بازگشت

گفتار چهارم : شيوه هاى تربيت


شيوه هاى تربيت

از مهم ترين دغدغه هاى مربيان و متوليان امر تربيت ، يافتن راهكارهاى صحيح و روش هاى بديع و كارآمد در مسئله تربيت مى باشد. دانشمندان علوم تربيتى از دير زمان در فكر اين بوده اند كه چه روش هايى در تربيت نسل آينده بشريت موثرتر، عميق تر و كارآمدتر مى باشد. چرا كه شناختن روش هاى عملى و راهكارهاى تاثيرگذار در فرزند پرورى نقش حياتى دارد.

آنچه در اين ميان توجه همگان را به خود جلب مى كند، ارائه كاملترين ، سالم ترين و اطمينان بخش ترين روش هاى تربيتى است كه به نحو مطلوب فرزندان را به هدف نهايى تربيت انسان ، رهنمون گشته و بشر را در رسيدن به فلاح و رستگارى و كمال مطلوب ، كه همان قرب به خدا است يارى نمايد.

مسلم است كه چنين شيوه هايى را مى توان در زندگى و رفتار و گفتار اسوه هاى حقيقى بشريت و بزرگ پيشوايان و مربيان انسان ، جستجو نمود. با اذعان به اين نكته كه آموزه هاى تربيتى پيامبر و ائمه معصوم عليهم السلام برگرفته از مكتب توحيد و وحى الهى است و پيروى از آن كاملترين رهنمودهاى تربيتى را به همراه دارد. در اين بخش به شمه اى از روش هاى تربيتى كه برگرفته از سيره و سخن امام حسن مجتبى عليه السلام مى پردازيم :

1. استفاده از حس كمال خواهى

كودكان و نوجوانان فطرتا شخصيت خود را دوست دارند. آنان به دنبال كمالات و صفات برجسته اى هستند كه با كسب آن ها، محبوبيت و عزت خود را در بين ديگران بالا برده و عزيزتر و محبوب تر شوند. ولى چون راه صحيح ارتقاء به قله هاى رفيع كمالات را نمى دانند، به كمالات ظاهرى و كاذب متوسل مى شوند.

در اين ميان مربيان برتر و والدين آگاه مى توانند از طريق ارضاء صحيح تفوق خواهى و جهت دادن به حس برترى طلبى آنان ، نونهالان خويش را در وصول به فضائل و كمالات حقيقى يارى نمايند و متربيان خود را به سوى اهداف مورد نظر خويش هدايت كنند، به اين طريق آنان را با دلگرمى و نشاط، داوطلبانه به كسب سجاياى پسنديده و خصال مطلوب وادار نمايند. در اين راستا امام مجتبى عليه السلام روزى خود و فرزندان برادرش را دعوت كرده و به آنان چنين فرمود:

انكم صغار قوم و يوشك ان تكونوا كبار قوم آخرين فتعلموا العلم فمن لم يستطع منكم ان يحفظه فليكتبه و ليضعه فى بيته ؛ (71) همه شما كودكان اجتماع امروز هستيد و اميد مى رود كه بزرگان جامعه فردا باشيد. پس دانش تحصيل كنيد و علم بياموزيد. هر كس از شماها توانايى حفظ دانش را ندارد، آن را بنويسد و در منزلش نگهدارى نمايد.

آن حضرت با اين رفتار پسنديده تربيتى ، از تمايلات فكرى كودكان و نوجوانان كه فطرتا كمال خواه و آرمان طلب هستند، عشق به تحصيل و دانش اندوزى را در وجودشان ايجاد مى كند و در اين صورت آنان با عشق و علاقه به دنبال كسب دانش و كمالات بشرى مى روند. امام حسن عليه السلام از سرمايه فطرى آنان كه حب ذات و ترقى خواهى است بهره گرفته و بدون توسل به زور و مجازات ، به آنان مى فهماند كه درس خواندن امروز، راه وصول به عزت و بزرگى در آينده مى باشد.

گذشته از اين ، اگر كودكان و نوجوانان در پرتو علم و كمال تربيت شوند، آنان در آينده از كارهاى زشت و زننده خود را نگه ميدارند و از قانون شكنى ها و گناهان اجتناب مى كنند، زيرا به عواقب زيان آور آن آگاه بوده و انسان عاقل و آگاه ، دانسته خود را در معرض سقوط و نابودى قرار نمى دهد.

تربيت از طريق آگاهاندن متربى در جهان امروز، از شايسته ترين و بهترين روش هاى تعليم و تربيت محسوب مى شود. هر خانواده اى بتواند فرزندان خود را با اين روش به تحصيل علم و ايجاد عادات پسنديده و رفتارهاى مطلوب رهنمون شود، فرزندان با عشق و علاقه آن را خواهند پذيرفت و هيچ گونه نيازى به تهديد و سرزنش و توسل به زور نخواهد بود.

البته بايد سطح سنى و رشد كودك را نيز در نظر گرفته و به حسب توانايى فكرى و معلومات وى با او سخن گفت .

در اين حديث چند پيام آموزنده تربيتى ديگر نيز وجود دارد كه به آن ها اشاره مى كنيم :

1. در تربيت ، يك مربى شايسته علاوه بر پرورش و تربيت فرزندان خويش ، بايد به تربيت فرزندان ديگر فاميل و دوستان و آشنايان نيز توجه داشته باشد.

2. تربيت كودك را بايد بر اساس آزادگى و شايستگى استوار نمود.

3. بزرگى و عزت در جامعه در گرو شايستگى و لياقت افراد است و شايسته سالارى بايد مد نظر مسئولان در حكومت اسلامى باشد.

4. در فرزند پرورى ، بهره گرفتن از تمايلات فطرى كودكان بيشترين ثمره را خواهد داشت .

در اين زمينه رهنمودهاى ديگرى نيز از امام مجتبى عليه السلام به يادگار مانده است كه آن حضرت با همين شيوه به تربيت افراد مى پردازد، مثلا در حديثى مى فرمايد:

بالعقل تدرك الداران ؛ (72) با نيروى عقل و تفكر و انديشه ، خوشبختى دو جهان حاصل مى شود.

و نيز مى فرمايد:

لا فقر مثل الجهل ؛ (73) هيچ نيازمندى و فقر مثل جهل نيست .

و به اين ترتيب فقيرترين و نيازمندترين افراد را مى توان كسانى معرفى نمود كه از نعمت دانش و علم محرومند. در اين روايات به زمينه ها و ريشه هاى رفتارهاى مطلوب و نامطلوب اشاره شده است .

2. معرفى اسوه هاى تربيت

كودك و نوجوان طبيعتا به دنبال الگو است و اين خواسته درونى او در حس ‍ تقليد وى جلوه گر است . او مى خواهد آينده شخصيت دلخواه خويش را در سيماى بزرگان ، سرشناسان ، افراد موفق ، چهره هاى مشهور، ستاره هاى جهان ورزش و هنر و سياست و فرهنگ مشاهده كند، براى همين از روش ‍ تقليد استفاده مى كند و از هر طريقى خود را با الگوى شايسته و يا ناشايسته خويش همگون مى نمايد.

آموختن ارزش هاى اخلاقى ، رفتارهاى پسنديده و تشخيص آن از رفتارهاى غلط و زشت و ناپسند، نياز به مدل هاى روشن و الگوهاى عينى دارد. زيرا مجسم ساختن صفات و اخلاق نيك در ذهن متربيان از روش هاى موثرى است كه در يادگيرى و ايجاد عادت نقش به سزايى دارد. از اين شيوه در قرآن كريم به طور وسيع استفاده شده و خداوند متعال اسوه هاى خوب را معرفى نموده و از پيروى الگوهاى غلط، انسان ها را بر حذر مى دارد. در سيره چهارده معصوم عليهم السلام نيز استفاده از اين شيوه به صورت فراوان مشهود است كه سيره و سخن امام مجتبى عليه السلام بهترين گواه اين ادعاست . آن حضرت با پيروى از قرآن و پيامبر در سيره تربيتى خويش ‍ اين شيوه را دنبال كرده كه در اين جا به نمونه هايى اشاره مى كنيم :

سرمشق خوبان

حضرت مجتبى عليه السلام بعد از شهادت اميرمومنان على عليه السلام خطابه بليغ و شورانگيزى ايراد كرده و در ضمن آن ، به معرفى شخصيت ممتاز تاريخ و اسوه خوبان عالم ، على عليه السلام پرداخته و مى فرمايد:

اى مردم ! در اين شب مردى از دنيا رفت كه در هيچ كار نيكى ، پيشينيان بر او سبقت نگرفتند و بندگان خدا در هيچ سعادتى به او نمى توانند رسيد. او به همراه پيامبر جهاد مى كرد و جان خود را فداى او مى نمود. (74)

الگوى بانوان عالم

امام حسن مجتبى عليه السلام هنگامى كه از مادرش فاطمه زهرا عليها السلام سخن مى گويد آن حضرت چنين را معرفى مى كند:

ما كان فى الدنيا اعبد من فاطمه عليها السلام كانت تقوم حتى تتورم قدماه ؛ (75) در دنيا شخصى عابدتر از فاطمه عليها السلام نبود، آن بزرگوار در حال مناجات و عبادت و انس با خداوند، آنقدر روى پاهاى خود مى ايستاد، تا آن كه پاهاى مباركش ورم كرد.

معرفى يك دوست نمونه

آن حضرت در يك گفتار عالى تربيتى ، يكى از دوستان خود را معرفى نموده و امتيازات والاى او را مى شمارد، اين سخن نه تنها در شناساندن اسوه هاى تربيتى مهم است ، بلكه اصول و نكات قابل توجهى را در ارائه راهكارهاى تربيتى و دوست يابى به نسل جوان مى آموزد. آن حضرت چهارده ويژگى برجسته او را مى شمارد و اين صفات نيك و ارزنده را موجب محبوبيت آن دوست صالح در نظرش مى داند و مى فرمايد:

من دوستى داشتم كه در نظرم از همه مردم ارزشمندتر بود و مهم ترين علت دلبستگى من به او اين بود كه :

1. دنيا و هستى در نظر او ناچيز مى نمود؛ يعنى ما سوى الله در نظر او حقير و پست بود (فقط خداوند در نظر او بزرگ بود.)

2. كشور وجود خويش را از تسلط جهل و نادانى آزاد كرده بود و جهالت به وجودش راه نداشت .

3. براى بهره مندى از نفع ديگران ، دست نياز خود را به سوى افراد غير مطمئن دراز نمى كرد.

4. در مشكلات زندگى شكوه و گلايه نمى كرد و اظهار خشم و دلتنگى نمى نمود.

5. در بسيارى از اوقات ساكت بود و كم حرف مى زد.

6. هرگاه لب به سخن مى گشود، همه گويندگان را تحت الشعاع قرار مى داد.

7. فردى متواضع ، نرمخو، خوش سخن و خوش اخلاق بود.

8. در امر دين و احكام الهى و دفاع از حق قوى و با صلابت بود.

9. در ميدان هاى رزم و جهاد و شهادت ، مانند شيرى شجاع مى رزميد.

10. هرگاه در جمع دانشمندان و دانايان بود، شنيدن را بر سخن گفتن ترجيح مى داد.

11. اگر ضرورت ايجاب مى كرد، سكوت خود را شكسته و لب به سخن مى گشود.

12. آنچه را كه عمل نمى كرد نمى گفت ، و كارهايى را كه نگفته بود انجام مى داد. (اهل شعار نبود بلكه اهل عمل بود.)

13. چون در برابر دو كار قرار مى گرفت و نمى دانست كدام خداپسندانه تر است ، آن را كه مورد پسند نفسش نبود، انتخاب مى كرد.

14. مردم را در اشتباهاتى كه امكان عذر بود سرزنش نمى كرد. (و اجازه مى داد كه آنان عذرخواهى كنند) (76)

3. شيوه مدارا و گذشت

چنان كه گفتيم تربيت كودك از امور ظريفى است كه صبر و حوصله و بردبارى مى طلبد. مى گويند يك كارخانه عظيم را مى توان در طول 4 يا 5 سال ساخته و راه اندازى نمود، اما براى تربيت و ساختن يك انسان كارآمد و مدير حداقل 20 سال وقت لازم است . تربيت كودك به زمان و فرصت هاى طولانى نياز دارد و كار يك شب و يك ماه و يك سال نيست . براى همين ، يكى از صفات مهم پيامبران الهى در تربيت و تعليم افراد، صفت حلم و بردبارى آن هاست . خداوند متعال در قرآن كريم بارها از حلم و بردبارى افراد ياد كرده و بيش از ده بار خودش را با صفت حلم و حليم توصيف نموده است . در يك روايتى از امام مجتبى عليه السلام سوال كردند: حلم يعنى چه ؟ و آن حضرت پاسخ داد:

كعلم الغيظ و ملك النفس ؛ (77) فرو خوردن خشم و مالك نفس خويش ‍ بودن .

بنابراين پدران و مادران و مربيان كودكان و نونهالان ، بايد در تربيت آن ها از شيوه مدارا و بردبارى بهره بگيرند و تربيت كودك شايسته است ، همراه مهر و محبت و گذشت باشد و حتما با عيب پوشى و نرمش با آنان برخورد شود. رفتار ناخوشايند كودكان نبايد موجب ناراحتى و خشم سريع اولياء و مربيان گردد.

حضرت امام مجتبى عليه السلام در يك سخنى حكيمانه ، به رمز موفقيت پيامبران الهى پرداخته و علت فضيلت و برترى آنان را به ساير مردم ، در مدارا و حلم آنان مى داند و مى فرمايد:

ان الانبياء انما فضلهم الله على خلقه بشده مداراتهم لاعداء دين الله ؛ خداى متعال پيامبران خويش را به خاطر مداراى زيادشان با دشمنان دين ، بر خلقش برترى داده است . (78)

حلم و بردبارى مربى و والدين در ارتباط با كودكان اهميت خاصى دارد.

آنان به ويژگى هاى نونهالان توجه نموده و در مقابل جنب و جوش و بازيگوشى او گرچه مشكلاتى هم به همراه داشته باشد، صبر و حوصله به خرج دهند. حضرت كاظم صلى الله عليه و آله فرمود:

شيطنت و بازيگوشى فرزند، در دوران كودكى امرى پسنديده و مطلوب است و موجب مى شود در بزرگسالى داراى شخصيتى آرام و خويشتن دار گردد. (79) شلوغى و شيطنت يك كودك يك حالت طبيعى در بچه هاست ؛ والدين نبايد آن را غيرطبيعى و دور از انتظار فرض كنند و با شدت و تندى از آن جلوگيرى نمايند؛ بلكه در اين گونه موارد بايد رفتارى كاملا ملايم و همراه با بردبارى و مدارا در پيش گرفت . حضرت مجتبى عليه السلام توصيه مى فرمايد كه :

بدى را با خوبى پاسخ دادن بهترين نيكى است . (80)

اين توصيه در مورد خطاها و بدى هاى فرزندان به مراتب بيشتر از بزرگسالان اهميت دارد. در هر صورت مربيان در برخورد با كودكان بايد از خشونت و سختگيرى اجتناب كنند و تسلط بر نفس خويش را از دست ندهند، مگر در موارد استثنايى كه ندرتا پيش مى آيد. اصولا خشونت و سخت دلى در اصلاح رفتار انسان ها به عنوان آخرين تير تركش و حربه نهايى به كار مى رود و آن هم نه به عنوان عامل تربيتى ، بلكه به منظور بازداشتن و به عنوان يك عامل بازدارنده استفاده مى شود. اصل اولى همان حلم و مدارا و نرم خويى است ، چنان كه خداوند متعال به بزرگ مربى بشريت ، حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله چنين خطاب مى كند:

فبما زحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر ؛ (81) به بركت رحمت الهى ، در برابر آنان (مردم ) نرم و مهربان شدى ، و اگر خشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آن ها را ببخش و براى آن ها آمرزش بطلب ، و در كارها با آنان مشورت نما.

در شيوه تربيتى حضرت مجتبى عليه السلام بر اين روش تاكيد فراوان ديده مى شود و اساسا حليم بودن يكى از ويژگى هاى ممتاز در سيره عملى آن امام همام مى باشد. در تاريخ از حلم و خويشتن دارى آن بزرگوار مكرر سخن به ميان آمده است ، تا جايى كه ابن عساكر مى نويسد:

بعد از شهادت امام حسن عليه السلام يكى از دشمنان آن حضرت را ديدند، كه در تشييع جنازه حضرتش گريه مى كند، امام حسين عليه السلام به عنوان اعتراض به او گفت : تو در هنگام حيات برادرم آنچه در توان داشتى او را اذيت كردى ، الان آمده اى و گريه مى كنى ؟!

فقال : انى كنت افعل ذلك الى احلم من هذا و اشار بيده الى الجليل ؛ او گفت : من با كسى بدى مى كردم كه صبورتر و حليم تر از اين كوه ها بود. (82)

او در صبر و حلم كوه استوارى بود كه تندبادهاى حوادث نتوانست ، خللى در استقامت و صبر و بردبارى آن بزرگوار ايجاد كند. در اين جا قطعه اى ديگر از حلم و بردبارى آن حضرت را در تربيت افراد مى خوانيم :

اينگونه تربيت كنيم

روزى امام حسن مجتبى عليه السلام در حالى كه سوار بر مركب خويش ، در يكى از معابر حركت مى نمود، با مردى از اهالى شام مواجه شد، آن مرد تازه وارد به محض اينكه چشمش به امام عليه السلام افتاد و او را شناخت ، از آن جايى كه در اثر تبليغات وسيع معاويه و فضاسازى وى بر عليه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله كه سابقه ذهنى بدى براى اهل شام ، نسبت به اين خاندان پاك درست شده بود، آن مرد شامى بى درنگ شروع به لعن و نفرين كرده و سخنان ناشايستى را نثار امام كرد. حضرت در همان حال با خونسردى و بردبارى تمام سخنان زشت و دشنامهاى نارواى او را با سكوت و صبر تحمل مى كرد و خشم خود را فرو مى برد. تا اين كه مرد شامى عقده دل را خالى كرده و خاموش شد.

آن گاه حضرت امام حسن عليه السلام با سلام بر آن مرد، سكوت آن چند لحظه خاموشى را شكسته و با لبخندى مليح كه حاكى از صفاى دل آن جناب بود و در حالى كه مهر و عاطفه و محبت در چشمان مقدس و سيماى نورانى اش موج مى زد، لب به سخن گشوده و به آرامى فرمود:

اى مرد! گمان مى كنم كه در اين شهر غريب باشى و شايد هم مرا به اشتباه گرفته اى ؟ حال اگر از ما رضايت بطلبى ، از تو راضى مى شويم و اگر چيزى از ما بخواهى ، به تو مى بخشيم ، اگر راه گم كرده اى راهنماييت مى كنيم ، اگر گرسنه اى تو را سير مى نماييم ، اگر لباس ندارى تو را مى پوشانيم ، اگر نيازمندى تو را غنى مى كنيم ، اگر از جايى رانده شده و يا فرارى هستى تو را پناه مى دهيم ، اگر خواسته اى دارى بر مى آوريم ، اگر توشه سفرت را پيش ما آورى و مهمان ما باشى براى تو بهتر است و تا هنگام رفتن از تو پذيرايى مى كنيم . چون كه خانه ما وسيع و امكانات مهمان نوازى مان فراهم است .

آن مرد وقتى با اين برخورد كريمانه حضرت مواجه شد و سخنان شيوا و دلنشين آن بزرگوار را شنيد، آرام آرام احساس كرد كه ناراحتى خاصى در درون وجدانش او را رنج مى دهد.

آثار شرم و حيا بر صورتش ظاهر شده و پيش از آن كه سخنى بگويد، اشك ندامت بر گونه هايش لغزيد و با لحنى خاضعانه و مودبانه عرضه داشت :

شهادت مى دهم كه تو خليفه خداوند بر روى زمين هستى ، خداوند داناتر است كه رسالتش را در كدام خانواده قرار دهد؛ الله اعلم حيث يجعل رسالته تا اين لحظه شما و پدرتان منفورترين خلق خدا نزد من بوديد و اكنون شما را محبوب ترين فرد روى زمين مى دانم . و آن گاه به همراه امام مجتبى عليه السلام راهى خانه آن حضرت شد و تا روزى كه در مدينه بود، در مهمانسراى حضرت پذيرايى مى شد. بعد از آن در رديف دوستان و ارادتمندان خاص اهل بيت عليهم السلام قرار گرفت . (83)

اين قطعه تاريخى كه حاوى سيره عملى و تربيتى مجتبوى عليه السلام است داراى نكات و اصول مهم تربيتى مى باشد، كه برخى از آن اصول عبارتند:

خوش رفتارى برتر از استدلال

الف ) اگر متربيان در اثر ناآگاهى و يا شيطنت هاى ايام طفوليت دچار لغزش ‍ و خطا بشوند و موجبات رنجش خاطر مربى را فراهم آورند، نبايد عنان صبر را از كف داده و سريعا خشمگين شده و آنان را تنبيه نمود و با خشونت و نثار سخنان قهر آلود و ناروا به تنبيه و مقابله پرداخت ، بلكه برعكس اولياء و مربيان برتر با زبان خوش و چهره اى گشاده و دلى باز رفتار نامطلوب آنان را مى توانند اصلاح نمايند. تجربه نشان داده است كه آمار كسانى كه به واسطه اخلاق زيبا و حلم مربى ، به خوبى ها و صفات پسنديده روى مى آورند، بيشتر از كسانى است كه با منطق و استدلال متحول شده اند.

توجه به ريشه هاى خطا

ب ) مربيان و اولياء ورزيده و آگاه به پيروى از امام مجتبى عليه السلام در اين گونه موارد به ريشه ها و زمينه هاى عصيان و تمرد توجه مى كنند و با يافتن ريشه هاى لغزش ها و خشكاندن آن به اصلاح رفتار ناهنجار فرزندان و متربيان اقدام مى كنند، آنان همانند پزشك حاذقى هستند كه براى علاج قطعى بيمارى ها، به دنبال نابودى علت مرض و ميكرب آن مى گردد؛ نه اين كه به قرص ها و مسكن هاى موقتى اكتفا كند و موقتا به معالجه چند روزه و ناپايدار دل خوش نمايد.

حضرت امام حسن عليه السلام در اين حادثه با رفتار كاملا منطقى خويش و با ديد روانشناسانه ابعاد قضيه را بررسى نموده و به دنبال علت عصيان و نارضايتى آن شخص مى گردد، و به اين طريق مى خواهد به مربيان عالم بياموزد كه ريشه تمرد و عصيان و فريادهاى مخالف ، ممكن است گرسنگى ، تشنگى ، برهنگى و نداشتن پوشاك ، نيازمندى و فقر، خستگى ، نداشتن امنيت ، سردرگمى و از همه مهمتر، احساس از دست رفتن شخصيت و نابودى عزت و هويت افراد باشد.

حركات ناشايست كودكان و نونهالان نيز ريشه و علتى دارد به عنوان نمونه به مثال زير توجه كنيد:

هنگامى كه مهمان به خانه مى آيد، كودك از اوقات ديگر بيشتر شلوغ مى كند، حركات ناهنجار و ناشايست انجام مى دهد و بالاخره ضرر و زيانى هم به اسباب و لوازم منزل مى رساند. اگر كمى دقت شود، علت واقعى اين است كه كودك و نوجوان وقتى احساس مى كند. پدر و مادر در آن لحظات تمام افكارشان و اوقاتشان به مهمان و پذيرايى از او صرف شده و به شخصيت و غرور و عزت كودك هيچ توجهى مبذول نمى شود، براى همين او مى خواهد كمبود شخصيت خود را جبران كند و توجه ديگران را به خود جلب كند و به قول شاعر:

در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد

طاعت از دست نيايد، گنهى بايد كرد

اين حركات طفل كاملا طبيعى است و بايد پدر و مادر به آن متوجه بوده و جبران نمايند.

محبوبيت مربى در منظر متربى

ج ) نكته مهم تر در اين رفتار پيشواى دوم ، توجه كردن به محبوبيت مربى نزد متربى است . آن حضرت با اين رفتار به مربيان و اولياء مى فهماند كه مربى نخست بايد مورد محبت و دوستى متربى باشد و متربيان عشق و علاقه قلبى به او داشته باشند، تا گفتار و رفتارش مورد توجه و پذيرش متربيان قرار بگيرد.

پدر و مادرى كه با رفتار ناپسند و گفتار زشت و ركيك خود كودك و نوجوان را از خود مى رنجاند، چگونه انتظار دارد كه فرزندش از او تاثير مثبت بپذيرد. لازم است اولياء و مربيان از رفتارها و گفتارهايى كه فرزندان را مى رنجاند و يك نوع بيگانگى و نفرت بين آنان و فرزندان ايجاد مى كند شديدا پرهيز كنند و در عوض به كردارهاى جذاب و محبت آور روى آورند.

آمار نشان داده است ، فرزندانى كه بيشترين ارتباط قلبى و عاطفى با پدر و مادر خويش داشته اند، موفق ترين و پرنشاطترين دانش آموزان مدارس ‍ محسوب مى شوند.

آرى پدرى كه با القاب زشت و ناروا كودك و نوجوان خود را مخاطب قرار داده و اهانت مى كند؛ مادرى كه با سخنان نيش دار و تمسخرآميز دختر نوجوانش را مى رنجاند، معلمى كه با ريشخند و كلمات اهانت آميز با شاگردانش برخورد مى نمايد. بى ترديد محبوبيت خود را در دل كودك و نوجوان از دست داده و احترام و جايگاه خويش را در قلب متربيان از بين خواهد برد.

اساسا تعليم و تربيت بر اساس حفظ شخصيت و عزت و آبروى افراد بنا شده است و بدون آن تربيت افراد امكان پذير نخواهد بود.

خلاصه كلام آن كه اگر در ميان والدين و فرزندان ، مربيان و متربيان ، معلمان و دانش آموزان ، اساتيد و شاگردان ، ارتباط تنگاتنگ قلبى و عاطفى برقرار باشد و آنان نه تنها در ظاهر بلكه در حقيقت و باطنا به همديگر عشق بورزند، بى ترديد تعليم و تربيت حاصل از اين پيوند و ارتباط مستحكم ، بسى عميق ، ريشه دار و نتيجه بخش و بادوام خواهد بود.

4. تربيت عملى

راهنمايى هاى گفتارى مربيان و والدين هر چند موثر باشد، بايد در عمل آنان جلوه گر شود. مطابقت رفتار با گفتار پدر و مادر، ناخودآگاه فرزندان را در مسير هدايت قرار مى دهد.

گر مرد عمل نيستى از گفته چه حاصل

در گفتن و بشنيدن تنها كه اثر نيست

پدر و مادر بايد در تمام امور زندگى كه در حضور كودك و نوجوان انجام مى دهند مواظب رفتار خود باشند. نظم و ترتيب ، مهرورزى نسبت به همديگر، رعايت حق و عدل ، مسئوليت پذيرى ، رفتارهاى مذهبى و عمل به گفته هاى خويش از جمله مواردى است كه كودك و نوجوان خواهى نخواهى به آن توجه دارد و رفتار آينده كودك آيينه اعمال و رفتار والدين است . در اين رابطه به شمه اى از سيره عملى حضرت امام مجتبى عليه السلام مى پردازيم :

توجه كودك به رفتار مادر

امام حسن عليه السلام با ياد خاطرات دوران كودكى اش مى فرمايد: شبى مادرم فاطمه زهرا عليها السلام را ديدم كه تا صبح عبادت مى كرد، نماز مى خواند و در ضمن مناجات خويش با حضرت پروردگار، زنان و مردان مومن را دعا مى نمود، اما براى خودش هيچ دعا نكرد. از او پرسيدم : مادر جان ! چرا به خودت دعا نمى كنى ؟ جواب داد: الجاز ثم الداز؛ (84) اول همسايه بعد خويشتن و داخل خانه . و به اين ترتيب حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نوعدوستى و احترام به همسايگان را به فرزند ارجمندش ‍ عملا ياد مى داد.

آموزش بندگى

امام حسن عليه السلام هرگاه وضو مى ساخت ، بندهاى بندش مى لرزيد و رنگ مباركش زرد مى گشت ، علت اين حالت را از حضرتش پرسيدند، آن جناب در پاسخ فرمود:

سزاوار است بر كسى كه مى خواهد نزد پروردگار عرش به بندگى بايستد، اين كه رنگش زرد گردد و رعشه در مفاصلش بيفتد.

و اين چنين حالات بندگى و راز و نياز عاشقانه در برابر پروردگار جهانيان را به نيايشگران حقيقى و عارفان شيفته حق مى آموخت .

رعايت آداب مسجد

آن حضرت هرگاه روانه مسجد مى شد و به نزد درب مسجد مى رسيد، سر را به سوى آسمان بلند مى كرد و مى گفت : الهى ضيفك ببابك ، يا محسن ! قد اتيك المسيى ء فتجاوز عن قبيح ما عندى بجميل ما عندك يا كريم ؛ اى خداى من ! اين مهمان توست كه به درگاه تو ايستاده ، اى خداوند نيكوكار و احسانبخش ! بنده تبهكار به نزد تو آمده ، پس از كارهاى زشت و ناستوده من به نيكى هاى خودت درگذر، اى صاحب كرامت و احسان . (85)

تواضع و فروتنى

امام حسن مجتبى عليه السلام روزى به گروهى از تهيدستان و مستضعفان برخورد كرد، آنان در روى زمين در كنار سفره اى نشسته و مشغول خوردن خرده هاى نان بودند. آن گاه كه چشمشان به مركب امام عليه السلام افتاد، به احترام او برخاستند و آن حضرت را به صرف نان فرا خواندند.

امام در حالى كه لب هاى مبارك را حركت مى داد و مى فرمود: خداوند متكبران را دوست ندارد. از مركب خود پايين آمده و به همراه آنان به تناول غذاى ساده مشغول گرديد.

پس از صرف غذا، آن حضرت همه آن فقراء را به ميهمانى در منزل خويش ‍ فرا خواند و ايشان را با اهداى خوراك و پوشاك نواخته و مورد مهر و محبت خويش قرار داد. (86)

كرامت و بخشش

روزى عربى به قصد اظهار حاجت نزد امام حسن عليه السلام آمد. آن حضرت به خادمين خود فرمود: آنچه داريم به او بدهيد. 20 هزار درهم يافتند و پيش از آن كه آن مرد نياز خود را مطرح كند، تمام آن مبلغ را به وى بخشيدند. مرد عرب از رفتار سخاوتمندانه امام عليه السلام به شگفت آماده و گفت : سرورم ! چرا اجازه ندادى تا نيازم را بگويم و شما را بستايم ؟! امام در پاسخ وى اشعارى قرائت كرد كه دو بيت اول آن چنين است :

نحن اناس نوالنا خضل

يرتع فيه الرجاء والعمل

تجود قبل السوءال انفسنا

خوفا على ماء وجه من يسل (87)؛

ما مردمانى هستيم كه بخشش ما تازه و سرسبز است و اميد و آرزوها در آن تغذيه و سير مى شوند.

ما حاجت حاجتمندان را قبل از آن كه اظهار كند، به وى مى بخشيم از ترس ‍ آن كه مبادا آبروى ارباب حاجت بريزد.

عفو و گذشت

يكى از غلامان خدمتگزار حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مرتكب جنايتى شد كه سزاوار كيفر بود، حضرت دستور داد تا وى را تنبيه نمايند. غلام در آن لحظه پيشدستى كرد و خطاب به امام عليه السلام اين آيه را قرائت نمود: و العافين عن الناس ؛ انسان هاى وارسته از خطاى گنهكاران عفو مى كنند، حضرت فرمود:

بخشيدم ، غلام ادامه داد: والله يحب المحسنين ؛ امام عليه السلام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم . (88)

رعايت حقوق حيوانات

نجيح يكى از ياران امام مجتبى عليه السلام مى گويد: روزى حسن بن على عليه السلام را ديدم كه غذا تناول مى نمود و سگى آن طرف تر با فاصله اندكى از امام عليه السلام ايستاده بود؛ آن حضرت لقمه اى را ميل مى كرد و لقمه اى هم به آن حيوان مى داد. گفتم : اى فرزند پيامبر! آيا اجازه مى دهيد اين سگ را دور كنم ؟

فرمود: نه ، او را آزاد بگذار، من از خداوند متعال خجالت مى كشم كه در حال غذا خوردن موجود زنده اى به من نگاه كند و من چيزى به او نخورانم .(89)

ادب سخن گفتن

روزى مروان بن حكم بر آن حضرت دشنام گفته و سخنان ناروا نسبت داد، هنگامى كه از گفتن حرف هاى زشت خويش فارغ شد؛ امام حسن عليه السلام به او فرمود: من چيزى به تو نمى گويم ، اما اين عمل ترا به خداوند متعال واگذار مى كنم . اگر در گفته هاى خود صادق و راستگو باشى خداوند پاداش راستى تو را بدهد و اگر در گفتار خود دروغ گفته باشى ، خداوند در مقابل حرف هاى دروغ ، تو را به جزايت برساند، در هر حال خداوند براى تو از من سزاوارتر است . (90) به اين ترتيب امام مجتبى عليه السلام عملا ارزش هاى اخلاقى و سجاياى ستوده را به مردم مى آموخت . در هر صورت اگر مربيان ، عامل به پندها و نصايح خود نباشند مشمول اين شعر ناصرخسرو خواهند بود كه :

پندم چه دهى نخست خود را

محكم كمرى ز پند بربند

چون خود نكنى چنان كه گويى

پند تو بود دروغ و ترفند

5. پرورش خودباورى و عزت نفس

تقويت عزت نفس و پرورش روحيه خودباورى و شخصيت روحى در كودكان ، موجب توفيق و نشاط و كاميابى در زندگى آينده آنان خواهد بود، زيرا افرادى كه براى خود شخصيت قائل نباشند و به عقده حقارت و خود كم بينى دچار شوند، معمولا زندگى آنان با اختلالات روحى و روانى و ناكامى هايى توام خواهد بود. اين افراد در اجتماعات عاجزترين ، كم بهره ترين و آسيب پذيرترين قشر محسوب مى شوند. از طرفى ديگر، كمبود شخصيت و نداشتن عزت نفس ، انسان را از ترقى و تكامل بازداشته و او را گاهى به كارهاى زشت و ذلت آور وادار مى سازد و نداشتن عزت نفس و عدم خودباورى بدترين نوع فقر است ، چنين فردى كه براى خودش ‍ شخصيتى قائل نيست ، پيش هر كس و ناكس خود را ذليل مى كند، او فردى چاپلوس ، دو رو و بى هويت است كه زندگى خود را در وابسته بودن به افراد و شخصيت هاى ديگر مى داند. حضرت مجتبى عليه السلام مى فرمايد:

شر الفقر الخضوع ؛ (91) بدترين فقر و بيچارگى خضوع و كرنش (در برابر متكبران ، ثروتمندان و ارباب مال و جاه ) مى باشد. و اين از عوارض ذلت نفس و نداشتن اعتماد به آن است .

بنابراين براى پرورش صحيح فرزندان و ايجاد و تقويت روحيه اعتماد به نفس و خودباورى مى توان از همان دوران كودكى و با شيوه هاى مختلف اقدام نمود برخى از آن شيوه ها عبارتند:

راههاى پرورش عزت نفس 

يك : احترام به كودك

پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله نشسته بود كه امام حسين و امام حسين عليه السلام - كه در سنين طفوليت بودند - از در وارد شدند، آن حضرت صلى الله عليه و آله به احترام آنان از جاى برخاسته و به انتظار ايستاد، لحظاتى طول كشيد و آن ها نرسيدند، رسول اكرم صلى الله عليه و آله به طرف كودكان پيش رفت و از آنان استقبال نمود، بغل باز كرد هر دو را بر دوش خود سوار نمود و به راه افتاد و به آنان فرمود: فرزندان عزيزم ، مركب شما چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد. (92)

در روايت ديگرى عبدالله بن عباس مى گويد: با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به خانه فاطمه عليها السلام رفتيم . حسن كه كودكى بيش نبود، صورتش ‍ را شسته و تميز و پاكيزه از منزل بيرون آمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله حسن را در آغوش گرفته و بوسيد و سپس فرمود: اين پسر من آقا است . (93)

دو: همبازى شدن با كودك

كودكان و نوجوانان از بازى و ورزش لذت مى برند و به اين وسيله ضمن آشنايى با جهانى كه در آن زندگى مى كنند، رشد يافته و فرصت هاى مناسبى را براى ابراز عواطف و احساسات خود مى يابند. همبازى شدن والدين و بزرگترها با آنان در ايجاد خودباورى در وجود آنان نقش مهمى دارد.

ابورافع يكى از ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله روزى با امام حسن عليه السلام كه كودك خردسالى بود، همبازى شد. آنان سنگ هاى مخصوص را انتخاب نموده و به داخل حفره هايى نشانه روى مى كردند و در صورت برنده شدن بايستى فرد برنده بر دوش ديگرى سوار مى شد. هنگامى كه نوبت سوارى به ابورافع مى رسيد، حضرت مجتبى عليه السلام به او مى فرمود:

اتركب ظهرا حمله رسول الله صلى الله عليه و آله ؛ آيا مى خواهى بر دوش كسى سوار شوى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله او را بر دوش ‍ خود حمل مى كرد؟ ابورافع از سوارى منصرف مى شد. هرگاه امام حسن عليه السلام به هدف مى زد، ابورافع مى گفت : همان طورى كه تو به من سوارى ندادى من هم تو را بر دوش خود سوار نمى كنم . حضرت به او مى فرمود: اما ترضى ان يحمل بدنا حمله رسول الله ؛ آيا دوست ندارى كسى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر دوش خود مى نشاند، بر دوشت سوار كنى ؟ ابورافع با كمال ميل او را بر دوش خود گرفته و سوارى مى داد. (94)

عزت نفس و شخصيت روحى و روانى اين كودك از خلال گفتار و كيفيت استدلالش كاملا هويدا است . طفلى را كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در آغوش خود پرورش داده و شخصيت او را احياء نموده است ، بزرگى خود را باور دارد و هرگز با زبونى و ذلت سخن نمى گويد. (95)

سه : انتخاب نام زيبا و شايسته

نام هر كس نقش مهمى در رشد و اعتلاى شخصيت او و با تحقير و تضعيف شخصيت وى دارد. زيرا اسم انسان از لحظه تولد تا آخر عمر اوست .

اگر نام خوب براى او انتخاب شود، هميشه مايه افتخار و عزت و مسرت اوست . اما اگر پدر و مادر اسم ناپسندى براى فرزندشان برگزينند، مى تواند تا آخر عمر مايه حقارت و خجالت وى باشد و كودك پيوسته از آن رنج مى برد و گاهى اوقات ديگران براى او خنديده و تمسخرش مى كنند.

به اين ترتيب به طور ناخواسته فرد مورد نظر در اجتماع احساس حقارت نموده و گرفتار ناكامى هايى در زندگى مى شود.

نام انسان مانند ساختمان بدن او اگر زيبا و كامل باشد، براى او لذتبخش و نشاط آفرين خواهد بود. اما اگر اسم وى ناپسند و غير معقول باشد، مانند نقص اعضاى بدن ، هميشه از آن آزرده خاطر گشته و مكدر خواهد شد.

گذشته از آن زيبايى نام نيك به طور مطلق يكى از عوامل محبوبيت و رمز كاميابى و موفقيت است ، و يكى از مظاهر زيبايى نام خوب هر شخص ‍ است .

كسانى كه اسم خوب و لقب زيبايى دارند، با كمال افتخار و بدون احساس ‍ حقارت و شرمندگى آن را بر زبان جارى كرده و گاهى ديگران از نام خوب به شخصيت صاحب نام ، حسن ظن يافته و فال خوب مى زنند و اظهار خوشحالى مى كنند. چنان كه امام حسين عليه السلام به حر فرمود:

بخ بخ لك يا حر، انت حر كما سميت فى الدنيا و الاخره . والله ما اخطات امك اذ سمتك حرا، فانت والله حر فى الدنيا و سعيد فى الاخره ؛ (96) به به ! احسنت اى حر! تو آزاد مردى چنان كه در دنيا و آخرت آزاده خوانده مى شوى ، سوگند به خدا! مادرت اشتباه نكرده در اين كه نام تو را حر ناميد، به خدا قسم تو در دنيا آزاد مرد و در آخرت از سعادتمندان خواهى بود.

والدين دلسوز و آينده نگر براى فرزندان خويش نامى را مى پسندند كه يادآور وابستگى وى به خداوند متعال و آفريدگار هستى باشد. نشانگر اعتقادات و هدف آنان محسوب شود، حاكى از فرهنگ ملى و مكتبى خانواده باشد. متاسفانه بعضى خانواده ها بدون توجه به فرهنگ و مليت و دين خود نام هاى بى محتوا، لقب هاى نازيبا و احيانا نشانگر وابستگى و علاقه مندى به بيگانگان براى كودكان خود انتخاب مى كنند. اين گونه افراد در آينده معمولا از ذكر نام خود امتناع مى كنند و در صورت ناچارى با احساس حقارت و خجالت آن را اظهار مى دارند.

البته اگر در موردى پدر يا مادرى نام غير معقول و ناپسند براى فرزندش ‍ نهاد، مى توان آن را تغيير داد. چنان كه عمر دخترى داشت كه او را عاصيه يعنى گنه كار نام نهاده بود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نام او را به جميله يعنى زيبا تغيير داد. (97)

در هر صورت نام يك شخص نشانگر هويت و شخصيت ملى و دينى اوست ، يادآور فرهنگ ، ايده ها و اعتقادات درونى او و خانواده اش مى باشد و چه زيباست كه اسم و لقب هر كس با اعتقادات و مليتش سازگار و همگون باشد.

نام فرزندان امام مجتبى عليه السلام

سيره عملى امام مجتبى عليه السلام در نامگذارى فرزندان خويش ، گواه روشنى بر توجه آن حضرت به اين مهم مى باشد. نام فرزندان پسر آن حضرت عبارتند:

حسن ، زيد، قاسم ، عمرو، عبدالله ، عبدالرحمن ، حسين ، طلحه ، احمد، اسماعيل ، يعقوب ، محمداكبر، محمداصغر.

و نام فرزندان دختر آن حضرت عبارتند:

ام الحسن ، ام الحسين ، فاطمه ، ام عبدالله ، ام سلمه ، رقيه ، فاطمه دوم ، سكينه . (98)

با توجه به نكات مذكور براى تربيت صحيح فرزندان بايد شخصيت و هويت آنان را تكريم نموده و محترم شمرد و يكى از راه هاى آن انتخاب نام نيك و پسنديده و معقول براى آن ها است .

چهارم : سلام كردن به كودكان با لحن دلنشين

حضرت مجتبى عليه السلام مى فرمايد: من بدا بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه ؛ (99) هر كس قبل از سلام كردن به سخن گفتن آغاز نمايد او را جواب ندهيد. اين سخن در مورد معاشرت پدر و مادر با فرزندانشان اهميت ويژه اى مى يابد، زيرا كودكى كه به او سلام داده شود و بدين وسيله از وى تجليل گردد، احساس لياقت كرده و شايستگى خود را باور مى كند.

او از همان دوران كودكى احساس مى كند كه ديگران براى وى اهميت و ارزش قائل اند و فردى خودباور و متكى به نفس بار مى آيد. براى همين است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

خمس لست بتاركهن حتى الممات ... و تسليمى على الصبيان لتكون سنه من بعدى (100)؛ پنج خصلت را تا لحظه مرگ ترك نخواهم كرد، يكى از آن ها سلام دادن به كودكان است ، تا بعد از من يك رسم رايج شود.

سلام كردن مهم ترين مرحله آغاز ارتباط اجتماعى هر مسلمان است . تقيد به آن در نظام تربيتى اسلام زمينه را براى رشد و تربيت همه جانبه انسان فراهم نموده و كودك نونهال را در تربيت عاطفى و اجتماعى موفق تر خواهد نمود. والدين وظيفه شناس در سلام نمودن به همديگر و فرزندان خويش جديت داشته و آن را يك عادت پذيرفته شده در زندگى خود تلقى مى كنند.

همچنين سلام دادن بهتر است با بانگ رسا و آهنگى خوش و دلنشين ادا شود، تا نحوه ارتباط عميق و ريشه دار باشد. امام حسن مجتبى عليه السلام در گفتار ديگرى فرمود:

مروت آن است كه شخص دين خود را حفظ كرده و نفس را از پليدى ها دور نگه داشته و حقوقى را كه بر گردن دارد ادا كند و با بانگ رسا و دلنشين به ديگران سلام نمايد. (101)

پنج : مشورت با فرزندان

از ديگر شيوه هاى شخصيت دادن به فرزندان مشورت با آن ها است . امام مجتبى عليه السلام ضمن توصيه به اين شيوه پسنديده تربيتى ، در موارد مختلف با فرزندان خويش مشورت مى نمود و بدين وسيله عزت نفس و روحيه خود باورى را در آنان تقويت مى كرد.

روزى معاويه بن خديج به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمده بود. امام مجتبى عليه السلام در ضمن مذاكرات به وى چنين فرمود:

انا قوم لانزوج نسائنا حتى نستامرهن ؛ (102) ما دختران خود را بدون نظرخواهى و مشورت با خودشان ، شوهر نمى دهيم و در امر ازدواج آنان اقدامى نمى كنيم . گذشته از اين كه مشورت در تقويت عزت نفس در كودكان و نوجوان تاثير فوق العاده اى دارد، گاهى اوقات نظرات فرزندان در تصميم گيرى هاى اولياء نيز ممكن است راهگشا باشد. امام حسن عليه السلام فرمود:

ما تشاور قوم الا هدوا الى رشدهم ؛ (103) هيچ گروهى مشورت نكرد؛ مگر اين كه به اين وسيله به سوى رشد و كمال هدايت شدند.

شش : اجتناب از تحقير

پدران و مادران برتر با فرزندانشان برخوردهاى ناشايست و زننده ندارند و آنان را با القاب و كلمات ركيك تحقير نمى كنند و در قبال اشتباهات و خطاها به باد فحش و ناسزا و كتك نمى گيرند. مربيان و معلمان آگاه از به كار بردن عبارات سبك و ناپسند در برخورد با شاگردان اجتناب مى كنند.

تحقير نونهالان و نوجوانان علاوه بر اين كه از عظمت و اقتدار والدين و مربيان مى كاهد، نشانگر بى تجربگى ، عدم شايستگى و نداشتن تسلط بر نفس آنان در امر تربيت مى باشد.

مهمتر از همه نتايج زيانبار آن در روح و روان كودكان است . چرا كه تحقير و توهين به فرزندان موجب ايجاد عقده حقارت و خود كم بينى و تزلزل شخصيت در آنان مى شود و علل برخى از ناكامى ها، نااميدى ها در زندگى آينده آنان خواهد شد. حضرت مجتبى عليه السلام در ضمن شمارش ‍ خصوصيات انسان هاى با ايمان مى فرمايد:

آنان همديگر را با القاب زشت و ركيك صدا نمى كنند. (104)

معاويه دشمن شماره يك آن حضرت ، در يك اعتراف صريح مى گويد:

ما سمعت منه كلمه فحش قط؛ من هرگز از حسن بن على سخن ناروا و كلمه زشتى نشنيدم . (105) به كار بردن كلمات ناپسند و سخنان اهانت آميز و نيش دار همانند سمى مهلك روح كودك را مى آزارد و هرگاه در مورد آن فكر كند، احساس رنج و عذاب مى كند و اصولا نوعى ستم به فرزندان و همسر محسوب مى شود كه رشته محبت و دوستى را پاره نموده و دل ها را جريحه دار مى كند.

براى روشن تر شدن سخنان مطروحه فوق ، داستانى را در اين جا نقل مى كنيم :

داستان تحقير يك دانش آموز

او مدير دبستان دخترانه بود. 22 سال بود كه عمرش را در معلمى و معاونت و مديريت سپرى كرده بود، مهربان و دلسوز بود. عشق و سوز داشت . راحتى و آسايش خود را به خاطر ساختن و پرداختن شاگردان فدا مى كرد. مديريتش مورد قبول همگان قرار گرفته بود.

صبح ها ساعت 5/6 در محيط مدرسه حضور مى يافت و هنگامى كه آفتاب غروب مى كرد، او هم راهى خانه اش مى شد. همه شاگردان شيفته او بودند، زيرا احترام و شخصيت همه شاگردان را نگه مى داشت . مهر و محبت ، مدير آنچنان جوشان بود كه هر دانش آموزى خود را پيش مدير محبوب ترين فرد محسوب مى كرد. آرى او شمع سان مى سوخت تا در پرتوش انسان هاى شايسته اى پرورده شوند.

آن روز زودتر از هميشه در مدرسه حاضر شده بود، تازه از سركشى به كلاس ها و نظارت بر نظافت اطاق هاى كلاس و راهروها فراغت پيدا كرده بود و مى خواست وارد اطاق كار شود كه ناگهان صداى زنگ تلفن نواخته شد.

مدير فورا گوشى را برداشته گفت :

الو، سلام عليكم ، بفرماييد.

در مقابل صداى زنى شنيده مى شد كه گفت :

سلام عليكم ، معذرت مى خواهم كه اين موقع صبح براى شما مزاحمت فراهم كرده ام ببخشيد. من مادر مريم ، دانش آموز كلاس پنجم اين دبستان هستم . خانم مدير! با كمال صراحت عرض مى كنم ، همه ما اولياء از رفتار و كردار شما راضى هستيم ولى براى دخترم مشكلى به وجود آمده كه متاسفانه نمى تواند امروز به مدرسه بيايد. مدير با شتابزدگى پرسيد: مگر چه حادثه اى پيش آمده كه نمى تواند به مدرسه بيايد، خداى نكرده دچار بيمارى شده است ؟ مادر مريم در حالى كه صدايش داراى لرزه و ارتعاش ‍ بود، چنين گفت :

از ديروز كه وقتى مريم به خانه آمده ، به جاى اين كه به انجام تكاليف خود بپردازد در گوشه اى از اتاق نشسته ، سر خود را در ميان دست هاى لاغراندام خود قرار داده با هيچ كس حرف نمى زند، وقتى علت را از او جويا شدم ، ناگهان بغضش تركيد و چنين گفت :

ديروز كه به مدرسه رفته بودم ، در سر كلاس معلم سوالى را مطرح كرده بود بدون اين كه از معلم اجازه بگيرم ، جواب صحيح را ارائه دادم ، معلم به جاى اين كه مرا تشويق كند، در برابر همه شاگردان رو به من كرد و با عصبانيت تمام گفت :

احمق ! خفه شو، بنشين !

از وقتى كه به منزل آمده دائما مى گويد: چرا معلم آبروى مرا در ميان شاگردان به باد داده و چنين جمله تحقيرآميزى را به من گفت ؟ اگر به من نمره صفر مى داد برايم از شنيدن اين جمله گواراتر بود، چرا معلم درك نكرد كه من در ميان شاگردان آبرو و شخصيت دارم چرا آبروى مرا به باد داد، چرا مرا خرد كرد، چرا و چرا ... خانم مدير! به خدا، من و پدرش امروز صبح هر كارى كرديم كه او را به مدرسه بفرستيم ، در اين كار موفق نشديم . دائما گريه كرده ، مى گويد: من مدرسه نمى روم ، من مى خواهم در خانه بمانم ، براى من شخصيت و اخلاق از درس خواندن مهم تر است ، اميدوارم مرا ببخشيد.

صداى تلفن قطع شد.

مدير مدرسه مثل اين كه از بالاى قله به زير افتاده باشد، تمام بدنش خرد و خمير شده بود، پيوسته با خود مى گفت : چرا بايد شاگردى مثل مريم ، در مدرسه تحقير شود. چرا در فضاى تعليم و تربيت دانش آموز دخترى كه قلبش مالامال از عشق و آبرو بوده و همه وجودش سرشار از قداست و طهارت است ، اين طور مورد تحقير و توهين قرار گيرد.

سه روز بود كه مريم به مدرسه نيامده بود، مدير مدرسه نگران و مضطرب به نظر مى رسيد، همه شاگردان مى ديدند كه اثرى از تبسم هميشگى در سيماى مدير ديده نمى شود، برعكس غبارى از تشويش و ناراحتى همه وجودش را احاطه كرده بود.

صبح روز چهارم ، يكى از همكلاسى هاى مريم به دفتر مدرسه آمده و پاكت نامه اى را از طرف مريم به مدير مدرسه تقديم كرد. مدير بلافاصله پاكت را باز كرد. دو نامه در ميان پاكت وجود داشت يكى براى مدير و ديگرى براى معلم كلاس پنجم نوشته شده بود.

نامه اول

در نامه مدير چنين آمده بود: خانم ... سلام عليكم ، مدير عزيزم ، خدا مى داند دلم براى شما تنگ شده است . ديروز لحظاتى در دورى از شما گريه كردم . من هرگز محبت هاى انسانى و خالصانه شما را فراموش نخواهم كرد.

هرگز چهره متبسم و گشاده شما، نرمش و ملايمت شما، روح بزرگ و اخلاق زيباى شما را فراموش نخواهم كرد. نصايح مشفقانه و اندرزهاى مادرانه شما هميشه آويزه گوش من خواهد بود. از دور دست هاى شما را مى بوسم .

خداحافظ مريم ...

نامه دوم

خانم ... معلم كلاس پنجم ، سلام عليكم ، از زحمات شما تشكر نموده از شما مى خواهم به من اجازه دهيد، براى آخرين بار سخنانم را بگويم . معلم عزيز! يقين داشته باشيد كه شما با جمله اى كه درباره من در برابر شاگردان بيان كرديد، روح ابتكار، جرات ، پويايى و تحقيق را در من كشتيد. شما به جاى اين كه مرا تشويق كنيد به من گفتيد: احمق . من تا آخر عمرم هميشه در شك و ترديد به سر خواهم برد. زيرا در عاقل بودن و يا احمق بودن خود ترديد خواهم داشت . معلم عزيز! من اشتباه كرده بودم شما مى توانستيد در زنگ تفريح مرا توبيخ كنيد، ولى آبروى مرا پيش هم كلاسى هايم از بين نمى برديد. شما نمى دانيد ما كودكان چقدر به آبرو و حيثيت خود پاى بنديم .

معلم محترم ! شما با گفتن اين جمله كارى كرديد كه من بعد از اين ، براى ديگران نيز شخصيت قائلى نشوم ، زيرا وقتى كه انسانى طعم حيثيت را نچشيده باشد نمى تواند آن را به ديگران منتقل كند. اى معلم گرامى ! شما با گفتن اين جمله مرا از درس خواندن و از مدرسه بيزار نموديد، زيرا ذهن كوچك و ناتوان من قادر نيست ، عمل نازيباى شما را از ساير معلمان و محيط مدرسه جدا سازد.

خداحافظ شاگرد شما مريم ...

صبح روز بعد زنگ منزل مريم به صدا درآمد. مدير مدرسه به اتفاق معلم پنجم در انتظار بودند، تا مريم را به مدرسه ببرند. آرى ، آن ها آمده بودند تا از خانواده مريم و خود او عذرخواهى نمايند. ناگهان درب منزل باز شد اين مريم بود كه درب منزل را باز كرده بود؛ مثل اين كه قلبش اين را به او گفته بود.

مريم با ديدن مدير مدرسه خود را به آغوش او افكنده با صداى بلند به گريه پرداخت .

مدير مدرسه صورت او را به همراه اشكهايى كه از ديدگانش فرو مى ريخت ، غرق بوسه ساخت .

مادر مريم در همين حال فرا رسيد، از مدير به عذرخواهى پرداخت . مريم كه لحظه اى خود را فارغ ديده بود، خود را به كنار معلم كلاس پنجم رساند، با اصرار مى خواست دست هاى لاغر و رنگ پريده معلم را بوسه زند. ولى معلم او را در آغوش گرفته ، هر دو با صداى بلند گريه كردند. از اين منظره مادر مريم و مدير مدرسه اشك شوق و شادمانى فرو مى ريختند. شايد ملكوتيان هم از ديدن اين همه عشق و عاطفه به شگفت آمده به ظرافت و لطافت انسان ها ايمان مى آوردند. (106)

6. تشويق

از موفق ترين شيوه هاى تربيتى كه در سيره امام مجتبى عليه السلام نيز مشاهده مى شود. شيوه كارآمد و موثر تشويق است . تشويق يعنى ايجاد شوق و رغبت در فرد، مربى با تاييد رفتار و گفتار متربى در او ايجاد شوق و رغبت كرده و موجب تكرار و مداومت آن عمل در متربى مى گردد. اهداى يك شى ء مورد علاقه ، تهيه كردن غذا و خوردنى هاى مورد نظر، مشاركت دادن فرد در كار و فعاليتى كه ديگران به آن راهى ندارند، لبخند رضايت آميز، تعريف و تمجيد، پاداش نقدى ، اعطاى رتبه و درجه و بالاخره تقدير در جمع ، از جلوه هاى تشويق به شمار مى رود.

اين شيوه علاوه بر اين كه محركى قوى در تغيير رفتار به سوى اهداف مطلوب است ؛ در شكوفا سازى و بروز استعدادهاى درخشان و نهفته انسانى نقش فوق العاده اى دارد. تجربه نشان داده است كه تشويق مناسب مى تواند، نهفته ترين استعدادهاى درونى كودكان و نوجوانان را زنده كرده و در مرحله پيشرفت و سازندگى قرار دهد و آنان را در رسيدن به اهداف مهم و حياتى و كمالات ، قوى دل و استوار گرداند. براى روشن تر شدن اهميت تشويق در تربيت افراد و شكوفايى استعداد كودكان و نوجوانان خاطره زير را از خطيب شهير معاصر، مرحوم حجه الاسلام والمسلمين آقاى فلسفى مى خوانيم :

خاطره اى از تاثير تشويق

اولين بارى كه بنا شد به منبر بروم ، نزد آقا شيخ على اكبر رشتى كه فاميلش ‍ عزمى بود و منبر مى رفت ، رفتم و گفتم : يك منبر براى من بنويس !

او براى من يك منبر نوشت . من اين را حفظ كردم . تصميم گرفتم اولين منبر در همان مسجد فيلسوف باشد كه پدرم شب ها در آن جا نماز جماعت اقامه مى كرد. بعد از نماز عشاء منبر رفتم . آقا شيخ محمد شميرانى كه ده ها بار مرا ديده بود، وقتى مرا در بالاى منبر ديد، بهت زده نگاه مى كرد. ساير افراد هم به نافله عشاء نپرداختند.

همه به من نگاه مى كردند. من شروع به سخن كردم و مطالب منبرى را، كه حفظ كرده بودم . تحويل دادم خيلى خوب بخاطر دارم كه ابتداى منبرى كه آقاى عزمى برايم نوشته بود، چند بيت شعر داشت و من با آن اشعار منبر را شروع كردم :

بسم الله الرحمن الرحيم

بى مهر على به مقصد دل نرسى

تا تخم نيفشنى به حاصل نرسى

بى دوستى على و اولاد على

هرگز به خدا قسم به منزل نرسى حب على حسنه لا تضر معها سيئه . (107)

وقتى اين اشعار را خواندم . آقا شيخ محمد شميرانى با صداى بلند گفت : آفرين ! به راستى اين يك كلمه آفرين در آن روزگار به من چنان قدرتى داد كه هر وقت بشنوم يا در كتابى بخوانم ، كه تشويق چه قدر موثر است ، اين آفرين او مثل آفتابى در ضمير من مى درخشد. شايد در آن موقع 15 ساله و يا 16 ساله بودم . آن شب وقتى به منزل آمديم ، پدرم فرمود: با اين كه اولين منبر تو بود، خوب صحبت كردى و مطالب را بدون وحشت و نگرانى و اضطراب ، خوب بيان داشتى ، من هم صادقانه گفتم : آن آفرين آقا شيخ محمد شميرانى اين اثر را در من گذاشت . (108)

چنان كه ملاحظه مى شود تشويق چنين اثرى دارد كه يك نوجوان تا آخر عمر از آن قوت قلب گرفته و كارهاى بس ارزشمند را در زندگى انجام مى دهد. شيوه تربيتى و سخنان راهگشاى حضرت مجتبى عليه السلام در اين مورد نيز الگوى خوبى براى ماست و آن حضرت براى تربيت افراد از اين راهكار موفق بهره مى برد، در ذيل بعضى از آنان را مى خوانيم :

تشويق رفتارهاى مثبت

الف : انس بن مالك مى گويد: يكى از كنيزان امام حسن عليه السلام شاخه گلى را به حضور آن حضرت هديه نمود، امام حسن عليه السلام آن شاخه گل را با كمال ميل پذيرفته و به او فرمود:

تو را در راه خدا آزاد كردم . من به عنوان اعتراض گفتم : در مقابل اهداء يك شاخه گل او را آزادى كردى ؟ امام در پاسخ فرمود: خداوند به ما در قرآن چنين ياد داده و فرموده است : اذا حييتم بتحيه فحبوا باحسن منها؛ (109) هرگاه كسى به شما تحيت گويد، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد. سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست . (110)

ب : روزى حضرت مجتبى عليه السلام غلام جوانى را ديد كه ظرف غذايى در پيش دارد و لقمه اى از آن مى خورد و لقمه ديگر را به سگى كه نزديك او نشسته بود مى دهد، امام پرسيد: چرا چنين مى كنى ؟ پسر نوجوان پاسخ داد: من خجالت مى كشم كه خودم غذا بخورم و اين سگ گرسنه بماند. حضرت مجتبى عليه السلام خواست كه به اين غلام مهربان پاداشى نيكو عنايت كند به او فرمود: در جايت بمان تا باز گردم . آن گاه غلام را از مولايش ‍ خريد و آزاد كرد، و باغى را كه غلام در آن كار مى كرد نيز خريد و به او بخشيد. (111)

ج : روزى آن حضرت تكه نانى را كه در جاى كثيف افتاده بود برداشته و تميز شسته و پاك نمود. سپس به غلامش داده و فرمود: اى غلام ! آن را نگهدار و بعد از وضو آن را به من ده . هنگامى كه از وضو فراغت يافت به غلامش ‍ فرمود: تكه نان را به من بده . غلام گفت : سرورم ! من آن را خوردم .

حضرت مجتبى عليه السلام از اين رفتار زيباى غلام كه از صفاى باطن و شكسته نفسى او نشات مى گرفت خوشحال شد و از اين كه او نعمت الهى را ارج نهاده بود، خواست كه عمل مثبت وى را تشويق نمايد؛ براى همين به وى گفت :

من تو را در راه خدا آزاد كردم . غلام گفت : براى چه مرا آزاد نمودى ؟

حضرت مجتبى عليه السلام فرمود: از مادرم فاظمه عليها السلام دختر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده ام كه از پدرش رسول خدا ياد گرفته بود كه آن حضرت مى فرمود: هر كس لقمه نانى را از جاى كثيف بردارد و آن را بعد از شستن و پاك نمودن بخورد، هنوز در معده اش هضم نشده خداوند او را مى بخشد. من فردى را كه خداوند بخشيده و از اهل بهشت قرار داده است ، ديگر در تحت فرمان خودم نگه نمى دارم . (112)

ما به همين چند نمونه از تشويق در سيره عملى امام مجتبى عليه السلام بسنده مى كنيم و يادآور مى شويم كه تشويق از محرك هاى بسيار قوى و جهت دهنده در تربيت افراد است و آن را براى سوق دادن به سوى رفتارهاى مطلوب يارى مى كند.

صورتهاى تشويق

البته تشويق صورت هايى دارد و مى توان از آن ها نسبت به مناسبت موضوع بهره گرفت :

1. تحسين : نيكو شمردن عمل يك فرد و واداشتن او از اين طريق به راهى است كه مورد نظر اولياء و مربيان است . كودك و نوجوان نخست در برابر عملى كه انجام مى دهد بى تفاوت است . او مى خواهد بداند كه آيا رفتارش ‍ مورد تاييد است يا نه ؟! ستايش رفتار موجب مى شود كه او جرات يافته و آن عمل مطلوب را تكرار كند. اگر نقاط مثبت و ارزنده رفتار وى تحسين شود و بعدها هم هعان نقطه رفتار، مورد تقبيح قرار نگيرد؛ تحسين در ايجاد عادتهاى پسنديده ، اثر مطلوب خواهد گذاشت .

2. تشكر: نوعى از تشويق محسوب مى شود، اگر مربى و والدين زحمت و تلاش متربى را احساس كند، بايد از او تشكر كند و اين نوعى تشويق است .

اساسا اگر از تلاش هاى فردى كه رفتارهاى مثبت از خود نشان مى دهد تشكر نشود، نشانگر پستى و لئامت است ، چرا كه انسان فطرتا در قبال كارهاى خوب و پسنديده انتظار تشكر و قدردانى دارد و اين صفت شكرگزارى را به اين طريق مى توان عملا به فرزندان و دانش آموزان آموخت . امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد:

اللوم ان لا تشكر النعمه ؛ (113) فرومايگى آن است كه در مقابل نعمت شكرگزارى نكنى .

رفتارهاى مثبت و كارهاى نيك نوعى نعمت است و بايد تشكر و قدردانى شود و معمولا انسانى كه كار خيرى انجام مى دهد، منتظر تشكر مخدوم است و اگر او از چنين كارى سرباز زند، فرد نيكو رفتار، اگر چه در ظاهر هم به زبان نياورد در باطن خويش او را به پستى و لئامت متهم خواهد نمود.

3. تقدير: قدردانى از زحمات كودك و نوجوانى كه در بالاترين ظرفيت توانايى خود تلاش مى كند موجب تداوم فعاليت هاى وى گرديده و انگيزه و شوق بيشترى در او ايجاد خواهد كرد.

4. تحريص و ترغيب : نوعى تشويق محسوب مى شود. مثلا به متربى گفته مى شود: تو ديگر بزرگ شده اى و به حدى رسيده اى كه مى توانى كارهاى خودت را به تنهايى انجام دهى !

به اين ترتيب زمينه رغبت را در او فراهم مى كنيم و همچنين در بيان هاى استدلالى و منطقى ، كودك را به سوى رفتار مطلوب و مورد نظر با ميل و رغبت هدايت مى كنيم .

چند نكته مهم

تشويق آن گاه نتيجه دلخواه را خواهد داد كه با اصول صحيح و موازين منطقى انجام شود و مهم ترين آن ها عبارتند:

1. تشويق و ترغيب بايد به جا و در مورد خودش به كار رود.

2. ميزان آن بايد مناسب با كار و تلاش ها و نوع رفتار طفل باشد.

3. شرايط سنى و جنسى كودكان در اين امر مورد نظر قرار گيرد.

4. كودكان را نبايد به تشويق و تقدير وابسته نمود و از افراط و تفريط پرهيز كرد.

5. هدف اصلى از تشويق فراموش نشود كه جنبه اصلاح و سازندگى است نه تخريب و آلودگى كودك . (114)

7. بهداشت و سلامتى

از نكاتى كه در تربيت فرزندان براى والدين اهميت دارد، توجه به سلامت جسمى فرزندان است و بدون توجه به آن ، امر تربيت سامان نخواهد يافت . زيرا طبق آئين متعالى و پيشرفته اسلام تربيت جسم و تن از پرورش روح و روان جدا نيست و يك فرد مسلمان بايد همچنان كه در فكر ابعاد معنوى تربيت مى باشد بايد به نكات مادى نيز توجه كند. و روح و روان و عقل سالم ، جسم و تن سالم مى خواهد. چرا كه جسم بيمار و تن ناسالم طبيعتا روحى نامتعادل و روانى ضعيف و عقلى مشوش خواهد داشت و بالاخره عقل و روح سالم در بدن تندرست و سالم مى باشد.

والدينى كه از تربيت جسمانى فرزندان خود غافلند بديهى است كه در تربيت روحى و عقلانى نيز دچار مشكل خواهند شد.

حضرت مجتبى عليه السلام در سيره تربيتى خويش به اين نكته توجه كامل داشته و افراد را همزمان با تربيت معنوى و روحانى به پرورش جسمانى و سلامتى تن و كيفيت تغذيه و بهداشت جسم سوق مى دهد. آن حضرت در مورد بهداشت تغذيه مى فرمايد:

غسل اليدين قبل الطعام ينفى الفقر و بعده ينفى الهم (115)؛ شستن دست ها قبل از طعام فقر را از بين مى برد و شستن دست ها بعد از صرف غذا غصه را زايل مى كند.

آن حضرت در گفتار ديگرى به آداب و روش هاى صحيح غذاخوردن اشاره نموده و برخى از ضوابط معنوى و مادى آن را بيان مى كند كه برخى از آن ها عبارتند:

1. شناخت و توجه به روزى دهنده .

2. رضايت باطنى از غذايى كه مى خورد و ميل و رغبت به آن .

3. بردن نام خداوند.

4. شكر به جا آوردن .

5. وضو گرفتن و شستن دست ها پيش از خوراك .

6. تمايل بر جانب چپ بدن ، هنگام غذاخوردن .

7. در كنار سفره هر كس از مقابل خود غذا بخورد.

8. به صورت ديگران در كنار سفره كمتر نگاه كند.

9. لقمه ها را كوچك بردارد.

10. لقمه را كاملا جويده بعد ببلعد.

11. اگر دست هاى خود را قبلا به صورت پاكيزه شسته باشد، بهتر است با سه انگشت غذا بخورد و انگشتانش را بليسد. (116)

چه زيباست كه ما با آموزش آداب صحيح تغذيه و بهداشت جسمى فرزندان كه از طريق اولياء الهى بيان شده است ، ضمن تربيت صحيح نونهالان ، در سلامتى جسم آنان نيز بكوشيم .

8. بهره گيرى از كلمات دل پذير


عموم مردم به ويژه كودكان و نوجوانان به ارتباط كلامى بسيار حساس ‍ هستند. لحن و صوت والدين و مربيان در ارتباط كلامى ، بايد داراى بار عاطفى و مثبت باشد. آنان مى توانند با سخنان نرم ، نيكو و محبت آميز از مشكلات روحى و ناهنجارى هاى كودكان و نوجوانان بكاهند و رنج هاى درونى آنان را آرامش بخشند. بسيارى از تندخويى ها، خشونت ها، لج بازى ها، زورگويى هاى ، بدبينى ها، افسردگى ها، گوشه گيرى ها، نااميدى ها را مى توان با ارتباط كلامى صحيح و نيكو حل نمود. حضرت مجتبى عليه السلام به عنوان الگوى انسان هاى تربيت يافته در گفت و گوهاى خويش ، اين شيوه را كاملا مراعات مى نمود و در عصرش به عنوان خوشگفتارترين فرد شناخته مى شد، تا حدى كه سرسخت ترين دشمن وى (معاويه )، به اين حقيقت اعتراف نموده و مى گويد:

هيچ كس پيش من سخن نگفت كه دوست داشتنى تر از حسن بن على باشد، او هرگاه لب به سخن مى گشود دلم مى خواست سخنش پايان نپذيرد، من هيچ گاه كلمه ناروا و زشت از او نشنيدم . (117)

9. توجه به ورزش و شادى


شادى هاى سالم ، حركات شادى آفرين و ورزش هاى نشاط بخش ، كودكان و نوجوانان را پرتوان ، فعال و كارآمد مى سازد. جامعه سالم هم جامعه اى است كه افرادى پرنشاط، شاداب و با روحيه هاى قوى داشته باشد.

امام مجتبى عليه السلام يكى از نشانه هاى مومنين را پرنشاط و با روحيه بودن آنان مى داند و مى فرمايد:

ان من اخلاق المومنين ... نشاطا فى هدى و نهيا عن شهوه ؛ (118)

از ويژگى هاى انسان هاى با ايمان ، شادى و سرور و بانشاط بودن در مسير هدايت و خوددارى از شهوات مى باشد.

اين روحيه در والدين و كسانى كه امر تربيت را به عهده دارند به مراتب بايد بيشتر رعايت شود، زيرا كودكان دوست دارند شاد و خندان باشند، از والدين عبوس و گرفته و در خود فرو رفته آنان در رنج و عذابند.

اصلا بدون گشاده رويى و روحيه اى فرح انگيز نمى شود با كودكان ارتباط برقرار كرده و پيام هاى تربيتى را در وجود آنان رسوخ داده و مستقر نمود.

چنان كه قبلا اشاره شد رمز توفيق در تربيت ، چهره اى گشاده ، صورتى متبسم و روحيه اى پرنشاط مى باشد. تبسم جلوه اى از دوستى است .

بنابراين در تربيت فرزندانى پرنشاط و داراى روحيه هاى قوى بايد مربى و والدين از چنين صفاتى برخوردار باشند چرا كه :

ذات نايافته از هستى بخش

كى تواند كه شود هستى بخش

در اين زمينه نقش ورزش را در بخشيدن نيرو و نشاط به نوجوانان نبايد ناديده گرفت . تربيت صحيح و تندرستى جسمانى در گرو ورزش و حركات بدنى است . ورزش از جمله رفتارهاى پسنديده اى است كه مى توان به وسيله آن در كودكان و نوجوانان روحيه هاى قوى و روانى سالم و اراده هاى مقاوم ايجاد نموده و از اين طريق آنان را به سوى رفتارهاى مطلوب هدايت نمود.

در سيره امام مجتبى عليه السلام ورزش يكى از روش هاى تفريح ، سرگرمى و تقويت جسم و روح و بالاخره از عوامل رشد و تربيت محسوب مى شود. آن حضرت ضمن شركت در ورزش هاى تربيتى و تفريحى از پرورش روحى و معنوى نيز غافل نبود. عاصم بن ضمره مى گويد:

روزى به همراه حسن بن على عليه السلام براى گردش و تفريح به ساحل فرات رفته بوديم ، عصر آن روز در حالى كه روزه بوديم آب صاف و زلال فرات ، روى سنگ ها و شن ها موج مى زد و تمام اشياء داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمايى مى كردند.

حسن بن على عليه السلام گفت : اگر لباس شنا داشتم داخل آب مى شدم و آب تنى مى كردم . گفتم من دارم و آن را در اختيار شما مى گذارم . فرمود: پس ‍ خودت چه مى پوشى ؟ گفتم : من همين طورى كه به داخل آب مى روم . فرمود: اين همان كارى است كه من اصلا آن را دوست ندارم و خوشم نمى آيد. از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: در داخل آب موجودات زنده اى است كه بايد از آن ها شرم كنيد و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نرويد. (119)

مربيان و والدين آگاه در ايجاد نشاط و شادمانى براى فرزندان و نونهالان خود از مرز و اعتدال عبور نمى كنند و در اين زمينه راه هاى غير صحيح را نمى پيمايند. از شوخى هاى بى مورد، بازيهاى بدآموز، برنامه هاى غير اخلاقى ، مزاح هاى زشت و ناپسند براى ايجاد شادى در كانون خانواده پرهيز مى كنند. آنان در عين حالى كه با ايجاد فضايى شاد در تحكيم روابط عاطفى در ميان اعضاى خانواده مى كوشند هيبت و شكوه و ارزش خود را در ميان فرزندان محفوظ مى دارند زيرا در غير آن صورت تربيت نتيجه مطلوبى نخواهد داشت ، امام مجتبى عليه السلام فرمود:

شوخى هاى بى مورد و زننده ، شكوه و عظمت و اقتدار آنان را از بين مى برد و انسان خاموش از هيبت و عظمت بالاترى برخوردار است . (120)

10. بهره گيرى از جاذبه هاى هنرى


امروزه استفاده از هنر در تربيت افراد يكى از شيوه هاى جذاب ، دوست داشتنى و موفق است . بسيارى از كشورها و گردانندگان آن امروزه از جاذبه هاى هنرى ، مانند: فيلم ، نمايش ، خط، شعر و خطابه و سرود و نقاشى ... و غيره پيام هاى خود را به صورت القا غيرمستقيم به مخاطبين خويش منتقل مى كنند.

بهره گيرى از فيلم ، كارتون ، تئاتر، نقاشى ، خط، مسابقه ، معما، قصه ، شعر، سرود، خاطره ، استفاده از ضرب المثل ها و انواع هنرهاى رايج زمان ، مى تواند مربيان و متوليان امر تربيت را در امر پرورش نسل جديد بيش از پيش يارى كند. تربيت با روش هاى هنرى تاثير معجزه آسايى دارد و نوجوانان را به طور غيرمستقيم به راه رشد و هدايت سوق مى دهد. اين هنرهاى جذاب اگر با شيوه هاى صحيح و مطابق با اصول تربيتى تنظيم و اجرا شود، ضمن بيان وقايع تاريخى و معرفى زندگى افراد و شخصيت هاى صالح و نشان دادن آثار سوء انحرافات و كجروى ها، روح و قلب مخاطب را تسخير نموده و تا عمق حوادث او را با خود همراه سازد و اين جاست كه مى توان الگوهاى زيبا و دوست داشتنى از انسان هاى تربيت يافته در منظر كودكان و نوجوانان مجسم ساخت ، تا گفتار و رفتار او براى كودك و نوجوان سرمشق بوده و از آنان پيروى كند.

در اين روش معمولا به طور غيرمستقيم ، براى مخاطب راه صحيح تربيت و صفات پسنديده انسانى نشان داده مى شود، و الگو، عبرت ، موعظه ، تشويق ، تنبيه ، به طريق نامحسوس و غيرمستقيم به كودكان و نوجوانان القاء مى گردد و به همين جهت پايدارى و تثبيت پيام هاى تربيتى در اين شيوه بيشتر بوده و آثار عميق و ريشه دارى را خواهد داشت .

دين مبين اسلام در تربيت افراد به طريقه استفاده از خلاقيت هاى هنرى و روش غيرمستقيم عنايت ويژه اى دارد. بخش اعظمى از تربيت هاى قرآن با بهره گيرى از هنر قصه ، تمثيل و موزن و همگون بودن آيات - كه جذابيت ويژه اى براى خواننده و شنونده دارد - توجه به حركات نمايشى ، (مانند: داستان تعليم خاك سپارى جنازه قابيل توسط حركت نمايشى دو كلاغ ، مرافعه نمايشى دو فرشته در پيش حضرت داود، زنده شدن پرنده گان براى حضرت ابراهيم ) و شيوه پرسش و پاسخ - كه مخاطب را به تامل بيشتر وا مى دارد - و ساير روش هاى هنرى بيان شده است .

خداوند متعال تاثير هنر را در انحراف افكار عمومى مردم متذكر شده و به آثار سوء خيانت سامرى كه با يك نوع هنرنمايى همراه بود اشاره نموده و با نقل قصه هاى شيرين و پرجاذبه به تربيت افراد مى پردازد و بالاخره زيباگويى ، فصاحت و بلاغت قرآن و اعجاز عددى و ادبى آن بهترين هنر براى جذب متربيان است .

در اين روش اگر متربيان بتوانند مخاطب را به طور محسوس در برابر آثار و نتيجه عمل قرار دهند و فوائد تجسمى رفتار مطلوب و نامطلوب را در معرض ديد كودكان و نوجوانان بگذارند به موفقيت بيشترى نائل خواهند آمد.

زيرا درك محسوسات براى انسان ، به ويژه كودكان و نوجوانان بسى راحت تر و آسان تر از معقولات است . چنان كه داستان تعليم وضو براى يك پيرمرد توسط امام حسن و امام حسين عليه السلام و استفاده از شعر و مثل توسط امام مجتبى عليه السلام خواهد آمد.

امام على عليه السلام در برابر درخواست نامشروع برادرش عقيل ، - كه از آن حضرت تقاضا مى كرد مقدارى گندم از بيت المال مسلمانان به صورت غير قانونى به او بدهد و به امانت مردم دست دراز كند؛ ميله اى آهنى داغ كرده و به دست او نزديك نمود، آنگاه كه او حرارت آتش را احساس كرد بانگ ناله اش بلند شد. امام على عليه السلام به وى فرمود:

آيا تو از آهن پاره اى كه آدمى آن را براى بازى خود (در يك حركت نمايشى ) سرخ كرده ناله مى كنى ؟ و مرا به سوى آتشى كه خداوند قهار آن را از روى خشم خويش افروخته مى كشانى ؟! (121)

به هر حال استفاده از روش هاى غيرمستقيم هنرى ، در سيره تربيتى ائمه معصومين عليهم السلام به ويژه امام حسن مجتبى عليه السلام يكى از شيوه هاى موثر است كه در موارد لازم از آن بهره مى گرفته اند. در اينجا مواردى از بهره گيرى آن حضرت را از جاذبه هاى هنرى مرور مى كنيم :

شعر و سرود

از دير زمان شعر و سرود در خدمت تعليم و تربيت بوده و متوليان و مربيان و حكيمان و عقلاى جامعه و سخنوران نامدار از آن به عنوان يكى از روش هاى جذاب و دلنشين تربيتى بهره گرفته اند. آنان به وسيله اشعار مثبت و سروده هاى گويا و زيبا، مضامين و پيام هاى تربيتى را هر چه شيرين تر و دلپذيرتر به مخاطبين خود منتقل نموده اند. امام مجتبى عليه السلام نيز بعضى از گفتارهاى تربيتى خويش را در قالب شعر ارائه نموده است كه برخى از آن اشعار حكيمانه عبارتند از:

لكسره من خسيس الخبر تشبعنى

و شرنه من فراح الماء تكفينى

مقدار كمى نان نامرغوب مرا سير مى كند و اندكى آب مرا بس است .

و طمره من رقيق الثوب تسترنى

حيا و ان مت تكفينى لتكفينى .

و پاره اى از جامه نازك در صورت زنده ماندن مرا مى پوشاند و چنانچه بميرم ، كفنم براى پوشش من كافى است .

و در جاى ديگر مى فرمايد:

يا اهل لذات دنيا لا بقاء لها

ان المقام بظل زائل حمق

اى مردم ! لذت هاى دنيا پايدار نيستند، نشستن در زير سايه اى كه ناپايدار است حماقت و سبكسرى است .

و در شعر ديگرى مردم را به سخاوت ترغيب مى كند:

ان السخاء على العباد فريضه

لله يقرا فى كتاب محكم

سخاوت و احسان كردن بر بندگان يك فريضه خدايى است . اين خصلت زيبا در كتاب محكم خداوند تلاوت مى شود.

وعد العباد الاسخياء جنانه

و اعد للبخلاء نار جهنم

خداوند بر بندگان نيكوكار وعده بهشت داده ، چنان كه براى افراد بخيل و تنگ نظر وعده جهنم داده است .

من كان لا تندى يداه بنائل

الراغبين فليس ذاك بملسم (122)؛

كسى كه دستان او مشتاقانه براى بخشش به سوى نيازمندان دراز نمى شود، او را نمى توان در رديف مسلمانان به شمار آورد.

هنگامى كه امام مجتبى عليه السلام در دوران طفوليت بود، مادرش ‍ حضرت فاطمه عليها السلام آن جناب را سرگرم نموده و با او بازى مى كرد و در آن حال با بهره گيرى از سروده هاى پرمحتوا در تربيت و پرورش روح و جسم آن حضرت به اين وسيله تلاش مى كرد. از جمله مى فرمود:

اشبه اباك يا حسن

واخلع عن الحق الرسن

اى حسن ! شبيه پدرت باش ، و از گردن حق بند اسارت را بگشاى .

و اعبد الها ذا المنن

و لا توال ذالاحن (123)

خداوند بخشنده را ستايش نما و با كينه توزان و ستمگران دوست مباش .

نمايش

امام حسن عليه السلام روزى با برادر گرامى اش حضرت امام حسين عليه السلام در ايام كودكى پيرمردى را مشغول وضو گرفتن ديدند. آنان متوجه شدند كه وى روش صحيح وضو را نمى داند. امام حسن عليه السلام با هماهنگى برادرش امام حسين عليه السلام خواستند وضوى صحيح را به او ياد بدهند. اما اگر مستقيما به وى مى گفتند، گذشته از اينكه رنجيده خاطر مى شد و ذهنيت تلخ احساس حقارت و سرشكستگى در مورد وضو برايش ‍ تا آخر عمر مى ماند، احتمال داشت اصلا قبول نكند. زيرا تذكر اين دو كودك را براى خود نوعى تحقير تلقى مى نمود. آنان در يك حركت نمايشى با يكديگر به مباحثه پرداختند به طورى كه پيرمرد صداى آنان را مى شنيد، آنان به همديگر مى گفتند:

وضوى من از وضوى تو كاملتر و بهتر است .

بعد توافق كردند كه در حضور پيرمرد هر دو نفر وضو بگيرند و قضاوت نهايى را به عهده پيرمرد بگذارند. طبق قرار هر دو نفر وضوى صحيح و كاملى را در مقابل پيرمرد انجام دادند، پيرمرد با مشاهده اين صحنه متوجه شد كه وضوى هر دوى آنان صحيح است و با فكر نافذ خود مقصود واقعى آن دو كودك را دريافت و شديدا تحت تاثير بزرگوارى و محبت و هوش و فطانت آنان قرار گرفت . سپس خاضعانه به آنان گفت : فرزندانم ! وضوى هر دوى شما كاملا صحيح است . من پيرمرد نادان ، هنوز وضوى صحيح را نمى دانم و به بركت محبتى كه به امت جدتان داريد، وضوى صحيح را الان از شما آموختم . (124)

تمثيل

حضرت مجتبى عليه السلام در مجلس مناظره با بنى اميه با بيان قصه ها و داستان هاى تاريخى به عظمت و شخصيت و امتيازات ويژه پدر بزرگوارش ‍ پرداخته و مخالفين خويش را محكوم نموده و مردم ناآگاه را از تاريخ صدر اسلام مطلع ساخت ، آن حضرت در جواب اهانت ها و سخنان نامناسب و زشت عمرو بن عثمان از يك تمثيل گويا استفاده كرده و در پاسخ به وى فرمود:

اى عمرو بن عثمان ! تو با آن جهالتى كه دارى صلاحيت اظهار نظر در مسائل سياسى و حكومتى و رهبرى مسلمانان را ندارى و اصلا تو شايسته پاسخ نيستى ! مثل تو مثل پشه ايست كه به درخت خرما بگويد: خودت را نگه دار و تكان نخور، مى خواهم از روى تو برخيزم ، درخت خرما به او مى گويد:

من نشستن تو را نفهميدم تا حركت تو مرا به زحمت بياندازد (125).

11. ايجاد ارتباط صميمانه


ارتباط قلبى و عاطفى بين مربى و متربى يكى از ضرورى ترين اصول تعليم و تربيت مى باشد. اين رابطه هر قدر محكم تر و ريشه دارتر باشد مربيان در تربيت توفيق بيشترى به دست خواهند آورد. در واقع نزديكترين پيوند ميان مربيان و شاگردان و بين والدين و فرزندان همان ارتباط محبت آميز قلبى است و اين غير از ارتباط رسمى و تشريفاتى است كه با ادب و احترام ظاهرى توام است ، اما خشك و بى روح و عارى از صفا و صميميت مى باشد و بيشتر به روابط رئيس و مرئوس نزديكتر است . ما با كسانى كه روابط صميمانه داريم به راحتى ارتباط برقرار نموده و از معاشرت آنان لذت برده و تاثير مستقابل روى همديگر مى گذاريم و از همديگر تاثير مى پذيريم . امام مجتبى عليه السلام گفتارى نغز در اين زمينه دارند كه اين سخن را كاملا روشن مى كند.

آن حضرت مى فرمايد:

القريب من قربته الموده و ان بعد نسبه ، و البعيد من بعدته الموده و ان قرب نسبه ، و لا شى ء اقرب الى شى ء من يد الى جسد، و ان اليد تغل فتقطع و تقطع فتحسم (126)؛ نزديكترين فرد به انسان كسى است كه مهر و محبت قلبى او را به انسان نزديك كند گرچه از نظر نسبى دور باشد؛ و دورترين فرد به انسان ، كسى است كه نبودن مهر و صفا و ارتباط قلبى او را دور كرده است ، گرچه از حيث نسب نزديكترين فرد به انسان باشد. همانا هيچ چيز مانند نزديكى دست به جسد نيست ولى در صورت خيانت دست ، آن را از بدن جدا مى كنند (و اين نزديكترين عضو به بدن بيگانه مى شود.)

چنان كه ملاحظه مى شود امام عليه السلام ارتباط صميمى و محبت قلبى را بر ارتباط ظاهرى و نسبى مقدم مى شمارد و آن را ريشه دارتر از ساير ارتباطات قلمداد مى كند.

اين ارتباط را مى توان با روش هاى مختلفى ايجاد نمود يا تقويت كرد.

برخى از آن شيوه ها به قرار زير است :

الف : هديه دادن

والدين در مناسبت هاى گوناگون مى توانند با اهداى هداياى مناسب رابطه قلبى و عاطفى خود را با فرزندان تقويت كنند. امام حسن عليه السلام فرمود:

كرامت و بزرگوارى آن است كه انسان قبل از درخواست و بدون اينكه طرف مقابل از او انتظار هديه داشته باشد به او هديه عطا كند. (127)

هديه دادن يكى از خصلت هاى زيباى انسانى است كه موجب تقويت و استحكام دوستى ها و روابط صميمانه طرفين مى شود. هديه دادن به ويژه آن كه توقع قبلى هم در ميان نباشد ديگران را جذب مى كند. امام مجتبى عليه السلام در طول زندگى پربركت خويش از اين شيوه در جذب و تربيت افراد بهره مى گرفت تا اينكه آن حضرت را كريم اهل بيت عليهم السلام لقب دادند. هديه دادن احترام به شخصيت ديگران است و هديه شونده از اينكه مورد توجه و عنايت قرار گرفته احساس لذت و نشاط مى كند و به اين طريق مربى به راحتى ، در شخصيت طرف مقابل نفوذ مى كند و در منظر او جايگاه رفيعى براى خود باز مى كند. خيلى از كدورت ها و دشمنى و كينه و عداوت ها را مى شود با هديه و بخشش برطرف كرد.

در مورد هديه ، عطيه و هبه بحث هاى مفصلى در كتب فقهى آمده و روايات زيادى در متون دينى ما در اين زمينه وارد شده است كه در صورت تمايل مى توان به كتاب هاى مربوطه مراجعه نمود.

ب : مربى در جايگاه دوست صميمى

در حاشيه كتاب ارزشمند تحف العقول آمده است : در مواردى كه امام حسن عليه السلام در گفتارهاى خويش از يك دوست شايسته و داراى سجاياى پسنديده و ستودنى ياد مى كند، مقصود آن بزرگوار، پدر ارجمندش مى باشد.

اين سخن اشاره به يك نكته مهم در امر تربيت است ، و آن اين كه فرزند به پدر و مادر خويش به عنوان دوست صميمى بنگرد. همچنان كه انسان دوست صميمى خويش را محرم راز خود مى داند و او را آيينه خويش ‍ مى انگارد.

همين طور پدر و مادر و مربى را محرم اسرار و تكيه گاه امن خود بداند و ارتباط بين مربى و متربى همان ارتباط دوست صميمى و حقيقى قوى ، محكم و ريشه دار باشد.

آرى پدر و مادر آگاه ؛ دلسوز، بصير، مهربان ، صبور، عاطفى ، منطقى و مطلع از اصول فرزند پرورى آنچنان در دل و جان نوجوان خود نفوذ كرده و جايگاه خود را باز مى كند، كه كودك او را همانند يك دوست صميمى و رفيق شفيق مى شناسد. ناگفته پيداست كه مراد اين نيست كه كودك و نوجوان وابسته به پدر و مادر بوده و از خود شخصيت مستقلى نداشته باشد چنان كه در بعضى خانواده ها به جهت كثرت محبت و افراط در مهرورزى به فرزندان ، كودكانى عاجز و بى اراده و بى هويت به وجود مى آيند. بلكه مقصود ارتباط معقول و متوسطى است كه بتوان از آن به عنوان پلى براى انتقال ارزش ها و سجاياى پسنديده اخلاقى و انسانى به وجود كودك و نوجوان بهره گرفت .

با توجه به گفتار بالا، مربيان و والدين آگاه ، همدم امين ، تكيه گاه امن و استوار و دوستان صميمى براى فرزندان نوجوان خود محسوب مى شوند.

نتيجه يك بررسى آمارى نشان مى دهد، آن دسته از دانش آموزانى كه مايل بودند در صورت نياز، راز دلشان را با پدر و مادر و يا معلم محبوب خود در ميان بگذارند، عمدتا از سالم ترين ، متعادل ترين و موفق ترين دانش آموزان مدرسه به شمار مى آمدند (128).

بنابراين يكى از بهترين زمينه هاى تربيت ، ايجاد ارتباط سالم و صميمى بين مربى و متربى است .

باز هم تاكيد مى كنيم كه ايجاد ارتباط صميمانه و ابراز عشق و علاقه و محبت به فرزندان نبايد جنبه افراط به خود بگيرد و شخصيت كودكان تحت شعاع شخصيت والدين قرار گرفته و آنان از خود هويت مستقلى نداشته باشند و اراده آنان همان اراده والدين باشد و بدون والدين و در دورى از والدين ، آنان نتوانند تصميمى گرفته و يا انجام كارى را اراده كنند. چنان كه در روايات ائمه اطهار عليهم السلام بدترين پدر و مادر آن كسانى معرفى شده اند كه در اثر افراط در محبت فرزندان خود را عاجز و نازپرورده به بار مى آورند. امام باقر عليه السلام فرمود:

شر الاباء من دعاه البر الى الافراط؛ بدترين پدران كسانى هستند كه در نيكى و محبت نسبت به فرزندان از حد تجاوز نمايند و به زياده روى و افراط گرايند (129).

و به قول معروف :

نازپرورده تنعم ، نبرد راه به جاى

عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد

همچنان كه تفريط در محبت و اعتنا نكردن به نيازهاى عاطفى و قلبى فرزندان و بى توجهى در بذل محبت صدمات جبران ناپذيرى به شخصيت كودكان و نوجوانان وارد مى سازد.

ج : مشاركت در بازى

قبلا در مورد ايجاد عزت نفس و خودباورى سخنى در مورد بازى كردن كودكان بيان كرديم . در اين جا نيز به مناسبت ايجاد ارتباط صميمانه سخنى ديگر داريم . بازى با كودكان و مشاركت والدين و مربيان در بازى آنان يكى از راه هاى ارتباط نزديك با كودكان است . والدين آگاه و برتر در حين بازى رفتارهاى مطلوب و دلخواه خود را به كودك منتقل مى كنند. آنان با مشاركت در بازى و ايجاد نشاط در كودكان در دل آنان نفوذ كرده و ارتباط قلبى و عاطفى قوى ترى برقرار مى نمايند. جابر مى گويد:

روزى به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله وارد شدم ديدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با حسن و حسين عليهم السلام كه كودكى بيش نبودند، مشغول بازى است . و حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله چهاردست و پا راه مى رود و آنان بر پشت آن بزرگوار سوار شده اند و مى فرمايد: فرزندانم ! مركب شما چه زيباست و شما چه سواران خوبى هستيد (130).

پيامبر عظيم الشان اسلام با مشاركت در بازى كودكان گذشته از تقويت خودباورى و عزت نفس در آنان ، ارتباط قلبى و عاطفى با آنان را قوى تر و محكم تر مى نمود. همچنين در اخبار آمده است كه :

روزى امام حسن عليه السلام در كودكى به حضرت رسول صلى الله عليه و آله گفت : اى جد بزرگوار! دوست دارم كه بر شترى سوار شوم و به هر طرف برانم . حضرت فرمود: چون باشد كه من شتر تو شوم ؟ كودك گفت : بسيار نيكو باشد! پس حضرت وى را بر دوش مبارك خود نشاند و از اين گوشه اطاق به آن گوشه مى رفت و از سرگرم ساختن كودك ، بسيار خوشحال و مسرور گشته بود. در آن حال ، امام حسن عليه السلام گفت : اى جد بزرگوار! شتران را مهار باشد و شتر من مهار ندارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله دو گيسوى عطرآگين را به دست وى داد و گفت : اين مهار تو باشد. پس آن كودك ، هر دو گيسوى پيامبر صلى الله عليه و آله را به دست گرفت ، و حضرت از آن حال بسيار خوشحال بود.

باز نگار مى كشد چون شتران مهار من

ياركشى است كار او، باركشى است كار من

اشتر مست او منم ، خارپرست او منم

گاه كشد مهار من ، گاه شود سوار من . (131)

د: جبران فقر عاطفى

امروزه با صنعتى شدن اكثر جوامع ، فقر اقتصادى به وسعت زمان هاى ديگر، دامنگير خانواده ها نيست . بلكه عمده ترين فقر و تشنگى بشريت فقر فرهنگى و خلا عاطفى است . كودكان و نوجوانان امروزى از كمبود محبت و فقدان روابط عاطفى رنج مى برند. عمده ترين دليل ناسازگارى در خانواده ها، فرار كودكان از خانه ها، فروپاشى اركان خانواده ، ناپيوستگى اعضاى خانواده ، نااميدى و ياس و نگرانى فرزندان ، ريشه در فقر عاطفى و فرهنگى دارد. چرا كه نياز انسان به محبت و عطوفت كمتر از نياز وى به آب و غذا نيست ، بلكه بيشتر هم هست . روح لطيف و روان ظريف و حساس ‍ آدمى ، قابل مقايسه با جسم مادى وى نيست و فرق اساسى انسان با حيوان در داشتن همين روح متعالى است كه از روح الله نشات گرفته است (132).

در هر صورت براى ايجاد رابطه صميمانه با فرزندان لازم است كه فقر عاطفى وى را برطرف نمود. سلام كردن به اعضاى خانواده و به ويژه كودكان ، برقرارى ارتباط كلامى و گفتگوى محبت آميز با فرزندان ، احترام به افكار و انديشه هاى فرزندان ، ابراز علاقه و اظهار محبت به آنان از طريق بوسه زدن ، بغل كردن ، توجه به خواسته ها و گفتارهايشان ، فقر عاطفى آنان را جبران مى كند.

ارتباط كلامى و گفتگو با فرزند بسيار مهم است . زيرا كودكان و نوجوانان به رابطه كلامى بسيار حساس هستند. لحن و صوت والدين در صحبت با فرزند بايد بار عاطفى و مثبت داشته باشد. آنان مى توانند با سخنان نرم ، نيكو و محبت آميز و كلماتى شيوا، دلپذير و فرح انگيز از مشكلات و ناهنجارى هاى روحى و جسمى كودكان بكاهند، و رنج هاى درونى و آلام فكرى آنان را مداوا كنند. بسيارى از تندخويى ها، خشونت ها، لج بازيها، زورگويى ها، بدبينى ها، افسردگى ها، گوشه گيرى ها، نااميدى ها و ناسازگارى ها با جبران فقر عاطفى و سيراب كردن كودكان و نوجوانان از مهر و محبت حل مى شود. رفتار حضرت مجتبى عليه السلام در مهرورزى به كودكان و جبران فقر عاطفى آنان از اين طريق نمونه خوبى براى مربيان و اولياء مى با روزى آن حضرت از محلى عبور مى كردند. كودكانى را در كوچه مشغول بازى ديدند كه آنان مشغول خوردن خرده نان هايى بودند. كودكان از روى شوق و علاقه ، امام عليه السلام را به جمع كوچك و ساده خود دعوت نمودند.

حضرت دعوت آنان را پذيرفته و به همراه آنان مشغول تناول نان گرديد.

آن گاه كودكان را مورد تفقد قرار داده و به منزل خود آورده و بعد از اطعام كامل ، لباس هاى مناسبى نيز به آنان اهداء نمود. سپس به يارانش فرمود:

باز هم برترى در اين تعامل از آن كودكان است ، زيرا آنان هرچه داشتند با ما قسمت كردند، ولى ما بيشتر از آنچه به آنان داديم موجودى داريم (133).

حضرت مجتبى عليه السلام به عنوان مربى و الگوى كامل بشر، با كودكان آن چنان انس و الفت برقرار كرده بود و ارتباط مستحكمى با نسل جديد داشت كه آنان در موارد گوناگون به حضرت رجوع كرده و رازهاى درونى خويش را ابراز مى داشتند. چنان كه روزى دو كودك خردسال ، هر كدام خطى نوشته بودند و براى داورى در ميان آن ها و انتخاب بهترين خط، به حضور امام حسن عليه السلام آمدند. على عليه السلام كه ناظر اين صحنه بود به فرزندش امام حسن عليه السلام گفت :

يا بنى انظر كيف تحكم فان هذا حكم الله سالك عنه يوم القيامه ؛ فرزندم ! دقت كن كه چگونه داورى مى كنى ؟ چرا كه اين خود يك نوع قضاوت است و خداوند در روز قيامت درباره آن از تو سوال مى كند. (134). در روايت ديگرى آمده است كه : روزى پيامبر صلى الله عليه و آله حسن و حسين عليه السلام را در دوران كودكى روى زانوان خود نشانده و آنان را نوازش نموده و مى بوسيد و مى بوييد. اقرع بن حابس - كه ناظر مهر و عطوفت پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به فرزندان خود بود، - گفت : من ده فرزند دارم و هرگز آن ها را نبوسيده ام . پيامبر خطاب به جمع حاضر فرمود:

هر كس رحم نكند مورد رحمت قرار نخواهد گرفت . و در روايت ديگرى آمده است كه : پيامبر مهربان از اين همه بى مهرى مرد نسبت به كودكان خويش ناراحت شده و به خشم آمد و رنگ چهره اش متغير شد. در آن حال به آن مرد گفت :

اگر مهر و عاطفه از دل تو برداشته شده ، من چه كنم ؟ بعد در ادامه فرمود:

هر كس از نثار مهر و عطوفت به كودكان دريغ ورزد و آنان را مورد محبت قرار ندهد و از احترام به بزرگان سرباز زند از ما نيست (135).

ه : تكريم فرزندان

هر كس خودش را دوست دارد و طبيعتا انسان به سوى كسى مايل مى شود كه به شخصيت و آبروى او بيشتر ارزش قائل شود. كودكان و نوجوانان هم بيشتر افرادى را دوست دارند و به سويشان جذب مى شوند كه به آن ها احترام كرده ، و تكريم نمايند. كسانى كه آنان را مورد توجه و عنايت قرار مى دهند، جايگاه ويژه اى در قلب آنان كسب مى كنند. كودكان دوست ندارند كه كسى دائما آنان را سرزنش كرده و در زير رگبار دستورات و فرامين خشك قرار بدهد و او را مانند يك رباط و آدم آهنى فرض كرده ، و هر لحظه بايدها و نبايدها و اين را بكن و آن را نكن نثارش كند، با توجه به اين ويژگى مربيان و والدينى در ارتباط سالم و عميق با كودكان و نوجوانان موفق مى شوند كه شخصيت آنان را مورد توجه قرار داده ، و بر اساس اصل كرامت و حرمت انسان با آنان رفتار كند.

احترام به كودكان و تكريم شخصيت آنان يكى از شيوه هاى تربيتى آيين حيات بخش اسلام است . رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روزى با مردم نماز مى خواند. امام حسن عليه السلام طفلى خردسال بود. پيامبر طفل را پهلوى خود نشاند و به نماز ايستاد. آن حضرت يكى از سجده هاى نماز را خيلى طول داد. راوى حديث مى گويد: من سر از سجده برداشتم ، ديدم حضرت حسن عليه السلام از جاى خود برخاسته و روى شانه پيامبر نشسته است . وقتى نماز تمام شد، نمازگزاران گفتند: يا رسول الله ! چنين سجده اى از شما نديده بوديم ، گمان كرديم وحى به شما رسيده است . فرمود: وحى نرسيده بود، فرزندم حسن در حال سجده بر دوشم سوار شد، نخواستم تعجيل كنم و كودك را به زمين بگذارم ، آنقدر صبر كردم تا طفل ، خودش از دوشم پايين آمد (136).

و: تحسين كودكان

يكى ديگر از راه هاى ارتباط صميمانه و تقويت روحيه اعتماد به نفس در فرزندان تحسين و تقدير از كودكان است . روزى امام على عليه السلام به امام حسن عليه السلام كه دوران صباوت و كودكى را مى گذراند، فرمود: فرزندم ! بلند شو و يك خطبه اى بخوان تا سخنرانى تو را بشنوم . امام حسن عليه السلام فرمود: پدر جان ! چطور من در مقابل شما خطبه بخوانم و سخنرانى كنم ؟! هنگامى كه نظر من به چهره شما مى افتد خجالت مى كشم . در اين هنگام على عليه السلام اعضاى خانواده را جمع كرده و خودش در جايى قرار گرفت كه امام حسن عليه السلام او را نمى ديد، اما سخنانش را مى شنيد. در اين هنگام امام حسن عليه السلام با اين كه كودكى بيش نبود بلند شد و گفت : الحمدلله الواجد بغير شبيه ، الدائم بغير تكوين ... اما بعد فان عليا باب من دخله كان آمنا ... ؛ حمد خداى يگانه را كه مانند ندارد، او كه هميشگى است و كسى او را پديد نياورده است . اما بعد على عليه السلام درى است كه هر كس وارد شود در امان خواهد بود و هر كس از آن بيرون رود كافر است ، اين سخن من است و من براى خود و شما از خداوند طلب آمرزش مى كنم .

بعد از اتمام سخنان كودك ، امام على عليه السلام از جاى خود حركت نموده و فرزندش را بغل كرده و پيشانى او را بوسيد و آن گاه فرمود: ذريه بعضها من بعض والله سميع عليم (137).

12. ايجاد محبت اهل بيت عليهم السلام در كودكان و نوجوانان


افرادى كه وابستگى معنوى داشته و به مظاهر دينى و گفتار و رفتار ائمه اطهار عليهم السلام دلبسته باشند، زمينه بهترى براى تربيت صحيح و كسب سجاياى اخلاقى و انسانى دارند. آنان كه پاى بند روش هاى مذهبى و عامل به احكام دينى هستند به مراتب كمتر در معرض انحراف و كارهاى خلاف و خصلت هاى ناپسند، آلودگى هاى اخلاقى قرار مى گيرند. بنابراين ايجاد و تقويت ايمان و عشق اهل بيت عليهم السلام در دل هاى كودكان و نوجوانان مى تواند، زمينه تربيت را در وجود آنان شكوفا نموده و از انحرافات و كجروى ها باز دارد. اگر اين عشق و محبت در دل هاى نسل نو عميق و ريشه دار باشد، در هدايت صحيح و تربيت مطلوب نقش بسزايى خواهد داشت . در مقابل با سست شدن ايمان در وجود آنان و گسسته شدن ارتباط قلبى را ائمه اطهار عليهم السلام ، آنان آسيب پذيرترين قشر جامعه در برابر فسادهاى اخلاقى و انحرافات اجتماعى خواهند بود.

ما عشق به اهل بيت عليهم السلام را از ديدگاه پيشواى دوم در اين فراز و ايمان مذهبى را در فراز بعدى مطرح مى كنيم . حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در تربيت افراد بر ايجاد عشق و محبت اهل بيت عليهم السلام توجه خاصى داشته و از فرصت هاى بدست آمده در اين مورد كمال استفاده را مى نمود. چند نمونه از سخنان آن حضرت را در اين رابطه مى خوانيم :

1. الزموا مودتنا اهل البيت فانه من لقى يوم القيامه و هو يودنا دخل الجنه بشفاعتنا و الذى نفسى بيده لا ينفع عبد عمله الا بمعرفتنا و آداء حقنا (138)؛ دوستى ما اهل بيت را بر خود لازم بدانيد، زيرا هر كس ‍ عاشق و دوستدار ما اهل بيت باشد در روز قيامت با شفاعت ما وارد بهشت خواهد شد. سوگند به خدايى كه جان من در دست اوست ، عمل هيچ بنده اى سودى به حالش نخواهد داشت مگر اينكه ما اهل بيت را بشناسد و حق ما را ادا كند.

2. ما يضر الرجل من شيعتنا اى ميته مات ، اكله سبع او احرق بنار او غرق او صلب اوقتل ، هو والله صديق شهيد (139) ؛ فرقى نمى كند شيعه ما چطور از دنيا برود، درنده اى او را بخورد، يا در آتش بسوزد، يا در دريا غرق شود، يا به دار آويخته گردد؛ به خدا سوگند او صديق و شهيد است .

3. من احبنا بقلبه و نصرنا بيده و لسانه فهو معنا فى الغرفه التى نحن فيها، و من احبنا بقلبه و نصرنا بلسانه فهو دون ذلك بدرجه ، و من احبنا بقلبه و كف بيده و لسانه فهو فى الجنه (140)؛ هر آن كس كه ما را در دل دوست بدارد و با دست و زبانش يارى دهد، روز قيامت در جايگاه ما با ما هم نشين خواهد بود، و هر كس كه ما را در دل دوست و با زبانش يارى دهد، يك درجه پايين تر از اوست ، و هر كس كه ما را در دل دوست بدارد، ولى دست و زبان خود را از يارى ما بازدارد او نيز در بهشت خواهد بود.

4. امام مجتبى عليه السلام در يك خطبه مهم ، ضمن تبيين جايگاه اهل بيت عليهم السلام و شناخت مقام آنان مى فرمايد: ماييم حزب خدا كه غالبيم ، ماييم عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله كه از همه كس به آن حضرت نزديكتريم ، ماييم اهل بيت رسالت كه از گناهان و بدى ها معصوم و مطهريم ، ماييم يكى از دو چيز گران بها كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به جاى خود در ميان امت به امانت گذاشت و فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ؛ ماييم كه حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله ما را به همراه كتاب خدا گردانيد و علم تنزيل و تاويل قرآن را به ما داد و در قرآن به يقين سخن مى گوييم و به ظن و گمان آيات را تاويل نمى كنيم .

پس اطاعت كنيد ما را كه اطاعت ما از جانب خداوند بر شما واجب و لازم شمرده شده است ، و اطاعت ما را به اطاعت خود و رسولش مقرون گردانيده است و فرموده : يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (141).

و به اين طريق حضرت مجتبى عليه السلام عشق و محبت اهل بيت عليهم السلام در دل هاى مردم جاى داده و آنان را از راه هاى انحراف و پيروى از افراد منحرف و پست باز مى دارد.

والدين و مربيان شايسته مى توانند از راه هاى مختلف ، زمينه دوستى اهل بيت عليهم السلام را در كودكان و نوجوانان به وجود آورند و از اين طريق فرزندان خود را به سوى فضائل و سجاياى ستوده اخلاقى سوق داده و از آلوده شدن آنان به خصيصه هاى ناپسند و رذائل و مفاسد و انحرافات اجتماعى ممانعت به عمل آورند.

نامگذارى كودك با نام هاى زيباى اهل بيت عليهم السلام ، بردن به زيارت و مجالس آن بزرگواران ، دقت در غذاى كودكان ، ذكر فضائل و آشنا نمودن فرزندان با مقام والاى اهل بيت عليهم السلام ، ارتباط دادن خاطرات خوش ‍ زندگى با خاندان نبوت و ساير مواردى كه مى توانيم به وسيله آن خود و فرزندانمان را در رديف ارادتمندان آل پيامبر صلى الله عليه و آله و شيفتگان حضرات معصومين عليهم السلام قرار دهيم (142).

13. پرورش ايمان مذهبى

ايمان مذهبى و علاقه به اعتقادات دينى در فطرت انسان ها نهفته است .

والدين و مربيان مى توانند با پرورش آن و جهت دادن به فطريات كودكان ، آنان را در شكوفايى اين حس درونى يارى نموده و بدين وسيله كودك را در مسير تربيت سالم قرار دهند.

يكى از بهترين راه هاى تقويت ايمان مذهبى و علاقه مند كردن كودكان به شعائر دينى و انجام اعمال عبادى ، ايجاد جوى مذهبى و فضائى جذاب در اين زمينه مى باشد. شايد اين موضوع به نظر ضعيف و جزئى بيايد ولى جاذبه محيط مذهبى تاثير زيادى در تربيت دينى دارد. سيره امام مجتبى عليه السلام در اين مورد بهترين شيوه الگويى براى مربيان و اولياء مى باشد. آن حضرت هنگامى كه به نماز بر مى خواست بهترين لباس هاى خود را مى پوشيد، سوال كردند چرا در نماز بهترين و تميزترين لباس خود را مى پوشيد؟ فرمود:

ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول : خذوا زينتكم عند كل مسجد ؛ (143) خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد و به همين جهت ، من لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگيريد.

اين رفتار تربيتى امام حسن عليه السلام به عنوان يك مربى كامل و شايسته ، اين نكته روانى را به عموم القاء مى كند كه بايد فضاى عبادت را جذاب و دوست داشتنى نمود و پاكيزگى والا و تربيت صحيح نشات مى گيرد، و انسان ها به طور فطرى زيبايى و پاكيزگى را دوست دارند. نظافت ظاهرى و پوشيدن لباس پاكيزه دعوت عملى و تربيت عينى است . امام مجتبى عليه السلام با پوشيدن لباس زيبا مردم را به نماز و مسجد ترغيب مى نمود و به ديگران مى فهمانيد كه يك مسلمان در موقع نماز بايد خود را معطر كرده و با روى خوش و گشاده با فرزندان برخورد نمايد. بايد فضايى به وجود آورد كه در هنگام نماز و ايام مذهبى و در ساعت هايى كه متعلق به امور دينى و معنوى است فرزندان به راحتى بتوانند با والدين ارتباط برقرار نموده و والدين خود را صميمى تر و نزديك تر به خود احساس كنند و خاطرات خوشى از آن لحظات داشته باشند.

14. ايجاد فضاى تربيتى

ايجاد فضاى سالم تربيتى ، مى تواند شاگردان و فرزندان را ناخودآگاه به سوى اهداف مطلوب سوق دهد، و بدون اينكه مربى سخنى بگويد و يا عملى را مستقيما انجام دهد، از محيط خانه و يا مدرسه و يا مسجد متاثر مى شود و بدون اينكه خودش بداند كه علت تمايل او به صفات خوب و اخلاقيات چيست به سوى آن مى رود. نوشتن بعضى از سخنان و اشعار تربيتى و كلمات حكمت آميز با خط زيبا و نصب آن در محل هاى مناسب ، در ديوار اطاق ، بالاى درب ها، آويختن تابلوهاى نفيس در مورد مناظر دينى و نشان دادن قدرت الهى در بعضى مناظر زيباى طبيعت ، نصب سخنان ساده و قابل فهم ائمه اطهار عليهم السلام براى كودكان و نوجوانان در معرض ديد آنان ، در منازل و مدارس و وسائل نقليه عمومى و خصوصى ، نصب پرچم هاى سياه در روزهاى عزاى اهل بيت و چراغانى و نورافشانى و نصب پرچم هاى رنگارنگ در روزهاى شادى و اعياد مسلمانان ، فضاى جامعه ، شهر، محله ، مدرسه ، كوچه و خانه را تغيير مى دهد و كودكان و نوجوانان احساس ديگرى در آن موقع خواهند داشت و اين شيوه نسل جديد را خود به خود با اهداف و ايده هاى تربيتى آشنا خواهد نمود. آوردن كتاب هاى مفيد و در دسترس قرار دادن سجاده هاى زيبا و لباس هاى مناسب و چادرهاى خوب براى كودكان و نوجوانان دختر فضاى ذهن آنان را تغيير مى دهد. نوارها، سرودها، و تابلوهاى نفيس مذهبى و دل انگيز، عكس هاى بزرگان دينى ، و فيلم هاى آموزنده ، اگر در اختيار كودكان و نوجوانان قرار گيرد و آنان در چنين فضا زندگى كنند، بى ترديد در روح و روان آنان موثر است .

نقل شده است كه استاد شهيد آيه الله مطهرى در اطاق شخصى خود يك تابلوى الله با نئون سبز يا با اين شب نماها نصب كرده بود و آن كلمه الله هميشه در منظر ديد استاد روشن بود، اين رفتار نشانگر توجه آن استاد شهيد به اين نكته بوده ، و نصب العين قرار دادن كلمه جلاله الله در تاريكى هاى شب جلوه اى خاص داشته و او را در يك فضاى معنوى قرار مى داد (144).

شايد حكمت اينكه در روايات فراوانى آمده است : آيه الكرسى را در بالاى درب ورودى نصب كنيد يا نام پنج تن آل عبا عليهم السلام را بزرگان و گذشتگان ما در جايگاه مناسبى نصب مى كردند و يا پرچم لا اله الا الله را در بالاى گنبدها و مناره ها به اهتزاز در مى آوردند، ايجاد يك فضاى تربيتى و معنوى بوده است . امام مجتبى عليه السلام نيز به اين شيوه تربيتى توجه كامل داشته و افراد را در اين طريق رهنمون مى داد. ابن عساكر مى نويسد: در يكى از انگشترهاى امام حسن عليه السلام عليه السلام ابيات حكمت آميز زير نقش بسته بود:

قدم لنفسك من استطعت من التقى

ان المنيه نازل بك يا فتى

اصبحت ذا فرح كانك لا ترى

احباب قلبك فى المقابر و البلى ؛ (145)

هر قدر مى توانى تقوا و پاكدامنى را بر هواى نفس خويش مقدم بدار، مطمئنا روزى پيك اجل به سراغت خواهد آمد، اى جوان !

تو با شادكامى زندگى مى كنى (و سرمست لذت هاى زودگذر دنيا مى باشى )، گويا نمى بينى كه دوستان صميمى و قلبى تو در قبر و بلاها گرفتارند.

گفتنى است هم چنان كه ايجاد فضاى تربيتى و محيط اخلاقى تاثير مطلوبى در اخلاق و رفتار و منش فرزندان دارد. همان طور به وجود آوردن فضا و محيطى فاسد و ناپسند كودكان و نوجوانان را در منجلاب زشتى ها و صفات ناستوده و فساد، گرفتار خواهد كرد. افرادى كه عكس هاى متسهجن و تابلوهاى فسادانگيز در منزل و محل كار و وسائل نقليه خود نصب مى كنند و يا نوارهاى مبتذل و فيلم هاى آنچنانى را در اختيار خانواده و فرزندان خود قرار مى دهند، دانسته يا ندانسته ، فرزندان خود را به دره هاى هولناك هواى نفس و فساد و خودپرستى و شهوت رانى سوق مى دهند و به زودى نتيجه اين رفتار نامطلوب را ديده و مزه تلخ آن را خواهند چشيد.

15. تربيت عقلانى

تجربه زندگى بشر نشان مى دهد كه آگاه بودن از نتايج امور و تفكر در عواقب بسيارى از كارها انسان را در تصميم گيرى ها يارى مى كند. تقويت نيروى فكر و انديشه در راهيابى به هدف ها يكى از مناسب ترين و معقول ترين راه ها است . زيرا اگر قوه تعقل در انسان فعال باشد و در تصميم به انجام كارها بيشتر از هر چيز به نيروى خرد تكيه شود، درصد خطا و اشتباه در امور زندگى به حداقل ممكن خواهد رسيد. در مساله تربيت هم مى توان از نيروى فكر و انديشه كودكان بيشترين بهره را برد. به اين ترتيب فهماندن نتايج رفتارهاى خوب و بد و واداشتن اطفال به تفكر و انديشه در عواقب آن ، در تغيير رفتار موجود به رفتار مطلوب ، موثر خواهد شد. زيرا علم و آگاهى در حد خود مى تواند، مانع از انجام كارهاى خلاف باشد، دانش و آگاهى در موارد بسيارى انسان ها را از قانون شكنى ، گناه و تجاوز به حقوق ديگران ، مصون مى دارد.

در اكثر كشورهاى پيشرفته جهان ، با اينكه مقررات كيفرى شديدى براى خلافكاران و قانون شكنان وجود دارد و آنان از آن به عنوان نيروى بازدارنده استفاده مى كنند، ولى تاكيد بيشتر انديشمندان جهان بر تمركز فعاليت هاى سازنده و اصلاحى بر روى نيروهاى فرهنگى و تربيتى است .

تجربه تاريخى بشر نشان مى دهد كه شكوفايى نيروى تعقل و حس ‍ وظيفه شناسى و تربيت صحيح افراد، در اجراى قوانين و مقررات كشورها به مراتب بيشتر از تاثير مقررات كيفرى و مجازات هاى سنگين است .

بر اين اساس پيشنهاد مى شود كه مربيان ، مهم ترين فعاليت خود را بر روى شكوفايى و به فعليت رساندن نيروى تفكر و انديشه كودكان و نوجوانان متمركز نمايند. اگر ما بتوانيم با زبان كودكانه و منطق نوجوان پسند، آنان را به تفكر و انديشه واداشته و از عواقب زيانبار رفتارهاى ناپسند آگاه سازيم و يا آنان را به منافع و ثمرات بى شمار خصلت هاى پسنديده راهنمايى نماييم ؛ بى ترديد آنان در اين صورت با عشق و علاقه ، خواسته هاى مربى را خواهند پذيرفت . امام حسن مجتبى عليه السلام در يك گفتارى مى فرمايد:

صاحب الناس مثل ما تحب ان يصاحبوك به (146)؛ با مردم آنگونه رفتار كن كه دوست دارى آن ها همان گونه با تو رفاقت و برخورد نمايند.

آن حضرت در اين حديث ، مخاطب را با بازتاب رفتار خويش مواجه كرده و او را به تفكر در نتيجه كار وا مى دارد. اگر ما بتوانيم همين پيام را در برخورد با فرزندان عمل كنيم ، نتيجه مطلوبى خواهد داشت به عنوان مثال به كودك و نوجوانى كه حقوق دوستان و همسالان خود را مراعات نمى كند، يا آنان را در بازى شركت نمى دهد و يا رفتار ناخوشايندى با دوستان همسالان و خواهر و برادر خود دارد بفهمانيم كه : فرزندم ! تو خود را به جاى او بگذار.

و او را در جريان بازتاب رفتار ناپسندش قرار دهيم و در انديشيدن به عواقب كار و نتيجه رفتارش عادت دهيم ، نتيجه مطلوبى بدست خواهد آمد.

پرورش حس وظيفه شناسى و احياء وجدان اخلاقى و استفاده از نيروى عقل و آگاهى در تربيت كودك ، از جمله عواملى هستند كه دانشمندان تربيتى روى آن تاكيد مى كنند. آنان مى گويند آشنايى افراد با وظايف خود و شناختن مرزها و حقوق هر كس ، مى تواند در اجراى صحيح قوانين و مقررات و احياء حق و فضيلت و عدالت و تربيت نسلى دلخواه ، تاثير بسزايى دارد. امام مجتبى عليه السلام در مورد تقويت و پرورش نيروى انديشه مى فرمايد:

بالعقل تدرك الداران جميعا (147)؛ سعادت هر دو جهان در گرو بهره گيرى از نيروى عقل و انديشه است . در سخن ديگرى آن حضرت افراد را به كسب دانش و تعليم آن به ديگران ترغيب نموده و آثار مثبت آن را يادآور مى شود و مى فرمايد:

علم الناس علمك و تعلم علم غيرك فتكون قد اتقنت علمك و علمت ما لم تعلم (148)؛ دانسته هاى خود را به ديگران بياموز و دانش هاى ديگران را هم ياد بگير، زيرا در نتيجه اين رفتار، دانش خود را محكم و متقن نموده و از آگاهى هاى ديگران بهره مند شده اى .

بنابراين بايد قوه عقلانى فرزندان را تقويت نمود و آنان را به فراگيرى علم و دانش و تفكر هدايت كرد، تا در نتيجه رشد عقلانى ، زمينه تربيت اخلاقى ، اجتماعى و دينى آنان فراهم شود. بر اين اساس تربيت كودك بايد همه جانبه باشد. پرورش بعد عقلانى و شكوفا نمودن منطق و استدلال در فرزند يكى از مهم ترين ابعاد تربيت است . اگر فرزند در پرتو منطق و عقل و خرد تربيت يافت ، او مى تواند درست بينديشد، منطقى تصميم بگيرد، از روى انديشه رفتار كند و از ديدگاه هاى منطقى خود دفاع نمايد. با توجه به گفته هاى بالا تربيت عقلانى زيربناى تربيت در ابعاد ديگر است . امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد: لا ادب لمن لا عقل له (149)؛ كسى كه از نيروى خرد برخوردار نباشد ادب نخواهد داشت . طبق اين سخن حكيمانه ، مبناى تربيت بر قوه تعقل و انديشه استوار است .

آن حضرت بر اين باور است كه انسان هاى تربيت يافته اساسا كسانى هستند كه از نيروى فكر و انديشه برخوردارند. چنانكه در حديث ديگرى مى فرمايد:

اوصيكم بتقوى الله و ادامه التفكر فان التفكر ابو كل خير و امه (150)؛ شما را توصيه مى كنم به تقواى الهى و تفكر دائمى ، زيرا انديشيدن پدر و مادر (ريشه و سرچشمه ) هر خوبى و خير است . يعنى انديشه منشا و سرچشمه تمام خوبى ها و زيبايى ها است .

16. تقويت انديشه هاى مثبت

مربيان و والدين علاوه بر اينكه كودكان و نوجوانان را به تفكر سوق مى دهند، لازم است با ايجاد و تقويت انديشه هاى مثبت و سازنده در افكار آنان تاثير گذاشته و افكار پسنديده و انسانى را در مخيله آنان جاى دهند.

انديشيدن براى فداكارى ، ايثار، گذشت ، تحمل مشكلات در راه هدف هاى عالى زندگى ، استقامت و پايدارى ، سخاوت ، كرامت ، كمك به هم نوع مى تواند، مسير زندگى را به سوى رشد و كسب فضائل انسانى سوق دهد.

روانشناسان معتقدند: مثبت انديشى در روان كودك و رشد انسان ها به سوى كمال تاثير فراوانى دارد و انسان در اثر افكار و انديشه هاى زيبا و پسنديده ، آرامش روان و زندگى سالم و راحتى خواهد داشت . عادت دادن فرزندان به انديشه هايى همچون روحيه قناعت ورزى ، خدمت به مردم ، شكيبايى و صفات ارزنده اى همچون : علو همت ، توكل به خدا، اميدوارى به آينده اى مطلوب ، تلاش براى نيل به آرمان ها و خواسته هاى مطلوب ، راز موفقيت در زندگى و موجب آرامش درونى است . كسانى كه چنين انديشه هايى را در سر مى پرورانند، مطمئنا از آرامش روان و شخصيت سالمى برخوردار خواهند بود. حضرت مجتبى عليه السلام در ترغيب به انديشه هاى مثبت و عادت كردن به افكار سالم سخنان و اشعار دل انگيزى دارد كه بعضى از آنان چنين است :

لئن ساءنى دهر عزمت تصبرا

و كل بلاء لا يدوم يسير

و ان سرنى لم ابتهج بسروره

و كل سرور لا يدوم حقير (151)

اگر دنيا مرا ناخشنود مى سازد، شكيبايى پيشه مى كنم و هر بلاى ناپايدارى بالاخره تمام شدنى است و اگر دنيا مرا خشنود و مسرور گرداند، من به شادمانى او خوشحال نمى شوم ، زيرا هر شادى ناپايدار حقير و اندك است .

آن حضرت در سخن ديگرى مى فرمايد: اگر نيازمندى به نزد من آيد، مى گويم اى كسى كه اكرام به او بر من واجب فورى است ، و اى كسى كه فضل او بر هر فاضلى برترى دارد، خوش آمدى ، كه بهترين روز جوانمرد وقتى است كه از او حاجتى درخواست مى شود (152).

اگر انديشه هاى پاك و مثبت را به گونه اى عميق و ريشه دار با جان و عواطف كودكان و نوجوانان عجين كنيم ، بى ترديد به انگيزه هاى پسنديده و رفتارهاى اخلاقى مناسب و مطلوب منجر خواهد شد. مثلا اگر انسان انديشه حضور در محضر خداوند را در سر بپروراند، در او معنويت و نيرويى ايجاد مى شود كه در برابر قوى ترين نيروهاى مخالف و هواهاى نفسانى ايستادگى مى كند، و يا مثلا اين گفتار امام مجتبى عليه السلام را كه مى فرمايد:

ان المومن يتزود و الكافر يتمنع (153)؛ مومن به دنيا به عنوان وسيله و متاع سفر مى نگرد. اما كافر به عنوان بهره ماندگار و هميشگى نگاه مى كند. به عنوان انديشه و تفكر در ذهن خود پرورش دهيم و دنيا را وسيله و پل آخرت بدانيم ، چقدر آرامش روحى و روانى خواهيم داشت .

17. تنبيه و شرائط آن

تنبيه از شيوه هاى تربيت نيست بلكه به عنوان عاملى بازدارنده بوده و هميشه در كنار تشويق مطرح مى شود. چنان كه از لغت تنبيه پيداست ، به معناى آگاه كردن متربى به خطاى خويش است و اساسا يك امر اصلاحى است نه انتقامجويى و يا وسيله اى براى خالى كردن عقده هاى والدين و مربيان .

در يكى از روايات مى خوانيم ، روزى يكى از غلامان حضرت امام حسن عليه السلام مرتكب خطايى شد كه بايد تنبيه و مجازات مى شد. حضرت فرمود كه او را تنبيه نمايند. غلام كه به اشتباه خود پى برده و از رفتار زشت خود پشيمان بود، ملتمسانه گفت : سرورم ! انسان هاى بزرگوار از گنه كاران عفو مى كنند. فرمود: از خطايت درگذشتم . غلام ادامه داد: والله يحب المحسنين ؛ خداوند نيكوكاران را دوست دارد. آن حضرت او را آزاد نمود و دو برابر حقوقش را به او پرداخت (154).

پس چنان كه ملاحظه مى شود، در سيره تربيتى امام حسن عليه السلام تنبيه به عنوان يك عامل بازدارنده و اصلاحى مورد استفاده قرار مى گيرد و در صورت اصلاح رفتار، ديگر نيازى به تنبيه نيست . آن حضرت در مورد كوتاهى و سست عهدى ياران خويش آنان را سرزنش و توبيخ نموده و مى فرمايد:

... و كنتم فى مسيركم الى صفين و دينكم امام دنياكم و اصبحتم اليوم و دنياكم امام دينكم (155)؛ شما در مسير صفين پيوسته دين را مقدم مى داشتيد، اما امروز دنيا را پيش روى دينتان قرار داده ايد و دنيا را مقدم بر دين كرده ايد.

در تربيت هر چقدر اصولى و ضابطه مند عمل كنيم ، و هر اندازه كه در جنبه هاى اثباتى آن گام برداريم ، باز هم به بهره گيرى از عوامل بازدارنده نياز داريم . اساسا در يك تربيت صحيح در دو جهت فعاليت لازم است .

اول كه جنبه اثباتى دارد و در اين جهت براى ايجاد رفتار خوب و خصال ستوده تلاش مى شود و در جهت دوم نهى و بازدارى از انجام اعمال زشت و ناپسند است ، در موارد لغزش و خطا و تاثير نكردن روش هاى مثبت ، بايد از تدابير كيفرى مناسب ، بهره گرفت و اين دو جهت تربيتى برگرفته از معارف و آموزه هاى قرآنى است . چرا كه قرآن در كنار تبشير، انذار را مطرح مى كند و در كنار وعده ، وعيد دارد و در مقابل بينات ، كتاب و ميزان ، حديد و ياس ‍ شديد را ارائه مى دهد.

البته قبل از تنبيه بايد سلسله مراتبى را مراعات نمود. از تذكر و اخطار و تحكم و وادار كردن كودك به عمل مطلوب بايد شروع نموده و سپس با توبيخ و ملامت و سرزنش ادامه داده و به قهر، تهديد و تنبيه پرداخت ، در اعمال اين مراتب بايد موارد و شرايطى را مدنظر قرار داد. از جمله اينكه :

اولا - فرد خاطى نبايد در جمع تحقير شود.

ثانيا - تجربه اى سازنده و اصلاحى براى او بشود.

صورت هاى ديگرى نيز براى تنبيه وجود دارد كه از جمله آن ها مى توان به موارد زير اشاره نمود: نگاه ناخشنود و خشم آلود، بى اعتنايى ، محروميت از گردش و تفريح و بازى ، بى توجهى به خواسته ها، خشونت و تندى ، شدت عمل و تنبيه بدنى . البته تنبيه بدنى كارى بسيار حساس و دشوار است و ممكن است در اثر عدم آگاهى ، گذشته از اينكه تنبيه موجب اصلاح در رفتار كودك نباشد، بلكه برعكس به عنوان عاملى در جهت عكس العمل هاى منفى تبديل شود. تنبيه بدنى كودكان در سيره اهل بيت عليهم السلام به غير از موارد استثنايى مطلوب نيست . چنان كه امام هفتم عليه السلام به مردى كه از لغزش و خطاى فرزندش به آن حضرت شكايت مى نمود و راه چاره مى خواست ، فرمود:

فرزندت را نزن و براى تاديب وى از او قهر كن ولى مواظب باش قهرت طولانى نشود (156). همچنين امام مجتبى عليه السلام فرمود:

لا تعاجل الذنب بالعقوبه ، و اجعل بينهما للاعتذار طريقا (157)؛ در مقابل خطاى خطاكار براى عقوبت و تنبيه عجله نكن و در فاصله خطا و تنبيه براى عذرخواهى راهى و فرصتى بگذار.

در خطاى كودكان بايد فرصت داد تا با زبان حال يا قال ، پشيمانى خود را نشان دهند و عذر آن ها را پذيرفت .

البته كودك و نوجوان معمولا به خاطر عللى همچون حب ذات ، غرور نوجوانى ، و يا كم رويى و خجالت ، نمى تواند با صراحت عذرخواهى كرده و پشيمانى خود را اظهار كند، اما والدين نكته سنج و تيزبين از حالات و رفتار و چهره وى آثار پشيمانى و معذرت خواهى را مى فهمند. امام حسن مجتبى عليه السلام در مورد صفات پسنديده يكى از دوستان شايسته خويسش مى گويد:

كان لا يلوم احدا على ما قد يفع العذر فى مثله (158)؛ او در مورد فرد خاطى ، اگر امكان عذر خواهى بود و راهى براى اعتذار وجود داشت از توبيخ خوددارى مى نمود.

در هر صورت تنبيه گاهى به عنوان عامل بازدارنده و در مواردى هم اگر بجا و متناسب صورت گيرد، اثرات سازنده به جاى مى گذارد، در اين صورت تنبيه علاوه بر اصلاح فرد گنه كار نسبت به ديگران جنبه عبرت آموزى و اصلاحى نيز خواهد داشت . چرا كه گاهى در خطاها و لغزش هاى بزرگ كودكان و نوجوانان ، ناگزير بايد فرد خاطى را به طور علنى تنبيه نمود، تا مورد عبرت ديگران شده و آنان عمل اشتباه او را تكرار نكنند. در صورتى كه تنبيهات غيربدنى موثر واقع نشد و تمام مراتب قبل ، انجام شد نوبت به تنبيه بدنى مى رسد و چنان كه اشاره كرديم هدف از تنبيه آگاهى دادن و راهنمايى كودك است نه اينكه فرو نشاندن خشم و عقده گشايى والدين و مربيان . امام صادق عليه السلام فرمود:

در مورد كودكان خطاكار حد شرعى جارى نمى شود، اما بايد به نحو صحيح او را تاديب نمود. (159)

يعنى در مواردى لازم است كه كودك و نوجوان نابالغ تنبيه بدنى هم بشود گر چه حد الهى بر او رسما اجرا نمى شود.

چنان كه گفتيم ، در تنبيه بدنى مراتب قبلى را بايد مراعات نمود و در بكارگيرى تمام روش ها و طرق ممكن تلاش نمود. زيرا در صورت استفاده نابجا و نامناسب ، تنبيه بدنى عواقب و عوارض ناخوشايند و غيرقابل جبران به دنبال خواهد داشت .

روى آوردن كودكان به دروغگويى ، رياكارى ، ديگر آزارى ، افسردگى ، لجبازى ، گوشه گيرى ، بى تفاوتى به اطرافيان ، كندذهنى ، كينه توزى ، ايجاد عقده حقارت ، اضطراب ، شدت سرپيچى و نافرمانى ، تنفر از مربى و والدين ، سركوب حالت شادى و نشاط، از بين رفتن شهامت و غرور، عبوس ‍ و اندوهگين و محزون بودن ، پرخاشگرى ، تسليم شدن در برابر ديگران ، سلب اعتماد و احترام نسبت به بزرگترها، از جمله عوارض ناخوشايند تنبيه هاى بدنى نابجا و نامناسب مى باشد.

در آخر اين فراز به يك رفتار اصلاح گرايانه و تنبيه آميز از پيشواى دوم شيعيان اشاره مى كنيم كه در برخورد با يك فرد خطاكار آن حضرت در پيش ‍ گرفته است .

روزى شخصى به حضور آن رهبر وارسته آمده و گفت : فلانى از شما بدگويى مى كند، امام ناراحت شده و با چهره اى درهم كشيده به وى فرمود:

تو مرا به زحمت انداختى ، چون از اينكه غيبت يك مسلمان را شنيدم ، بايد نخست براى خودم استغفار كنم ، و از اينكه تو مى گويى آن شخص با بدگويى از من مرتكب گناه شده بايستى براى او نيز استغفار نمايم (160).

نكته تكميلى

در تنبيه و سرزنش و توبيخ فرزندان بايد به اين نكته توجه كرد كه هر كودك و نوجوانى فقط رقيب خودش مى باشد و نبايد كاستى ها، نقص ها و خطاهاى وى را با دوستان ، همسالان و خواهران و برادرانش مقايسه نمود.

زيرا در بحث تفاوت هاى فردى كه از مباحث اساسى روانشناسى است . دو مساله مهم تفاوت هاى درون فردى و برون فردى مورد توجه است . وقتى فرزندانمان را با ديگر همسالان از نظر قد و وزن ، استعداد و نمرات درسى و مهارت هاى اجتماعى و توانايى هاى هنرى و حرفه اى و لياقت هاى اجتماعى مقايسه مى كنيم اين نگرش را در تفاوت هاى بين فردى (برون فردى ) مطرح مى شود.

اما هنگامى كه تفاوت موجود ميان توانايى ها و استعدادهاى درونى فرزند را با رفتارهاى فعلى او مقايسه مى كنيم ، از ديدگاهى واقع بينانه و تربيتى عمل كرده ايم . بنابراين ما بايد طورى تربيت كنيم كه فرزندان ما رقيب سخت كوش ‍ خود باشند و در سرزنش ها و توبيخ ها به اين نكته مهم تربيتى توجه داشته باشيشد.

م . (161)

18. تداوم تربيت

تربيت بايد از مراحل قبل از تولد آغاز شده و تا پايان زندگى ادامه داشته باشد. هيچ كس در هيچ سنى از تربيت بى نياز نيست . والدين و مربيان در همه حال عهده دار تربيت فرزندان بر اساس وظيفه شرعى ، اخلاقى هستند و پس از دوران اجبارى و ضرورى تربيت هم ، بايد در همه مراحل ناظر بر رفتار و كردار و حركات آنان بوده و او را تحت نظارت خود داشته باشد، از سيره تربيتى امام مجتبى عليه السلام بر مى آيد كه آن حضرت تا آخرين لحظه زندگى با بركت خويش در فكر تربيت و اصلاح مردم و فرزندان خويش بوده است .

در وصيت آن حضرت به امام حسين عليه السلام آمده است : اى حسين ! من به تو وصيت مى كنم درباره كسانى كه از اهل و اولاد من و اهل بيت خودت كه بعد از من مى مانند، اينكه از خطاهاى خطاكاران آنان عفو كنى و نيكى هايشان را قبول نمايى و بر آن ها مانند يك مربى و پدر باشى . (162)

19. تلقين

يكى از رسالت هاى مهم والدين و مربيان اين است كه فرزندان را با شهامت و با شخصيت به بار آورده و به اين وسيله روح جرات و ابتكار را در آنان به وجود آورند. اينكار را مى توان به وسيله تلقين انجام داد. زيرا ساختار و خميرمايه اكثر انسان ها طورى است كه حتى خط مشى عادى خويش را در اثر تلقين تغيير مى دهد. در اثر تلقين از بيمارى هايى شفا يافته و جان مى گيرد و يا برعكس دچار بيمارى و عارضه هاى روانى و افكار مشوش و مضطرب مى شود. انحرافات ، انحطاطات ، كجروى هاى زيادى بر اثر تلقين به وجود آمده است و برعكس اصلاحات ، سازندگى ها، خويشتن دارى هايى نيز از اين طريق در نهاد انسان ها ايجاد شده است . جنبه تلقين پذيرى در كودك به مراتب قوى تر است . مربيان مى تواند براى پرورش ‍ خوبى ها از راه تلقين اقدام نمايد.

احمد بن حجر عسقلانى مى نويسد: عبدالله بن عباس روزى به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه فاطمه رفت . حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله سه بار از بيرون منزل دخترش را صدا زد ولى كسى جواب نداد. پيامبر به خانه تشريف برده و نشست . عبدالله بن عباس مى گويد: من هم پهلوى رسول خدا صلى الله عليه و آله نشستم .

در اين موقع حسن بن على عليه السلام كه دوران طفوليت را مى گذرانيد، وارد شد. او صورتش را شسته و كودكى پاكيزه و تميز و زيبا ديده مى شد، رسول خدا حسن را در آغوش گرفته و بوسيد و سپس فرمود:

ان ائنى هذا سيد؛ اين پسر من آقاست (163).

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله با اين روش فرزند پرورى را به مسلمانان مى آموخت كه بايد از دوران كودكى آقايى و بزرگى را به كودك تلقين نمود و به آنان فهماند كه انسان هاى با شخصيت و شايسته اى هستند. تلقين صفات خوب و ارزش هاى والايى در جلوگيرى از انحرافات و تخلفات نقش مهمى دارد و آنان را در بارورى و شكوفايى خلاقيت ها و بروز استعدادها و اتخاذ مواضع عقلانى و اصولى در پيشامدهاى مختلف يارى نموده و به سوى رشد و كمال سوق مى دهد.

20. آشنايى و نظارت بر دوستان

والدين دورانديش در دوست يابى به فرزندان خويش كمك نموده و در ارتباط و رفت و آمد آنان با دوستانشان نظارت مى كنند و در صورت لزوم ، آنان را از دوستى افراد منحرف و آلوده باز مى دارند. زيرا در صورت سهل انگارى ممكن است زحمات آنان در اثر ارتباط فرزندانشان با دوستان ناياب از بين برود. امام مجتبى عليه السلام فرمود: السفه اتباع الدناه و مصاحبه الغواه (164)؛ سفاهت و فرومايگى عبارتست از پيروى افراد پست و حقير و همنشينى با گمراهان .

والدين بايد فرزندان را از رفيق نامناسب بازداشته و از افراد بد سرشت دور نمايند و در اين مورد بى تفاوت نباشند چنان كه گفته اند:

از رفيق نامناسب در جهان

كن حذر تا از بلا يابى امان

همنشين بد تو را رسوا كند

بلكه ايمان تو را يغما كند

و چه زيبا سروده اند:

وه ! چه خوش فرموده آن اهل طريق

اين مثل در صحبت يار و رفيق

تا توانى مى گريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند

يار بد، بر جان و بر ايمان زند

21. موعظه و نصيحت

تاثير شيوه هاى گفتارى و مستقيم در تربيت ، گرچه به اندازه روش هاى رفتارى و غيرمستقيم موثر نيست ، اما بى تاثير هم نيست و مى توان از راه نصيحت و موعظه پيام هاى مفيد و آموزه هاى سازنده تربيتى را به فرزندان منتقل نمود. زيرا در انسان نيرويى وجود دارد كه به توسط آن تحت تاثير حرف ها و سخنان ديگران قرار مى گيرد. شخصيت گوينده و خود سخن هر چقدر نافذ و گيرا باشد به همان نسبت تاثير خواهد كرد. موعظه غذاى روح انسان است و يكى از روش هاى تربيتى انبياء الهى و قرآن كريم موعظه مستقيم مى باشد و به اين طريق نياز روحى انسان را با موعظه ارضاء مى كردند. رفتارها و فعاليت هاى آدمى را در طول زندگى بايد شخصى آگاه ، وارسته و خودساخته رهبرى نمايد و در تهذيب نفس و هدايت نيروهاى درونى و باطنى وى بكوشد و اين وظيفه را بعد از انبياء و اولياء الهى ، والدين و مربيان به عهده دارند. در موعظه و پند و اندرز كه به طور مستقيم به مربى القاء مى شود بايد مواردى را رعايت نمود:

شرايط موعظه

1. در پند و اندرز بايد از ضمير باطن و فطرت خدادادى انسان و اشياء ملموس و مسائل روزمره زندگى انسان كمك گرفت .

2. اندرزگو و فرد ناصح بايد شخصى آگاه ، عامل و مومن به هدف باشد.

3. مكان و موقعيت را بايد در نظر گرفت . هر سخن و پندى در هر جا و براى همه تاثير ندارد. مثلا پندهاى اصلاحى بهتر است پنهانى و دور از چشم ديگران باشد. در غير اين صورت نصيحت هاى مفيد جاى خود را به رسواگرى خواهد داد و باعث ايجاد روح مقاومت در آدمى مى شود.

همچنان كه امام مجتبى عليه السلام به اين نكته اشاره كرده و مى فرمايد:

بينكم و بين الموعظه حجاب العزه (165)؛ بين شما و موعظه حجاب غرور و خود دوستى قرار دارد.

اين نكته در نوجوانان و جوانان نمايان تر و شديدتر است و بايد توجه داشت كه غرور و عزت نفس آنان ممكن است ، مانع قبول كردن موعظه و نصيحت باشد. اما به مرور زمان مواعظ سازنده در روح و جان او اثر خواهد كرد. به ويژه كه در آينده با تجسم عينى آن سخنان در رويارويى با حوادث در زندگى ، برايش ملموس تر خواهد شد و تاثير و نتيجه زندگى بخش ‍ نصيحت ها و موعظه هاى بزرگان را بالعيان احساس خواهد نمود.

در شيوه تربيتى قرآن و اهل بيت عليهم السلام از عامل پند و اندرز براى سازندگى و تربيت افراد فراوان استفاده شده است . هر زمينه اى كه مى خواهيم در كودك ايجاد شود. مى توانيم به صورت نصيحت و موعظه در كودك پديد آوريم .

كج رويها و رفتارهاى غلط را مى توان از راه موعظه تغيير داد. زيرا ذهن او پاك و انديشه اش از هرگونه نفاق خالى است . وقتى به او سخنى گفته مى شود با جان و دل گوش داده ، مى پذيرد. در اين جا به بخشى از پند و اندرزها و نصايح امام مجتبى عليه السلام مى پردازيم .

پندهاى امام مجتبى عليه السلام

نشانه هاى شرافت و بزرگوارى

1. مكارم الاخلاق عشر: صدق اللسان ، صدق الباس ، و اعطاء السائل ، و حسن الخلق ، و المكافات بالصنائع ، وصله الرحم ، و التذمم على الجار، و معرفه الحق للصاحب ، و قرى الضيف و راسهن الحياء (166)؛ نشانه هاى بزرگوارى 10 تا است :

راستگويى ، نوميدى حقيقى از آنچه كه در دست مردم است ، عطاى به سائل ، اخلاق زيبا، جبران نيكى هاى ديگران ، صله رحم و ديدار با بستگان ، مراعات حق همسايه ، شناختن حقوق رفيق و دوست ، پذيرايى از مهمان و عالى ترين نشانه بزرگوارى و شرافت هر انسان در حيا و شرم اوست .

زيرا منشا و ريشه صدور صفات نه گانه قبلى داشتن حيا و آبرومندى است .

آشنايى با افراد فرومايه

2. اذا سمعت احدا يتناول اعراض الناس فاجتهد ان لا يعرفك فان اشقى الاعراض به معارفه (167)؛ اگر از كسى شنيدى كه در مورد آبرو و ناموس (و زنان و دختران ) مردم سخن به ميان مى آورد، سعى كن كه تو را نشناسد، زيرا اولين كسانى كه در معرض هتك حرمت و از بين رفتن عرض و آبرو هستند، آشنايان و دوستان چنين فردى مى باشد.

تكميل نيكى

تمام الصنيعه خير من ابتدائها (168)؛ كامل نمودن احسان و نيكى بهتر از شروع آن است .

استفاده از فرصت

آن حضرت فرمود: الفرصه سريعه الفوت و بطيئه العود (169)؛ فرصت ها و لحظه هاى زندگى زودگذر و به سختى به دست مى آيد.

فاصله حق و باطل

5. بين الحق و الباطل اربع اصابع ، ما رايت بعينيك فهو الحق و قد تسمع باذنبك باطلا كثيرا (170)؛ فاصله حق و باطل چهار انگشت است . آنچه را كه به چشم خود بينى ، حق است . ولى با گوش هايت سخنان باطل و ناحق زياد مى شنوى .

در اين جا چند پيام تربيتى كوتاه را كه برگرفته از سيره و سخن حضرت امام حسن عليه السلام است و مى تواند براى والدين و مربيان و فرزندان ، به عنوان پندهاى حيات بخش و راهگشا باشد، با هم مى خوانيم :

1. از لغزش ها و اشتباهات ديگران عفو و گذشت كنيم .

2. با رويى گشاده و ظاهرى آراسته و باطنى پيراسته از كدورت ها با مردم معاشرت نماييم .

3. در برابر بلاها، مصيبت ها و مشكلات زندگى خويشتن دار بوده و در مقدرات الهى صبور باشيم .

4. از افراد پست و فرومايه و رفقاى منحرف دورى كنيم .

5. براى سالم ماندن از آلودگى ها و انحرافات ، عشق و دوستى پيامبر و ائمه عليهم السلام را در دل هاى خود و فرزندانمان پرورانده و پيروى از گفتار و رفتار آنان را نصب العين خويش قرار دهيم .

6. از شوخى هاى نابجا و بى مورد كه هيبت و شخصيت انسان را نابود مى كند، پرهيز نماييم .

7. نخستين گام خردمندى معاشرت نيكو با مردم است .

8. در برخورد با نيازمندان و ارباب حوائج در صدد يارى و احسان برآييم .

9. اندوه و غم هاى روزى را، كه هنوز بر تو نيامده ، در روزى كه در آن هستى به خود راه مده .

10. براى دنيايت چنان بكوش كه گويا هميشه زندگى خواهى كرد و براى آخرت خود چنان تلاش كن كه گويا فردا اجل تو فرا مى رسد.

11. بدانيد كه خدا و رسول و اولياء الهى ناظر اعمال و رفتار شماست و مواظب رفتارها و گفتارهاى خود باشيد.

12. بهترين مردم كسى است كه ديگران را در شادى ها و آسايش و راحتى زندگى خويش شريك گرداند.

پاورقي

71- منيه المريد، ص 340. ترجمه الامام الحسن (ع )، ص ‍ 167.

72- بحارالانوار، ج 75، ص 111.

73- همان .

74- مسند احمد، ج 1، ص 200، بشاره المصطفى ، ص 240. مناقب ، ج 1، ص 3.

75- بحارالانوار، ج 43، ص 75.

76- تحف العقول ، ص 234.

77- همان ، 225.

78- بحارالانوار، ج 72، ص 401.

79- من لا يحضره الفقيه ، ج 3، ص 494.

80- تحف العقول ، ص 225.

81- آل عمران ، آيه 159.

82- ترجمه الامام الحسن (ع )، ص 156.

83- مناقب ، ج 3، ص 19.

84- دلائل الامامه ، ص 56.

85- مناقب ، ج 4، ص 14.

86- بحار الانوار، ج 43، ص 352.

87- بحارالانوار، ج 43، ص 342.

88- همان ص 352.

89- همان .

90- همان .

91- كشف الغمه ، ج 2، ص 197.

92- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 1، ص 115.

93- اعلام الورى ، ص 211.

94- بشاره المصطفى ، ص 140. لازم به ذكر است كه مشابه اين روايت در مورد حضرت امام حسين عليه السلام نيز نقل شده است . (مناقب ، ج 4، ص 72.)

95- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 133.

96- لواعج الاشجان ، ص 147. لهوف اين طاووس ، ص 192.

97- صحيح مسلم ، ج 6، ص 173.

98- الارشاد، ج 2، ص 16. منتهى الامال ، ج 1، ص 240.

99- مسند الامام المجتبى عليه السلام ، ص 688.

100- الخصال ، ج 1، ص 271.

101- بحارالانوار، ج 44، ص 88.

102- مسند الامام المجتبى 4؛ ص 688. حياه الامام الحسن عليه السلام ، ج 1، ص 329.

103- تحف العقول ، ص 233.

104- اعلام الدين ، ص 137.

105- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 158.

106- چگونه مى توان تربيت كرد؟ ص 144.

107- دوستى على عليه السلام حسنه اى است كه با وجود آن هيچ گناهى به آن زيان نمى رساند.

108- خاطرات و خطرات ، ص 14.

109- نساء 86.

110- جلوه هايى از نور قرآن ، ص 27؛ به نقل از مناقب ، ج 4، ص ‍ 18.

111- الدايه و النهايه ، ج 8، ص 38.

112- مجمع الزوائد هيثمى ، ج 4، ص 242. مسند امام مجتبى (ع )، ص 703.

113- تحف العقول ، ص 233.

114- زمينه تربيت ، ص 228.

115- حياه الامام الحسن عليه السلام ؛ ص 323.

116- وسائل الشيعه ، ج 24، ص 433.

117- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 158.

118- اعلام الدين ، ص 137.

119- مسند امام مجتبى (ع )، ص 797، اخبار اصفهان ، ص 60، ص 321.

120- بحارالانوار، ج 75، ص 113.

121- اتئن من حديده احماها انسانها للعبه ، و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه ! (نهج البلاغه فيض الاسلام ، ص ‍ 704، خطبه 215)

122- المناقب ، ج 4، ص 16.

123- فرهنگ سخنان حضرت فاطمه عليها السلام ، ص 135.

124- بحارالانوار، ج 43، ص 319.

125- همان ، ج 44، ص 79.

126- وسايل الشيعه ، ج 12، ص 52.

127- تحف العقول ، ص 225.

128- مجله پيوند، ش 220، ص 12.

129- كودك فلسفى ، ج 2، ص 247. (به نقل از تاريخ يعقوبى ).

130- بحارالانوار، ج 43، ص 285.

131- غزليات شمس تبريزى ، ص 519.

132- و نفخت فيه من روحى (حجر، آيه 29).

133- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 198.

134- تفسير نمونه ، ج 3، ص 421.

135- بحارالانوار، ج 43، ص 282.

136- كودك فلسفى ، ج 2، ص 114.

137- تفسير فرات كوفى ، ص 20؛ مسند امام مجتبى (ع )، ص ‍ 103.

138- ارشاد القلوب ، ج 2، ص 254.

139- اعلام الدين ، ص 457.

140- امالى مفيد، مجلس چهارم ، حديث 8.

141- مسائل على بن جعفر (ع )، (ص ) 329. منتهى الامال ، ج 1، ص 225.

142- براى اطلاع از راههاى ايجاد محبت اهل بيت (ع ) در كودكان و نوجوانان مى توان به كتاب عشق برتر به قلم نويسنده عالى قدر آقاى جواد محدثى رجوع كرد.

143- تفسير نمونه ، ج 6، ص 151.

144- سرگذشت هاى ويژه ، ص 89.

145- ترجمه الامام الحسن عليه السلام ، ص 168.

146- بحارالانوار، ج 75، ص 116.

147- بحارالانوار، ج 75، ص 111.

148- همان .

149- بحارالانوار، ج 75، ص 111.

150- مسند امام مجتبى (ع )، ص 719، مجموعه ورام ، ج 1، ص ‍ 52.

151- مستدرك سفينه البحار، ج 5، ص 475.

152- هدايتگران راه نور، ص 386.

153- بحارالانوار، ج 75، ص 112.

154- بحارالانوار، ج 43، ص 353.

155- همان ، ج 44، ص 21.

156- پرورش امانتدارى در نوجوانان ، ص 63.

157- حياه الامام الحسن ، ج 1، ص 329.

158- تحف العقول ، ص 235.

159- مستدرك الوسائل ، ج 18، ص 46.

160- كشف الغمه ، ج 1، ص 575.

161- به نقل از نشريه پيوند.

162- بحارالانوار، ج 44، ص 151.

163- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 272.

164- بحارالانوار، ج 78، ص 115.

165- تحف العقول ، ص 236.

166- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 157.

167- مستدرك الوسائل ، ج 8، ص 350؛ اعلام الدين ، ص 297.

168- كشف الغمه ، ج 1، ص 572.

169- العدد القويه ، ص 37.

170- تحف العقول ، ص 229.