بازگشت

او سخن مى گويد و على عليه السلام مى شنود


21 ـ فرات كوفى با سند خود از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود:







على بن ابيطالب عليه السلام به حسن عليه السلام فرمود: فرزندم!برخيز وخطبه بخوان؛ تاسخنت را بشنوم. حسن عليه السلام عرض كرد: پدرجان! چگونه خطبه بخوانم و حال آن كه به چهره ات مى نگرم (و) شرم مى كنم؟ پس على بن ابيطالب عليه السلام مادران فرزندان خود را (بر پاى سخن او) جمع كرد و خود در جايى پنهان شد كه سخن او را مى شنيد. پس حسن عليه السلام برخاست و فرمود: سپاس مخصوص خدايى است كه يگانه بى مانند، پيوسته بى آفرينش، قائم به ذاتِ بى مشقّت، آفريدگار بى تلاش، توصيف شده بى نهايت، شناخته شده بى محدوديت، و عزيزى است كه هميشه در ازليّت خود سرمدى است. دل ها از بيم هيبت او خاموش، عقل ها از هراس عزّت او مدهوش و گردن ها از عظمت قدرت او افتاده است. اندازه جبروت او (و توانمندى اش) بر (انديشه و) دل هيچ انسانى نگذرد. ژرفاى جلالش را (ادراك) هيچ كسى نرسد. عمق عظمتش را هيچ بيانگرى، بيان نتواند. دانشمندان با عقول خود به او نرسند، انديشمندان با تدبير امورشان او را







نيابند. داناترين آفريدگان به او كسى است كه او را با حدّ (و حدود) نشناسد. او ديدگان را دريابد و ديدگان او را درنيابند. او لطيفِ آگاه است. امّا بعد، على عليه السلام بابى است كه هركس داخل آن باب شود، مؤمن است و هركس از آن خارج شود، كافر است. به اين باور







پايبندم و از خداى بزرگ براى خود و شما، طلب مغفرت مى كنم.







پس على بن ابيطالب عليه السلام برخاست و ميان ديدگان او را بوسيد و فرمود: «فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل) بعض ديگرند، و خداوند شنواى داناست.»