بازگشت

اندرزهاى امام حسن عليه السلام


380 ـ حرّانى نقل كرده است:







[ امام] حسن عليه السلام فرمود: [بندگان خدا! ] بدانيد كه خدا شما را بيهوده نيافريد، و خودسر رها نكرد، اجل هاى شما را نوشت. و روزى ها را ميان شما تقسيم كرد تا هر خردمندى منزلت خود را بشناسد و بداند كه آنچه برايش مقدّر است، به آن مى رسد و آنچه برايش مقدّر نيست، نمى رسد. خداوند رزق و روزى دنياى شما را به عهده گرفت، و شما را براى عبادت خود فراغت داد، و شما را بر سپاس خود ترغيب كرد، و ياد خود را بر شما واجب كرد، و به تقوا سفارش نمود، و آن را نهايت خشنودى خود قرار داد كه «تقوا» درِ هر توبه، و سرآمدِ هر حكمت، و شرفِ هر كارى است، [و] به سبب تقوا، پارسايان، رستگار شدند. خداوند متعال فرمود: «به راستى كه پارسايان را، رستگارى است»، و فرمود: «و خدا كسانى را كه پارسايى پيشه كنند، به [پاس] كارهايى كه مايه رستگارى شان شد، نجات مى دهد، بدى [و عذاب] به آنان نمى رسد، و غمگين نخواهند شد». پس اى بندگان خدا! از خدا پروا كنيد، و بدانيد هركه از خدا پروا كند، خدا راهى براى بيرون شدن از فتنه ها به رويش بگشايد، و در كارش، درستى بخشد، و هدايتش را فراهم كند، و حجّت و دستاويزش را پيروز سازد، و روسفيدش كند، و خواسته اش را عطا كند، [و [با افرادى كه خدا نعمت به آنان داده است، يعنى پيامبران و راستى پيشگان و گواهان و شايستگان [همنشين سازد]، و اينان چه خوش رفيقانى اند!







381 ـ و حرّانى مى گويد:







كسى از امام حسن عليه السلام خواست كه اندرزش دهد، فرمود: مبادا مرا بستايى كه من از تو به خود داناترم؛ يا مرا تكذيب كنى كه تكذيب شده، رأيى ندارد؛ يا نزد من از كسى غيبت كنى. او عرض كرد: آيا بروم؟ فرمود: آرى، اگر خواهى [برو].







وفرمود: هركه خواهان عبادت است، دل را براى آن زلال كند. چون نافله ها به







واجب ها زيان رساند، رهايشان كنيد. يقين، پناهگاه سلامت است. هركه دورى سفر را ياد آورد، خود را آماده كند. و عاقل، به خيرخواه خود خيانت نكند. ميان شما و [تأثير[ موعظه، حجاب عزّت [وكبر] آويخته است. دانش، عذردانش آموزان را برطرف مى سازد. هر اجلْ رسيده اى، مهلت مى خواهد وهر فرصت داده شده اى، امروز و فردا مى كند .















و فرمود: بندگان خدا! از خدا بترسيد و پيش از فرا رسيدن پيرى، در طلب كمال بكوشيد، و پيش از كيفرهاى پاره پاره كن و [مرگِ] ويرانگر لذّت ها، به عمل نيك بشتابيد كه نعمت هاى دنيا پايدار، و گرفتارى هايش امان بخش نيست. و از بدى هايش نتوان سپر گرفت، غرورى فريبنده، و تكيه گاهى خميده است. پس اى بندگان خدا! از اين عبرت ها پند گيريد، و از آثار [پيشينيان [عبرت گيريد، و با نعمت هاى خداوندى خود را [ از گناهان [بازداريد، و از اندرزها سود بريد، كه خدا پناه و ياورى كافى است. و قرآن، حجّت و طرف محاسبه اى تمام است، وبهشت براى ثواب، ودوزخ براى كيفر وپايانى غم انگيز بس است.







382 ـ و نيز نقل كرده كه فرمود:







اى مردم! هر كه به درگاه خدا اخلاص ورزد و سخن او را راهنماى خود كند، به استوارترين مقصد راه يابد، و خدا توفيق رشدش دهد، و به بهترين ها ارشادش فرمايد كه پناهنده خدا، در امان و محفوظ است، و دشمن او، بيمناك و بى پناه. پس با ذكر فراوان، خود را از [كيفر] خدا بازداريد، و با پارسايى از خدا بترسيد، و با فرمانبرى به خدا تقرّب جوييد كه او [به بندگان خود] نزديك و پاسخ گو است. خداوند متعال فرمود: «هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند [به آنان بگو:] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را چون مرا بخواند، اجابت مى كنم. پس بايد فرمان مرا برند و به من ايمان آرند، باشد كه راه يابند». پس فرمان خدا را ببريد و به او ايمان بياوريد؛ زيرا سزاوار نيست كسى را كه عظمت خدا را دريابد، بزرگى كند؛ زيرا بلندىِ منزلت آنان كه عظمت خدا را دريابند، به تواضع است، و عزّتِ آنانى كه بدانند جلال خدا چيست، به افتادگى است، و سلامت آنانى كه قدرت خدا را دريابند، به اين است كه از او فرمان برند و پس از معرفت، خود را ناشناخته ننمايند و پس از هدايت، گمراه نشوند.







يقين داشته باشيد تا ويژگى هدايت را نشناسيد، تقوا را نخواهيد شناخت، و تا آنانى را كه قرآن را پشت سر انداختند، نشناسيد، به پيمان قرآن نتوانيد درآويخت، و تا







تحريف كنندگان قرآن را نشناسيد، آن را چنان كه حقّ تلاوتش باشد، نخواهيد خواند. پس چون اين ها را شناختيد، بدعت ها و پيرايه ها را نيز خواهيد شناخت، و افتراهاى برخدا، و تحريف [معنوى سخنان او را ] مى بينيد، و نيز پى مى بريد آن كه سقوط كرد، چگونه [و چرا [سقوط كرد.















و [ اى بندگان خدا! ] نادانان، شما را به نادانى نكشانند، و اين [ قرآن شناسى و حق شناسى] را از اهلش (خاندان عصمت و طهارت عليه السلام ) بجوييد كه شما را از نادانى دشمنانشان آگاه مى كند، و حكمت گفتار آنان از [رمز] سكوتشان، و ظاهرشان از باطنشان خبر مى دهد. با حقّ مخالفت نكنند و در آن اختلاف ندارند، و سنّت خدا براى آنان در پيشينيان اجرا شده، و حكم خدا در حقّ آنان گذشته است. به راستى كه در اين، تذكّرى است براى بيداردلان، و آن را براى فهم و درايت بشنويد نه براى نقل در روايت، كه راويان كتاب فراوانند و فهم كنان آن اندك، و از خدا كمك خواهيم.







383 ـ اربلى مى گويد: حسن بن علىّ عليه السلام فرمود:







هر كه عقل ندارد، ادب ندارد و هر كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و هر كه دين ندارد، حيا ندارد و سرآمدِ خرد، خوشرفتارى با مردم است و هر دو سرا با عقل به دست مى آيد و هر كه بى بهره از عقل باشد، از هر دو سرا بى بهره خواهد بود.







و فرمود: دانش خود را به مردم ياد ده، و دانش ديگران را فراگير كه [در آن صورت،[ دانش خود را استوار كرده اى و آنچه را نمى دانستى ياد گرفته اى.







و از خاموشى پرسيدند، فرمود: خاموشى، پوشش درماندگى و زينت آبرو است. و شخص ساكت، در آسايش و همنشين او در امنيّت است.







و فرمود: هلاكت مردم در سه چيز است: كبر، حرص و حسد. پس كبر، مايه نابودى دين است و ابليس به سبب آن از رحمت خداوند دور شد، و حرص، دشمن جان آدمى است و آدم به سبب آن از بهشت بيرون شد، و حسد، پيشاهنگ بدى هاست و قابيل به سبب آن هابيل را كشت.







و فرمود: نزد كسى مرو مگر آن كه به بخشش او اميدوار باشى، و [يا ] از [ستم و[ سلطه او بيمناك باشى، يا از علم او بهره ببرى، يا به بركت دعاى او اميدوار باشى، يا صله رحمى را كه ميان تو و اوست، انجام دهى.







384 ـ و اربلى مى گويد: [ امام] حسن عليه السلام فرمود:











چون اميرمؤمنان عليه السلام از ضربت ابن ملجم در احتضار قرار گرفت، نزد او آمدم و بى تابى كردم، فرمود: آيا بى تابى؟ عرض كردم: چگونه بى تاب نباشم با اين كه شما را در اين حال مى بينم؟ فرمود: «چرا چهار خصلت را به تو نياموزم كه اگر آن ها را رعايت كنى، رستگار شوى، وگرنه هر دو جهان را از دست دهى؛ فرزندم! هيچ دارايى بالاتر از







عقل نيست، و هيچ ندارى همچون نادانى نيست، و هيچ تنهايى سخت تر از خود شگفتى نيست، و هيچ شادى لذّت بخش تر از خوش اخلاقى نيست». و من اين [سخنان] را از [ امام] حسن عليه السلام كه از پدر خود [ اميرمؤمنان عليه السلام ] نقل مى كرد، شنيدم و تو اگر خواستى آن را ضمن مناقب او با پدر بزرگوارش بياور.







385 ـ و نيز اربلى مى گويد: امام حسن عليه السلام فرمود:







هيچ ظالمى را نديدم كه بيش تر از حسود، به مظلوم شبيه باشد.







و فرمود: آنچه را كه از دنيا طلب كرده اى و به آن نرسيده اى، همچون چيزى كه به ذهن خود نگذرانده اى، قرار ده. و بدان كه جوانمردىِ قناعت و خشنودىِ [به آنچه دارى]، بيش تر از جوانمردىِ بخشش است، و تمام كردن نيكويى بهتر از آغاز آن است.







و از عاقّ پدر و مادر شدن پرسيدند، فرمود: اين كه ايشان را [ از احسان خود[ بى بهره كنى و از ايشان دورى گزينى.







386 ـ مجلسى رحمه الله نقل كرده است: [ امام حسن عليه السلام ] فرمود:







عقل [ رحمانى ]، نگه دارى دل توست آن [ ايمان و پيمانى ] را كه به او سپرده اى، و دورانديشى، پاييدن فرصت [ كارهاى نيك [است، و شتاب به آنچه در [ حوزه [ توانت قرار گيرد، و بزرگى، تحمّل زيان ها [ و گرفتارى هاى راه خدا ] و ساختن [ فضيلت ها و [كرامت هاست، و بزرگوارى [ و آقايى ]، برآوردن [ نيازِ ] نيازمند و دادن بخشش هاست، و نازك بين، در جست وجوى اندك ها بودن و [ خود را ] از بى ارزش ها بازداشتن است، و تكلّف، چسبيدن به كسى است كه با تو هماهنگ و نگريستن در چيزى است كه به تو مربوط نيست. ونادانى، پيش از دست يابى به لحظه مناسبِ كارى، با شتاب به آن پرداختن، و خوددارى از پاسخ [ به پيامدهاى آن ] است، و خاموشى در بسيارى جاها، خوب ياورى است؛ هرچند سخنور باشى.







و فرمود: خداى سبحان درِ درخواستى را بر كسى نگشود كه درِ اجابت آن را ببندد، و







درِ عملى را بر كسى نگشود كه درِ پذيرش آن را ببندد، و درِ شكرى را بر كسى نگشود كه درِ فزونى آن را ببندد.







و به آن حضرت گفته شد: اى فرزند رسول خدا! چگونه صبح كردى؟ فرمود: صبح كردم در حالى كه پروردگارى بالاى سر و آتشى پيش رو دارم، و مرگ مرا مى جويد، در حالى كه حساب خداوندى ديده به من دوخته است، و من در گرو عمل خويشم كه آنچه







دوست دارم، [در اعمال خود] نمى يابم و آنچه دوست ندارم، از خود نمى رانم، و كارها در اختيار ديگرى است، اگر خواهد عذاب كند و اگر خواهد بگذرد. پس چه كسى نيازمندتر از من است؟







و فرمود: كار نيك آن است كه پيش از آن، تأخيرى نباشد، و پس از آن منّتى نيايد. و از بزرگ ترين بزرگوارى ها، بخششِ پيش از خواهش است.







و از او درباره بخل پرسيدند، فرمود: اين است كه آدمى، انفاق خود را تلف ببيند و خوددارى از انفاق را، شرف.







و فرمود: هركس دارايى خود را بشمرد، بخشش او نابود مى شود.







و فرمود: هراس از مردم، به اندازه هوشمندى [ما ] از [درون خودخواه] ايشان است.







و فرمود: وعده دادن، بيمارى بخشش است، و وفاى به آن، درمان اوست.







و فرمود: وفاى به عهد، درمان بخشش است.







و فرمود: دركيفرِ گناه شتاب مكن، وميان گناه وكيفر، راهى براى عذرخواهى قرار ده.







و فرمود: شوخى، شِكُوه را مى خورد، و آدم خاموش [و كم گو]، شكوه فراوان دارد.







و فرمود: كسى كه از او درخواستى دارند آزاد است تا وعده [و نويد] دهد، و [چون وعده داد،] در بند سائل خود است تا وفا كند.







و فرمود: [گرفتارى ها و] مصيبت ها، كليدهاى پاداش خداوندى اند.







و فرمود: نعمت ها، بلا [و مايه آزمون خداوندى] هستند. پس اگر سپاس گفتى، نعمت خواهند بود و اگر ناسپاسى كردى، كيفر خواهند شد.







و فرمود: فرصت ها زود از دست مى روند و دير برمى گردند.







و فرمود: عقيده [ كسى] شناخته نشود مگر هنگامِ خشم [ او].







و فرمود: هركس كوچكى [و خودكم بينى] كند، خوار شود، و بهترين بى نيازى، قناعت است، و بدترين نيازمندى، افتادگى [براى غير خدا ] است.











و فرمود: تو را از زبانت همين بس كه راه هدايت را از راه گمراهى تو آشكار كند.







387 ـ ابن عساكر با سند خود از مدائنى نقل كرده است:







معاويه به [ امام] حسن بن علىّ بن ابيطالب عليه السلام عرض كرد: اى ابامحمّد! جوانمردى







چيست؟ فرمود: شناخت آدمى در دينش، و سامان بخشى او به زندگى اش، و خوش اخلاقى اش. عرض كرد: دلاورى چيست؟ فرمود: دفاع از پناهنده خود، يورش برسختى هاى جنگ، و بردبارى در برابر رويدادهاى ناگوار. عرض كرد: بخشش چيست؟ فرمود: كارهاى نيك را بى چشمداشت انجام دادن، و پيش از درخواست، بخشيدن، و در قحطى ها اطعام كردن.







388 ـ و نيز ابن عساكر با سند خود از عتبىّ نقل كرده است:







معاويه از حسن بن علىّ عليه السلام درباره بزرگوارى و جوانمردى پرسيد، فرمود: امّا بزرگوارى؛ كار نيكى را رايگان انجام دادن، و بخشيدنِ پيش از درخواست. و اطعام كردن در قحطى ها است، وامّا جوانمردى؛ دين خود را حفظ كردن، وخود را از ناپاكى ها بر حذر داشتن، و مهمان خود را رسيدگى كردن، و حقوق [خدا و خلق] را پرداختن، و سلام را آشكار كردن است.







389 ـ و نيز ابن عساكر با سند خود از عيسى بن سليمان نقل كرده است:







معاويه از حسن بن علىّ عليه السلام درباره بزرگوارى و دلاورى و جوانمردى پرسيد، فرمود: بزرگوارى؛ كار نيك را بى چشمداشت انجام دادن، و بخششِ پيش از درخواست، و اطعام كردن در قحطى ها است و امّا دلاورى؛ حمايت كردن از پناهنده خود، و بردبارى كردن در جاهاى ناگوار، و يورش بردن در سختى هاى جنگ است. و امّا جوانمردى؛ دين خود را حفظ كردن، و خود را از ناپاكى ها برحذرداشتن، و مهمانِ خود را رسيدگى كردن، و حقوق [خدا و مردم [را پرداختن، و سلام را آشكاركردن است.







390 ـ صدوق رحمه الله با سند خود از ابراهيم نقل كرده است:







از [ امام] حسن عليه السلام درباره جوانمردى پرسيدند، فرمود: پاكدامن بودن در دين خود، و خوش تدبير بودن در رزق و روزى خود، و بردبار بودن در برابر ناملايمات است.











391 ـ يعقوبى مى گويد:







معاويه به [ امام] حسن عليه السلام عرض كرد: اى ابامحمّد! سه خصلت است كه كسى را نيافتم از آن ها آگاهم كند. امام حسن عليه السلام فرمود: كدامند؟ او عرض كرد: جوانمردى، بزرگوارى و دلاورى. امام حسن عليه السلام فرمود: امّا جوانمردى؛ امور دينى خود را سامان دادن، و اموال خـود را نيك داشتن، و بخشنده بودن، و سـلام را آشكار كردن، و با مردم مهـربان بودن است، و اما بزرگوارى؛ بخشـيدن پيش از درخواست، وكار نيـك را رايگان انجـام دادن، و اطعام كردن در قحطى ها است. و امّا دلاورى؛ از پنـاهنده خـود حمايت كردن، و دفاع كردن در سختى هاى جنگ، و بردبار بودن در مشكلات [وبحران هاى زندگى [است .







392 ـ و نيز مى گويد: جابر گفت:







از [ امام] حسن عليه السلام شنيدم كه فرمود: مكارم اخلاق، ده چيز است: راستگو بودن، و دليرِ واقعى بودن، و بخشيدن به تقاضاكننده، و خوش اخلاق بودن، و كارهاى نيك ديگران را جبران كردن، و صله رحم انجام دادن، و امان دادن به پناهنده، و قدردانى كردن از صاحبان حقّ، و ميهمان نواز بودن، و سرآمد همه اين ها باحيا بودن است.







393 ـ ابو نعيم با سند خود از حارث نقل كرده است:







[ اميرمؤمنان] على عليه السلام از فرزند خود، حسن بن علىّ عليه السلام درباره چند چيز سؤال كرد؛ فرمود: فرزندم! درست كردارى چيست؟ حسن عليه السلام عرض كرد؛ پدرجان! درست كردارى، ناپسندها را با پسنديده ها برطرف كردن.







فرمود: شرف چيست؟ عرض كرد: با خويشان نزديكى كردن، و خطاهاى ايشان را تحمّل كردن، و با برادران [ ايمانى] خود هماهنگ بودن، و پناهنده هاى خود را حفظ كردن.







فرمود: جوانمردى چيست؟ عرض كرد: پاكدامنى، و سامان بخشى مال [و پيراستن آن از حرام و شبهه].











فرمود: كِنِسى چيست؟ عرض كرد: اندك ها را ديدن، و بى ارزش ها را [ ازنيازمند آن[ بازداشتن.







فرمود: پستى چيست؟ عرض كرد: خود را نگه داشتن و همسر خود را وا گذاشتن.











فرمود: سماحت چيست؟ عرض كرد: از دشوار و آسان، بخشيدن است.







فرمود: بُخل چيست: عرض كرد: اين است كه انفاق هاى خود را، ازدست رفته بدانى.







فرمود: برادرى چيست؟ عرض كرد: ياور هم بودن در سختى و آسانى ها.







فرمود: ترس چيست؟ عرض كرد: حمله كردن بر دوست، و از دشمن خوددارى كردن.







فرمود: غنيمت چيست؟ عرض كرد: علاقه به تقوا و بى علاقه بودن به دنيا، غنيمتى [بى رنج و] گوارا است.







فرمود: حلم چيست؟ عرض كرد: خشم خود را فروبردن و بر خود مسلّط بودن.







فرمود: بى نيازى چيست؟ عرض كرد: خشنود بودن آدمى به آنچه خدا برايش مقدّر كرده است، هرچند اندك باشد، و حقّا كه بى نيازى، بى نيازىِ دل است.







فرمود: فقر چيست؟ عرض كرد: دلِ آدمى به هر چيزى آزمند بودن.







فرمود: عزّت و نيرومندى چيست؟ عرض كرد: دلاور بودن، و با نيرومندترين مردم هماورد شدن.







فرمود: ذلّت چيست؟ عرض كرد: به هنگام راستى ها و درستى ها، هراسيدن [ ، و هنگام آسيب ها، فغان كردن].







فرمود: ناتوانى در سخن چيست؟ عرض كرد: هنگام سخن گفتن، با ريش بازى كردن، و آب دهان فراوان [فروبردن].







فرمود: بى باكى چيست؟ عرض كرد: با مثل خود برخورد كردن [و هماورد [شدن.







فرمود: زحمت و دردسر چيست؟ عرض كرد: سخن گفتن درباره چيزى بى فايده.







فرمود: بزرگى [و سرافرازى] چيست؟ عرض كرد: هنگام ضرر و زيان [نيز[ ببخشى، و از گناه ديگران درگذرى.







فرمود: فهم و دريافت كردن چيست؟ عرض كرد: هر چه به دل بسپارى، نگه دارد.







فرمود: حماقت چيست؟ عرض كرد: با امام خود دشمنى كردن و سخن خود را بر او بلند كردن.











فرمود: نيكى ستايش چيست؟ عرض كرد: [صفات] زيبا را آوردن، و [صفات [زشت را ترك كردن.







فرمود: دورانديشى چيست؟ عرض كرد: بردبارىِ مدام، و مداراكردن با حكمرانان.











فرمود: سفاهت چيست؟ عرض كرد: از پى پستى ها رفتن وهمنشين شدن باگمراهان.







فرمود: غفلت چيست؟ عرض كرد: مسجد را رها كردن و پيروى كردن از فسادآورها.







فرمود: حرمان چيست؟ عرض كرد: بهره در دسترس را رهاكردن.







فرمود: مُفسِد كيست؟ عرض كرد: كسى كه در [تدبير] مال خود كم عقلى كند، و در [حفظ [ناموس خود سهل انگارى نمايد.







394 ـ حرّانى مى گويد:







درباره همه اين معانى، سخنانى از سبط اكبر، امام پارسا، ابومحمّد حسن بن علىّ ـ صلوات اللّه عليهما ورحمته وبركاته ـ در پاسخِ پرسش هاى اميرمؤمنان عليه السلام يا ديگرى، نقل شده است [بدين قرار]:







پرسيدند: زهد چيست؟ فرمود: شيفته تقوا بودن و دل كندن از دنيا.







پرسيدند: حلم چيست؟ فرمود: فروبردن خشم و مسلّط بودن بر خود.







پرسيدند: درست كردارى چيست؟ فرمود: بدى را با نيكى برطرف كردن.







پرسيدند: شرف چيست؟ فرمود: با خويشان خود نيكى كردن، و خطاهاى آنان را تحمّل كردن.







پرسيدند: دلاورى چيست؟ فرمود: دفاع از پناهنده، و پايدارى در ميدان ناگوارى ها، و حمله در سختى هاى جنگ.







پرسيدند: بزرگوارى چيست؟ فرمود: هنگام ضرر و زيان [نيز] عطا كنى، و از گناه ديگران درگذرى.







پرسيدند: جوانمردى چيست؟ فرمود: نگه دارى دين، وعزيزداشتن خود، و نرمخويى، و نيكوكارى پيوسته، و پرداخت حقوق [خدا و خلق]، و با مردم مهربان بودن.







پرسيدند: كَرَم چيست؟ فرمود: عطاكردن پيش از درخواست، و اطعام كردن در قحطى [و كم يابى ها ].







پرسيدند: فرومايگى چيست؟ فرمود: اندك [ از مال] را مراقب بودن، و [مال [ناچيز







را [ از نيازمند آن] بازداشتن.







پرسيدند: پستى چيست؟ فرمود: خسيسى و بد زبان بودن.







پرسيدند: سخاوت چيست؟ فرمود: بخشيدن در رفاه و تنگدستى.











پرسيدند: بخل چيست؟ فرمود: دارايى در دست را شرف ديدن، و انفاق كردن ها را تلف پنداشتن.







پرسيدند: برادرى چيست؟ فرمود: برادرى كردن در سختى و آسانى.







پرسيدند: ترس چيست؟ فرمود: حمله كردن بر دوست، و خوددارى كردن از دشمن.







پرسيدند: بى نيازى چيست؟ فرمود: خشنود بودن آدمى به آنچه برايش مقدّر شده است؛ هرچند اندك باشد.







پرسيدند: نيازمندى چيست؟ فرمود: آزمندى [و شيفتگى] آدمى به هر چيز.







پرسيدند: بخشندگى چيست؟ فرمود: بخشيدن در حدّ توان.







پرسيدند: كرم چيست؟ فرمود: نگه دارى [خود و خويشان] در سختى و آسانى.







پرسيدند: دليرى چيست؟ فرمود: برخورد [و پيكار] كردن با هماوران و همرزمان.







پرسيدند: عزّتمندى چيست؟ فرمود: دلاوربودن وهماورد شدن بانيرومندترين مردم.







پرسيدند: ذلّت چيست؟ فرمود: دلهره داشتن هنگام راستى و درستى.







پرسيدند: حماقت چيست؟ فرمود: درافتادن با فرمانروا و آن كه بر آزار تو تواناست.







پرسيدند: سربلندى چيست؟ فرمود: انجام زيبايى ها و ترك زشتى ها.







پرسيدند: دورانديشى چيست؟ فرمود: بردبارىِ مدام، و مدارا با حكمرانان، و از همه مردم بر حذر بودن.







پرسيدند: شرف چيست؟ فرمود: هماهنگى با برادران و نگه دارى پناهندگان.







پرسيدند: محروم بودن چيست؟ فرمود: پشت پازدن به بهره در اختيار.







پرسيدند: سفاهت چيست؟ فرمود: پيروى دونان و همدمى گمراهان.







پرسيدند: ناتوانى در سخن چيست؟ فرمود: بازى كردن با ريش هنگام سخن، و سينه صاف كردنِ فراوان.







پرسيدند: شجاعت چيست؟ فرمود: هماوردى با اقران و پايدار بودن در زد وخوردها.







پرسيدند: تكلّف چيست؟ فرمود: سخن گفتن در بيهوده ها.











پرسيدند: نابخرد كيست؟ فرمود: آن كه نادان در [تدبير] مال، و سهل انگار در [حفظ [آبرو است.







پرسيدند: پستى چيست؟ فرمود: خود را نگه داشتن، و ناموس خود را واگذاردن.











395 ـ اربلى مى گويد:







[ امام] حسن عليه السلام فرمود: كارهاى نيك را رايگان انجام دادن، و بخشش كردن پيش از درخواست، از بزرگ ترين بزرگوارى هاست.







و از او درباره بخل پرسيدند، فرمود: اين است كه آنچه را انفاق كرده است، تلف ببيند، و آنچه را نگه داشته است، شرف پندارد.







396 ـ مجلسى رحمه الله نقل كرده است:







[ امام] حسن بن علىّ عليه السلام فرمود: احسان آن است كه پيش از آن، تأخير و پس از آن، منّت نباشد، و بخل آن است كه آدمى، خرج كردن را تلف، و نگه داشتن را شرف پندارد.







و فرمود: هر كس نعمت ها [و دارايى خود] را بشمرد، كَرَمش نابود مى شود.







و فرمود: برآوردن نياز، پيگير بودن بخشش است.







397 ـ صدوق رحمه الله با سند خود نقل كرده است:







از [ امام] حسن بن علىّ عليه السلام درباره عقل و [تدبير [پرسيدند، فرمود: غصّه ها را جرعه جرعه نوشيدن، [و گرفتارى هاى را با بردبارى تحمّل كردن،] و دشمنان را فريفتن.







398 ـ حرّانى مى گويد:







از امام حسن عليه السلام درباره مروّت پرسيدند، فرمود: شيفته دين خود بودن، و مال خود را سامان دادن [و از حرام و شبهه پيراستن]، و حقوق [خدا و مردم [را پرداختن.







و فرمود: تيزبين ترين چشم آن است كه در خير نفوذ كند، و شنواترين گوش آن است كه پند را بشنود و از آن سود برد، و سالم ترين دل آن است كه از شبهه و وسوسه ها پاك باشد.







399 ـ صدوق رحمه الله با سند خود از شريح بن هانى نقل كرده است:







اميرمؤمنان عليه السلام ازفرزند خود، حسن بن علىّ عليه السلام پرسيد: فرزندم! عقل [و فهم [چيست؟







عرض كرد: آنچه به دل سپرده اى، نگه دارد.











فرمود: دورانديشى چيست؟







عرض كرد: انتظار فرصت بردن، و به اقبالِ روكرده شتاب ورزيدن است.







فرمود: بزرگوارى چيست؟











عرض كرد: زيان ها را تحمّل كردن، و كرامت ها را به پا كردن است.







فرمود: سماحت چيست؟







عرض كرد: درخواست كننده را پاسخ دادن، و عطاها را بخشيدن است.







فرمود: شُحّ [و بخل شديد نفس] چيست؟







عرض كرد: [بخششِ] اندك را اسراف ديدن، و انفاق شده را ازدست رفته دانستن.







فرمود: كِنِسى چيست؟







عرض كرد: اندك را خواستن، و از بى ارزش [نيز [بازداشتن.







فرمود: تكلّف چيست؟







عرض كرد: به كسى كه تو را امان ندهد، پيوستن، و در كارى كه خواسته تو نيست، نگريستن.







فرمود: جهل چيست؟







عرض كرد: پيش از دست يابى به فرصت، شتاب ورزيدن، و ازپاسخ خوددارى كردن. و در بسيارى جاها، خاموشى چه خوب ياورى است؛ هرچند سخنور باشى.







400 ـ ديلمى مى گويد:







و از [ امام] حسن بن علىّ عليه السلام نقل شده است: در خطبه اى فرمود: بدانيد كه عقل، سنگر است؛ و بردبارى، زينت است؛ و وفا، جوانمردى است؛ و شتاب [بيجا ]، نابخردى است؛ و نابخردى، سفاهت است؛ و سفاهت، ناتوانى است؛ و همدمى اهل دنيا، ننگ است؛ و آميزش با فاسقان، [دغدغه جان و] شكّ است؛ و هركس برادران [ ايمانى[ خود را خوار بشمرد، جوانمردى اش تباه گردد؛ و جز ترديدكنندگان، به هلاكت نرسند؛ و هدايت يافتگانى كه در روزى خود يك لحظه نيز به خدا بدبين نباشند، رستگارند. پس جوانمردى و حياى آنان كامل است، صبر مى كنند تا خدا روزى شان دهد. و چيزى از دين و جوانمردى خود را به دنيا نفروشند، و چيزى از دنيا را با معصيت هاى خدا نجويند. و از عقل و جوانمردى آدمى، شتاب در برآوردن نيازهاى برادران [ ايمانى[







خود است، هرچند آن نيازها را نزد او نياورده باشند. و برترين موهبتى كه خدا به بنده خود داده، عقل است؛ زيرا نجات از آفات دنيا و در امان بودن از عذاب آخرت، با عقل است.















401 ـ مجلسى رحمه الله مى گويد:







[ امام] حسن بن علىّ عليه السلام فرمود: هرگاه شنيدى كسى به آبروى مردم مى پردازد، كوشش كن كه تو را نشناسد؛ زيرا نزد او بدترين آبروها را آشنايان او دارند.







402 ـ حرّانى مى گويد:







[ امام] حسن عليه السلام فرمود: هيچ مردمى با هم مشورت نكردند مگر آن كه به كمال خود راه يافتند.







و فرمود: پستى آن است كه نعمت را سپاس نگويى.







و به يكى از فرزندان خود، فرمود: فرزندم! با كسى برادرى مكن تا اين كه بشناسى از كجا مى آيد و به كجا مى رود؛ و چون نيك شناختى و همدمى او را پسنديدى، بر مبناى گذشت از لغزش ها و ياورى در سختى ها، با او برادرى كن.







و فرمود: همچون تلاش پيروزمند، در طلب [دنيا ] نكوش، و همچون تسليم شدگان، به تقدير تكيه مكن، كه در جست وجوى فضل [و احسان] خدا بودن، سنّت است و معتدل بودن در طلب، عفّت. نه عفّت، روزى را دفع كند و نه حرص، آن را بيفزايد كه روزى قسمت شده است و حرص ورزيدن گناه ورزيدن، است.







403 ـ و نيز حرّانى مى گويد: [ امام حسن عليه السلام ] فرمود:







هركس نيكوگزينى خود را به خدا واگذارد، غير آن حالتى را كه [در آن است و] خدا برايش گزيده است، آرزو نكند.







و فرمود: ننگ [ ظاهرى، نزد مردم ظاهربين] آسان تر از آتس [ قهر خداوند [است.







و فرمود: خيرى كه هيچ شرّى ندارد، شكر در نعمت و صبر در مصيبت است.







و به مردى كه از بيمارى برخاسته بود، فرمود: خدا يادت كرد؛ يادش كن، و گناهانت را بخشيد؛ شكرش كن.







و [پس از بى وفايى ياران و] هنگام صلح با معاويه، [خطبه اى خواند و ضمن آن[ فرمود: سوگند به خدا! آنچه ما را از نبرد با شاميان بازداشت، نه شكّ [در باطل بودن







معاويه] بود و نه پشيمانى [ از نبرد با او]. در گذشته، ما با سلامت [دل] و صبر، با آنان مى جنگيديم، امّا اينك سلامت [دل ها [با دشمنى به تاراج رفته، و صبر [و پايدارى] با بى تابى؛ و در حركت به صفّين، دين شما مردم، پيشاپيش دنياى شما بود، امّا امروز دنياى شما، پيشاپيش دينتان واقع شده است.















و فرمود: هيچ كس را نشناسم جز آن كه [در ارتباط] ميان خود و پروردگار خود، نابخرد است.







404 ـ فتّال نيشابورى از ابوليلى نقل كرده است:







حسن بن علىّ عليه السلام ما را بدرقه كرد، و چون خواستيم برويم [و از او جداشويم]، درخواست نصيحت كرديم؛ فرمود: از خدا پروا داشته باشيد، و مبادا [به دنيا ] طمع كنيد كه طمع خوى خواهد شد.