند و خودشان را در حضور خداوند عالم حس مى كنند و به پيام هاى آسمانى گوش دل مى سپارند، كمتر در معرض آلودگى ها و اشتباهات هستند. امام مجتبى عليه السلام فرمود:

اين قرآن چراغ هاى هدايت و شفاى سينه هاست براى هر عارف صاحب بصيرتى شايسته است كه در پرتو نور آن به قلب خويش جلاء دهد و هر نكته سنجى را رواست كه دل خويش را به توسط قرآن مهار كند و تفكر در آن حيات بخش قلب هاست و كسانى كه به دنبال آن مى روند، مانند كسانى هستند كه در تاريكى ها به سراغ نور مى روند (180).

5. تامين نيازهاى مادى و معنوى

فرزندان نسبت به سن خويش نيازهايى دارند. گاهى اينها مادى و محسوس ‍ است كه معمولا والدين توجه به آن داشته و در حد توان آن نيازها را رفع مى كنند. اما مهم تر از آن نيازهاى معنوى از قبيل محبت ، تكريم ، باور كردن شخصيت و استقلال آنان ، توجه به خواسته هاى درونى مى باشد. كه در صورت عدم تامين اين خواسته ها در وجود فرزندان خلا و كمبود به وجود مى آيد. هر انسانى كه تمام يا بخشى از شاكله وجودى اش خالى بماند، به همان اندازه غير طبيعى مى شود و ممكن است به صورت غير عقلايى عمل كند.

مثلا فرزند شما به توجه و محبت شما نياز دارد و نبايد از ابراز محبت به او دريغ نماييد و يا كانون خانواده نياز به فضاى عاطفى و انسانى دارد كه با رفتار اعضاى خانواده و در راس آن ها پدر و مادر تامين خواهد شد. اگر اين نيازها برطرف نشود به همان اندازه كودك و نوجوان كمبود شخصيت داشته و به همان نسبت غيرعقلايى و غيرطبيعى عمل خواهد نمود.

سرچشمه ملالت ها و افسردگى ها خلا روحى است ، روان كودك را بايد از خلا، نفرت ، ملالت ، افسردگى ، نااميدى و نگرانى نسبت به خود و زندگى نجات داد. طورى كه آدمى مجبور نباشد از خود و ديگران فرار كند. روح و روان كودك را بايد پر كرد، ولى از انديشه هاى سالم و جنبه هاى مثبت زندگى ، از آگاهى هاى مورد نياز فرد براى ادامه حيات ، و نيز بايد روح و روان را از حالت تاريكى و ابهام و تيرگى و كدورت به روشنايى و شفافيت هدايت كرد.

به شخصيت فرزندان آنچنان بايد قدرت و توان داد تا بتواند با شادابى و سرور بر زندگى اشراف داشته باشد، و از رفتارهاى ناشايست و خصلت هاى ناپسند فاصله بگيرد. در اين رابطه به نمونه اى از پركردن خلا روحى كه مربوط به زندگى اشراف داشته باشد، و از رفتارهاى ناشايست و خصلت هاى ناپسند فاصله بگيرد. در اين رابطه به نمونه اى از پركردن خلا روحى كه مربوط به زندگى امام مجتبى عليه السلام نيز هست توجه كنيد:

در جنگ جمل امام على عليه السلام سلاح خود را به محمد حنيفه داد كه برود و شتر عايشه را كه در قلب لشگر دشمن قرار داشت كشته ، و كانون آتش فتنه را خاموش نمايد.

مدافعان و تيراندازان جبهه مخالف به قدرى نيرومند و قوى عمل كردند كه محمد ناگزير به مراجعت شد. در اين هنگام امام حسن عليه السلام نيزه را از دست محمد حنفيه گرفته و به ميدان نبرد شتافت . امام مجتبى عليه السلام كه در آن روز 33 ساله بود، صفوف دشمن را شكافت و پيش رفت تا به شتر عايشه رسيد آن را پى كرده و فاتحانه برگشت و بدين گونه آتش جنگ خاموش شد.

محمد در اين هنگام سر به زير افكند و از اينكه نتوانست دستور پدر را اجرا كند، احساس حقارت و شرمندگى نمود. اميرمومنان عليه السلام كه متوجه موضوع شده بود، محمد را مورد دلجويى و نوازش قرار داده و به وى فرمود:

فرزندم ! ناراحت نباش اگر حسن فتح كرد او پسر رسول خداست ولى تو فقط پسر من هستى (181). يعنى او از دو منبع شجاعت الهام گرفته اما تو فقط از يك منبع .

6. استفاده از منطق و استدلال

ممكن است براى اصلاح رفتار و تغيير روش هاى ناپسند، به دليل و برهان عقلانى متوسل شويم و اين روش به نوبه خود در مورد كودكان و نوجوانان نيز كارساز است . زيرا ريشه بسيارى از خلاف ها و لغزش ها عدم آگاهى است . اگر ما به نوجوان با ملايمت و نرمى آگاهى دهيم و دلايل قانع كننده اى برايش بياوريم و به اين ترتيب او را متوجه زشتى رفتارش بكنيم ، معمولا از ما مى پذيرد. اما متاسفانه در موارد بسيارى والدين بدون اينكه به كودك و نوجوان علت ناپسندى و غلط بودن رفتارش را توضيح دهند و دليل ناراحتى خود را به وى بفهمانند، با تحكم و استبداد مى خواهند او را به ترك عمل و تغيير رفتار وادار سازند كه اكثرا با شكست روبرو شده و نمى توانند از روش خويش نتيجه مطلوب بگيرند.

امام مجتبى عليه السلام در اصلاح رفتارهاى غلط، از شيوه استدلال عقلانى و آگاهى دادن بهره مى گرفت . به عنوان مثال ، هنگامى كه پسرى براى امام مجتبى عليه السلام متولد شده بود، گروهى از فاميل و بستگان آن حضرت براى عرض تبريك و تهنيت به حضور امام عليه السلام آمدند و چنين تبريك گفتند: قدم اين نوزاد قهرمان و پهلوان مبارك باد. امام حسن عليه السلام فرمود: اين گونه تبريك گفتن يعنى چه ؟ (و مفهوم معقولى ندارد) بهتر است كه بگوييد: بخشنده را شكرگزار باش ، هديه الهى بر تو مبارك باد، خداوند او را پرورش داده و به بزرگى برساند و تو از نيكى اش بهره مند شوى (182).

و در نقل ديگرى آمده است : خداوند به يكى از مسلمانان پسرى عطا كرده بود. يكى از دوستانش در حضور امام حسن عليه السلام به وى چنين تبريك گفت :

قدم اين يكه تاز ميدان نبرد و سواركار قهرمان مبارك باد. امام حسن عليه السلام به تبريك گوينده فرمود: از كجا مى دانى كه اين نوزاد، سواره مى گردد يا پياده ؟

او گفت : فدايت شوم به نظر شما چگونه تبريك بگويم ؟ حضرت فرمود:

بگو! بخشنده را سپاسگزار باش ، هديه الهى بر تو مبارك باد، اميدوارم بزرگ شود و از نيكى هايش بهره مند گردى (183).

7. رعايت اعتدال در اعمال روشهاى تربيتى

يكى از مواردى كه ممكن است موجب بروز رفتارهاى ناصحيح كودكان و نوجوانان گردد، اتخاذ روش هاى نادرست تربيتى است . مثلا افراط و يا تفريط در اعمال روش هاى تربيتى مى تواند موجب ركود تربيت و گريز متربى از شيوه هاى تربيتى بشود و در نتيجه رفتارهاى ناپسند و غيرقابل انتظار براى مربيان داشته باشد.

بنابراين لازم است والدين و مربيان اعتدال را در تربيت ، مدنظر خود قرار داده و از تندروى و بى توجهى كاملا اجتناب نمايند. مثلا: زياده روى در بذل محبت به فرزندان موجب مى شود آنان نازپرورده و عاجز بار بيايند و در مقابل دريغ ورزيدن از ابراز محبت سبب خواهد شد كه كودكان در آينده به عقده حقارت ، كم رويى ، ناكامى ، و ياس و نااميدى دچار شوند.

همچنين افراط در تقويت ايمان مذهبى و اصرار بر اعمال احكام و دستورات دينى ، روحيه دين گريزى و ملالت و دلزدگى از مذهب را در فرزندان به وجود خواهد آورد و در مقابل بى توجهى والدين به اعتقادات مذهبى و دستورات شرع مقدس اسلام به لاابالى بودن و فاسد شدن فرزندان منجر خواهد شد. در ساير موارد هم چنين است كه زياده روى و يا بى اعتنايى موجب وارد شدن ضرر و زيان هاى جبران ناپذير معنوى در كودكان و نوجوانان شده و لطمات روحى و روانى در پى خواهد داشت . حضرت مجتبى عليه السلام در يك توصيه حكيمانه ، مردم را به اعتدال در امور زندگى فراخوانده مى فرمايد: لا تجاهد الطلب جهاد الغالب ، و لا تتكل على القدر اتكال المستسلم ، فان ابتغاء الفضل من السنه ، و الاجمال فى الطلب من العفه ، و ليست العفه بدافعه رزقا، و لا الحرص بجالب فضلا (184)؛ نه همچون تلاشگر در طلب دنيا بكوش و نه مانند تسليم شدگان به تقدير تكيه كن (نه حريص باش و نه كسل و تنبل )، زيرا تحصيل فضل (درآمد حلال ) روش پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام است و حريص نبودن عفت و پاكدامنى است ، نه پاكدامنى موجب كاهش روزى است و نه حرص و طمع داشتن ، سبب افزايش رزق خواهد شد. (بنابراين در زندگى حد اعتدال را مراعات نما.)

توجه به اين نكته و رعايت ميانه روى و اعتدال در تمام زواياى زندگى انسان مسلمان كارساز و راهگشا است و تربيت فرزندان كه يكى از موارد حساس و ظريف زندگى است ، جايگاه خاصى در اين مورد خواهد داشت .


پاورقي

171- تحف العقول ، ص 225.

172- بحارالانوار، ج 75، ص 111.

173- همان .

174- الگوهاى تربيت ، ص 273.

175- اصول كافى ، ج 2، ص 63.

176- اسراء، آيه 23.

177- مائده ، 116.

178- بحارالانوار، ج 75ت ص 374.

179- كافى ، ج 1، ص 17.

180- كشف الغمه ، ج 1، ص 573.

181- مناقب ، ج 2، ص 21؛ بحارالانوار، ج 43، ص 345.

182- فروع كافى ، ج 6، ص 17 و 18.

183- همان .

184- تحف العقول ، ص 233 و 234.