بازگشت

بيعت مردم با او


94 ـ ابن اعثم مى گويد:







چون على بن ابيطالب عليه السلام به سوى خدا رفت، مردم نزد فرزندش، حسن عليه السلام گرد آمدند وبا او بيعت كردند. مردم به [ امامت] او، و پس از او، به برادرش، حسين عليه السلام راضى شدند.







حسن عليه السلام نداداد و مردم را در مسجد كوفه جمع كرد. حسن عليه السلام منبر رفت و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود: هان، اى مردم! دنيا جاى گرفتارى و آزمايش است و هرچه در آن است، رو به سوى نابودى و فنا دارد. خدا ما را از آن خبر داد تا متنبّه شويم، و پيشاپيش، بيم داد تا خود را نگه داريم؛ تا پس از برداشتن بهانه و هشدار دادن، حجّتى







از ما بر او نباشد.















پس نسبت به آنچه از بين مى رود، زاهد باشيد و نسبت به آنچه باقى مى ماند، راغب باشيد. در پنهان و آشكار، از خدا بترسيد.







هان! دانستيد كه اميرمؤمنان، علىّ عليه السلام در زندگى و مرگ، به اندازه [ الهى [زيست و به اجل [خداوندى] وفات كرد. اينك من با شما بيعت مى كنم كه با هركس جنگيدم، بجنگيد و با هركس آشتى كردم، آشتى كنيد.







مردم گفتند: شنوا و فرمانبريم. اى پيشواى مؤمنان، فرمانمان بده!







راوى مى گويد: حسن عليه السلام پس از وفات پدر خود، دو ماهِ كامل، در كوفه ماند، نه كسى را به سوى معاويه فرستاد و نه از حركت به سوى شام حرفى زد.







95 ـ طبرى مى گويد:







و در اين سال ـ يعنى سال 40 ه . ق. ـ با حسن بن على عليه السلام به عنوان خلافت، بيعت شد. گفته شده است: اوّلين كسى كه با او بيعت كرد، قيس بن سعد بود كه گفت: دست خود را باز كن تا با تو بر [ عمل به ] كتاب خدا، سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و نبرد با رواشمارانِ خون [مسلمانان]، بيعت كنم.







حسن عليه السلام فرمود: بر [عمل به] كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، [نه بيش تر!] زيرا پس از هرشرطى، همين مى آيد. پس قيس، بيعت كرد وچيزى نگفت. مردم [نيز [بيعت كردند.







96 ـ دينورى مى گويد:







گفته اند: پس از آن كه على عليه السلام به شهادت رسيد، مردم براى بيعت، نزد حسن بن على عليه السلام هجوم آوردند. حسن عليه السلام دست باز كرد و فرمود: آيا با من بيعت مى كنيد كه گوش كنيد و فرمان بريد و با هركس جنگيدم، بجنگيد و با هركس آشتى كردم، آشتى كنيد؟ مردم چون اين سخنان را شنيدند، به ترديد افتادند، [ از بيعت [دريغ ورزيدند، و حسن عليه السلام دست خود را جمع كرد.







پس نزد حسين عليه السلام آمدند و گفتند: دست بگشا تا با تو ـ بر آنچه با پدرت بيعت كرديم، و بر نبرد با شاميان كه رواشماران خون [مسلمانان] و گمراهند ـ بيعت كنيم.







حسين عليه السلام فرمود: خدا نكند كه تا حسن عليه السلام زنده است، با شما بيعت كنم.







پس نزد حسن عليه السلام برگشتند و به ناچار، طبق شرط او، بيعت كردند.