بازگشت

کلمات و فضائل امام حسن(ع)


حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) در مدينه كنار قبر مطهّر حضرت خاتم انبياء ( صلّى اللّه عليه و آله ) و مرقد مـادرش حـضرت فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها ) و در خانه پر افتخار اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) كه درش از مـسـجد باز مى شد سكونت كرد در آنجا به عبادت و انس با خداى تعالى و محبّت به بندگان خدا و دستگيرى از آنان پرداخت .

او دائمـا خـدا را در نـظـر داشت و مى گفت :

حَسْبُنَا اللّ هُ وَ نِعْمَ الْوَكي لُ ((70))و يا مى گفت :

وَ اُفَوِّضُ اَمْر ى اِلَى اللّ هِ اِنَّ اللّ هَ بَصي رٌ بِالْعِب ادِ .((71))

زمـخـشرى در كتاب الفائق ((72))

نقل مى كند كه امام مجتبى ( عليه السّلام ) وقتى از نماز صبح فارغ مى شد به هيچ وجه با كسى حرف نمى زد و مشغول ذكر خدا بود تا آفتاب طلوع مى كرد.

او وقتى مى خواست بخوابد مقيّد بود كه سوره كهف را بخواند.((73))

خـودش مـى فـرمـود:

اگـر كـسـى در گـوش مـن بـه مـن فـحـش دهد و در گوش ديگرم از من عذر خواهى كند من از او قبول مى كنم .((74))

امام مجتبى ( عليه السّلام ) مى فرمود كه من از خدايم حيا مى كنم كه با او ملاقات كنم و به سوى خانه اش پياده نرفته باشم لذا آن حضرت بيست مرتبه از مدينه پياده به مكّه در مدّتى كه در مدينه بودند رفتند.((75))

مـردم مـسـلمان از خوان احسانش استفاده مى كردند حتّى يك روز نجيح قصّاب ديد حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) غـذا مـى خـورد و سگى در مقابلش نشسته آن حضرت يك لقمه به او مى دهد و يك لقمه خودش مى خورد نجيح مى گويد:

به آن حضرت عرض كردم :

اجازه بدهيد اين سگ را از اينجا دور كنم تا مزاحمتان نباشد. فرمود:

من حيا مى كنم كه غذا بخورم و حيوان جاندارى به صورت من نگاه كند و به او از آن غذا ندهم .((76))

روزى شـخـصـى خـدمـت امـام مـجتبى ( عليه السّلام ) رسيد و حاجتى داشت آن حضرت فرمودند:

حاجتت را در نامه اى بـنـويـس و بـراى مـن بفرست تا برآورده كنم او تقاضايش را در نامه نوشت حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) چـندين برابر به او دادند بعضى از افراد كه در خدمتش نشسته بودند عرض كردند:

اى پسر پيغمبر عجب نامه پر بركتى برايش بود. فرمود:

اين نامه بركتش براى ما بود زيرا اين نامه ما را موفّق به كار خوبى نمود آيـا شـمـا نـمـى دانـيد خوبى وقتى كاملا به انسان مى رسد كه انسان آن را بدون درخواست كسى انجام دهد ولى وقـتـى ديـگـرى از انـسـان سـؤ ال مـى كـنـد و آبـرويـش را مـى ريـزد آنـچـه شـمـا بـه او مـى دهـيـد در مقابل آبروى او خواهد بود.((77))

امـام مـجـتـبى ( عليه السّلام ) به قدرى سخى بود كه روزى كنيزشان يك شاخه ريحان به آن حضرت هديه داد امـام مـجتبى ( عليه السّلام ) فرمود:

تو آزادى در راه خدا شخصى آنجا بود عرض كرد:

اى پسر پيغمبر اين كنيز را با يك شاخه ريحان كه ارزشى نداشت آزاد فرموديد امام مجتبى ( عليه السّلام ) فرمود:

خداى تعالى ما را اين گـونـه تـربـيـت فـرمـوده و دسـتـور داده كـه اگـر كـسـى بـه شـمـا چـيـزى هـديـه داد در مـقـابـل يـا مـثـل آن و يـا بـهـتـر از آن را بـه او بـدهـيـد و چـيـزى بـراى ايـن كـنـيـز بـهتر از آزادى او نبود لذا در مقابل اين محبّتش او را آزاد كردم .((78))

روزى يـكـى از هـمـسـران آن حـضـرت از دار دنـيـا رفـتـه بـود و ارث قـابـل تـوجـّهـى بـه آن حـضـرت از او مـى رسـيـد آن وجـود مـقـدّس هـمـه اموال او را بدون آنكه تقسيم كند به سائر ورثه دادند و از آن چيزى بر نداشتند.((79))

روزى در مدينه در كنار كوچه چند نفر كودك نشسته بودند و چند تكّه نان گذاشته بودند و بازى مى كردند. از حـضـرت امـام مـجتبى ( عليه السّلام ) دعوت كردند كه آن حضرت مهمان آنها بشود. امام مجتبى ( عليه السّلام ) از اسـب پـيـاده شـدنـد و در مـهـمـانـى آنـهـا شـركـت فـرمـودنـد و بـعـد فـرمـودنـد:

حـالا بـچـّه هـا بـيـائيـد بـرويـم مـنـزل مـا و شـمـا مـهـمـان مـن بـاشـيـد آنـهـا هـم بـا خـوشـحـالى بـه طـرف مـنـزل آقـا دويـدند آن حضرت آنها را از غذا سير كردند و به هر كدام يك دست لباس دادند و فرمودند:

كار آنها بـيـشـتـر از كـار من اهميّت داشت زيرا آنها فقط همان تكّه نان را داشتند و هر چه داشتند به من دادند ولى من هر چه داشتم به آنها ندادم .((80))

بـالاخـره از صـفـات بـارز امـام مـجـتـبـى ( عـليـه السـّلام ) كـه شـايـد در مـدّت چـهل و هشت سال عمر پر بركتش مى خواست عملا و قولا به مسلمانان تعليم دهد و مردم او را الگو قرار دهند، اين بـود كـه آن حـضـرت داراى حـلم و شـرح صـدر و گـذشـت و قـاطـعـيـّت و اسـتـقـامـت در مقابل دشمنان و سخاوت و كار و كوشش براى بدست آوردن ثروت نه براى خود بلكه براى انفاق در راه خدا و عـبـادت و بـنـدگـى خـدا و پـا بـرجـا نـمـودن تـمـام صـفـات انـسـانـى و دورى از جـمـيـع صـفـات رذائل شيطانى و حيوانى و كنترل شهوت و غضب و متخلّق شدن به اخلاق اللّه و مناجات با پروردگار و انس با خداى تعالى بود.

او عـمـلا و قـولا ايـن مـطـالب را ترويج مى كرد و اگر ما به عمق حقايق جهان هستى در خصوص خلقت انسان فرو بـرويـم مـى بـينيم كه هدف از خلقت بشر جز اين مسائل چيزى نبوده و اگر امام مجتبى ( عليه السّلام ) با فراغت كـامـل در مـديـنـه ايـن حـقـايـق را ابـراز نـمـى كـرد و مـردم مـسـلمـانـى كـه او را امـام مـفـتـرض الطـاعـه مـى دانستند عمل نمى كردند حقيقت فائده وجود امام روشن نمى شد و هدف الهى از انتخاب آن حضرت براى مقام امامت تحقّق پيدا نمى كرد.

در حقيقت وجود امام مجتبى ( عليه السّلام ) كتاب ناطق الهى بود كه از آن روز تا به امروز مردم دنيا آن را مطالعه مى كنند و علما و عملا به راه راست هدايت مى شوند.

او مـَظـهـر و مُظهر حقايق و معارف قرآن كريم و علوم پروردگار كه براى بشر لازم بود اظهار شود بوده و مردم جهان بخصوص مسلمانان را تربيت مى كرده است .