بازگشت

فروش موقوفات پدر را نپذيرفت


165 ـ ديلمى مى گويد:







اميرمؤمنان عليه السلام درخت هاى خرما مى كاشت و مى فروخت و با پول آن، برده ها را مى خريد و آزاد مى كرد و به اندازه اى كه بى نياز از مردم باشند، به آنان مى بخشيد. و [روزى] يكى از بردگان به حضرت امير عليه السلام خبر داد كه در بستانش، چشمه اى جوشيده كه همچون گردن شتر، آب از آن مى جوشد، فرمود: وارث ها را مژده ده، وارث ها را مژده ده، وارث ها را مژده ده! سپس شاهدانى حاضر كرد، و آنان را گواه گرفت كه آن را در راه خدا ـ تا [قيامت، يعنى] روزى كه خدا زمين و زمينيان را به ارث مى برد ـ وقف كرد و فرمود: من اين را از آن جهت انجام دادم كه خدا از من، آتش را برگرداند.











و معاويه حاضر شد كه براى خريد اين چشمه و بستان، دويست هزار دينار به امام حسن عليه السلام بدهد، امام عليه السلام فرمود: من چيزى را كه پدرم در راه خدا وقف كرده است، هرگز







نخواهم فروخت.







[و مى گويد:] وحضرت امير عليه السلام ميان هيچ دو كارى مخيّر نمى شد مگر آن را كه درطاعت خدا، سخت تر بود، انجام مى داد. و چون سجده شكر به جا مى آورد، از خشيت خداى متعال بى هوش مى شد. و فاطمه زهرا عليهاالسلام در نماز خود از خوف خدا از نَفَس باز مى ماند.