بازگشت

شرط شفاعت او براى ابوسفيان


15 ـ راوندى مى گويد:







محمد بن اسحاق گفت: ابوسفيان به مدينه آمد تا با رسول خدا صلى الله عليه و آله تجديد عهد كند،







ولى پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت. او نزد على عليه السلام آمد و گفت: آيا پسرعمويت امان نامه اى براى ما مى نويسد؟ آن حضرت فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى تصميم به كارى بگيرد، هرگز از آن برنمى گردد. حسن بن على عليه السلام كه 14 ماهه بود، با زبان عربىِ روشن فرمود: اى فرزند صخر! بگو: لا اله الاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ؛ تا نزد جدّم، رسول خدا صلى الله عليه و آله ، برايت شفاعت كنم. ابوسفيان شگفت زده شد. على عليه السلام ـ در حالى كه حسن عليه السلام در حال راه رفتن بود ـ فرمود: سپاس خدايى را كه در ذرّيه محمد صلى الله عليه و آله نظير يحيى بن زكريّا قرار داد.







16 ـ ابن شهرآشوب مى گويد:







محمّد بن اسحاق گفت: ابوسفيان نزد على عليه السلام آمد و گفت: اى اباالحسن! حاجتى دارم. على عليه السلام فرمود: حاجتت چيست؟ ابوسفيان گفت: با من نزد پسرعمويت، محمد بيا و از او بخواه تا پيمانى با ما ببندد و امان نامه اى براى ما بنويسد. على عليه السلام فرمود: اى ابوسفيان! رسول خدا صلى الله عليه و آله با تو پيمانى بسته است كه هرگز از آن برنمى گردد. فاطمه عليهاالسلام پشت پرده بود و حسن عليه السلام كه 14 ماهه بود، پيش رويش راه مى رفت. ابوسفيان گفت: اى دختر محمد! به اين كودك بگو كه با جدّ خود درباره من سخن بگويد، تا با اين سخن بر عرب و عجم آقايى كند. پس حسن عليه السلام نزد ابوسفيان آمد و يك دست خود را بر بينى او، و دست ديگر را بر ريش او زد و خداى سبحان، حسن عليه السلام را به سخن آورد و او گفت: اى ابوسفيان! بگو لا اله الاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ؛ تا شفيعت شوم. على عليه السلام فرمود: سپاس خدايى را كه نظير يحيى بن زكريّا در آل محمد صلى الله عليه و آله از ذرّيه محمد مصطفى صلى الله عليه و آله ، قرار داد «و در كودكى به او حكمت داديم».