بازگشت

سخنان امام حسن عليه السلام در مجلس معاويه


128 ـ دينورى مى گويد:







پس از آن كه بيعت با معاويه تمام شد... حسن عليه السلام بر منبر رفت و حمد و ثناى خداوند به جا آورد و فرمود: هان، اى مردم! خدا! اوّلِ شما را با اوّلِ ما (خاندان نبوّت) هدايت كرد و خون شما را با آخر ما حفظ كرد. و من بر عهده شما بيعتى داشتم كه بجنگيد با هر كه جنگيدم، و صلح كنيد با هر كه صلح كردم. اينك با معاويه، صلح و بيعت كردم، شما نيز بيعت كنيد. حسن عليه السلام اشاره به معاويه كرد (و اين آيه را تلاوت فرمود:) «و نمى دانم، شايد او فتنه اى براى شما، و تا چندگاهى وسيله برخوردارى باشد.».







129 ـ ابن أعثم مى گويد:







آن روز، مردم رفتند. فردا، حسن عليه السلام نزد معاويه رفت و چون در جاى خود قرار گرفت، معاويه به او گفت: ابامحمّد! تو چنان سخاوتى كردى كه نفوس رادمردان از آن، ناتوان است. باكى بر تو نيست كه سخن گويى و بيعتت را به مردم اعلام كنى تا بدانند كه بيعت كرده اى! حسن عليه السلام فرمود: اين كار را خواهم كرد.











سپس فرمود: هان، اى مردم! هوشمندترين هوشمندان، پارسايانند و نادان ترين نادانان، فاجران. شما اگر ميان شرق و غرب عالم را جست و جو كنيد، كسى را كه جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله باشد جز من و برادرم حسين عليه السلام نيابيد. شما مى دانيد كه خداى تعالى به وسيله جدّم، محمّد صلى الله عليه و آله شما را هدايت كرد و از گمراهى نجات داد. و از [چاه] نادانى برآورد، و پس از ذلّت، عزّت بخشيد، و پس از كمى [عِدّه و عُدّه [فراوان كرد. و نيز مى دانيد كه معاويه، ـ در حقّى كه متعلّق به من است نه او ـ با من ستيز كرد، و من مصلحت امّت [و دفع فتنه] را در نظر گرفتم، و شما با من بيعت كرديد كه صلح كنيد با هر كه من صلح مى كنم، و بجنگيد با هر كه من مى جنگم، و من از جنگ ميان خود و او، دست شستم و با او بيعت كردم، و ديدم كه حفظ خون ها، بهتر از ريختن آن است، و در اين كار، جز صلاح و دوام شما را نخواستم. «و نمى دانم، شايد او فتنه اى براى شما، و تا چندگاهى، وسيله برخوردارى باشد.».