بازگشت

نوه و فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله


237 ـ طبرانى با سند خود از معمّر، از ايّوب از ابن سيرين نقل كرده است: حسن بن علىّ عليه السلام فرمود:







اگر ميان جابرسا و جابلقا را جست وجو كنيد، كسى را كه جدّش پيامبر صلى الله عليه و آله باشد جز من و برادرم پيدا نخواهيد كرد، و [با اين حال،] من مى بينم كه دور معاويه جمع مى شويد، «و نمى دانم شايد او براى شما فتنه، و تا چندگاهى وسيله برخوردارى باشد»







معمّر گفت: جابرسا و جابلقا، مشرق و مغرب است.







238 ـ ابن عبدربّه مى گويد: حسن بن علىّ عليه السلام نزد معاويه رفت. عمرو بن عاص به معاويه گفت: اى امير! حسن در سخن گفتن، ناتوان است. اگر وادارش كنى كه بر منبر رود و سخن گويد و مردم سخنش را بشنوند، عيبش آشكار مى شود و از چشم مردم مى افتد. و معاويه چنين كرد و او بر منبر رفت، و زيبا سخن گفت، سپس فرمود: اى مردم! اگر در ميان شرق و غرب مدينه، در جست وجوى فرزند پيامبر خود برآييد، جز من و برادرم را نيابيد [با اين حال، سراغ معاويه رفته ايد] «و نمى دانم شايد او براى شما فتنه و تا چندگاهى وسيله برخوردارى باشد.» عمرو بن عاص ناراحت شد و خواست سخنش را قطع كند، از اين رو گفت: ابامحمّد! آيا خرما را توصيف مى كنى؟ فرمود: آرى. بادِ شمال







بارورش مى كند و باد جنوب آن را مى پرورد و آفتاب آن را مى رساند و ماه آن را رنگ آميزى مى كند.







گفت: اى ابامحمـّد! آيا چگونگى دستشويى رفتن را بيان مى فرمايى؟ فرمود: آرى، از بيرون روى در زمين هموار خوددارى مى كنى تا از ديد مردم پنهان شوى. رو به قبله و پشت به قبله ننشين، و با سرگين و استخوان، خود را پاك نكن، و در آب راكد بول نكن.







239 ـ اربلى مى گويد: به امام حسن عليه السلام گفته شد: تو عظمت دارى. فرمود: نه، بلكه عزّت دارم؛ خداوند متعال فرمود: «و عزّت، متعلّق به خدا و پيامبر او و مؤمنان است».







در نقل ديگرى آمده است: كسى به امام حسن عليه السلام گفت: در تو كبر است. فرمود: هرگز، كبر تنها متعلق به خداست، در من عزّت است.







240 ـ اربلى مى گويد:







كسى نزد امام حسن عليه السلام آمد و گفت: فلانى از تو بدگويى مى كند. امام حسن عليه السلام فرمود: مرا در زحمت انداختى؛ اكنون تصميم گرفتم از خدا براى خودم و او آمرزش بخواهم.







241 ـ يعقوبى مى گويد:







معاويه گفت: كسى نزد من سخنى كه نخواهم تمام شود، محبوب تر از حسن بن علىّ عليه السلام نگفته است و از او هرگز سخن ناسزايى نشنيده ام مگر يك بار كه درباره زمينى ميان او و عمرو بن عثمان بن عفّان برخوردى پيش آمد، و حسن بن علىّ عليه السلام كارى كرد كه عمرو نپسنديد، و حسن عليه السلام فرمود: او نزد ما جز چيزى كه خوارش كند ندارد. اين، بدترين ناسزايى بوده كه از او شنيده ام.