بازگشت

شرايط صلح


قرارداد صلح در پنج مادّه تنظيم شده كه اكثر مورّخين آن را تاءييد كرده اند.

مادّه يك - حكومت به معاويه واگذار مى شود به شرطى كه به كتاب خدا و سنّت پيغمبر و سيره خلفاء شايسته عمل كند.

مـادّه دو - پـيـش از مـعـاويـه حـكـومـت مـتعلّق به حسن است و اگر براى او حادثه اى پيش آيد متعلّق به حسين . و معاويه حق ندارد كسى را به جانشينى خود انتخاب كند.

مادّه سه - معاويه بايد ناسزا گفتن به اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) و لعنت بر او را در نمازها ترك كند و على ( عليه السّلام ) را جز به نيكى ياد ننمايد.

مـادّه چـهـار - بـيـت المـال كـوفـه كـه مـوجـودى آن پـنـج ميليون درهم است مستثنى است و تسليم خلافت به معاويه شـامـل تـسـليـم ايـن مـبـلغ بـه او نـمـى شـود و مـعـاويـه بـايـد هـر سـال دو مـيـليـون درهـم براى حسين بفرستد و بنى هاشم را در بخششها و هديه ها بر بنى اميّه امتياز دهد و يك مـيـليـون درهـم نـيـز در مـيـان بـازمـانـدگـان شـهـدائى كـه در ركـاب امـيـرالمـؤ مـنـين ( عليه السّلام ) در جنگهاى جـمـل و صـفـّيـن كـشـته شده اند تقسيم كند و اينها همه بايد از خراج دار ابجرد (شهر داراب در فارس ) تاءديه شود.

مـادّه پـنـج - مـردم در هـر گـوشـه اى از زمـين خدا (شام يا عراق يا يمن يا حجاز) بايد در امن و امان باشند و سياه پوست و سرخ پوست از امنيّت برخوردار باشند و معاويه بايد لغزشهاى آنان را ناديده بگيرد و مردم عراق را بـه كـينه هاى گذشته نگيرد اصحاب على ( عليه السّلام ) در هر نقطه اى كه هستند در امن و امان باشند و كسى از شـيـعـيـان آن حـضـرت نـبـايـد مـورد آزار واقـع شـود و نـبـايـد يـاران عـلى بـر جـان و مال و ناموس و فرزندانشان بيمناك باشند و كسى ايشان را تعقيب نكند و صدمه اى بر آنان وارد نسازد و حقّ هر حـقّدارى به او برسد و هر آنچه در دست اصحاب على ( عليه السّلام ) است از آنان باز گرفته نشود به قصد جـان حـسـن بن على و برادرش حسين و هيچ يك از اهل بيت رسول خدا توطئه اى در نهان و آشكار چيده نشود و در هيچ يك از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهديدى نسبت به آنان انجام نگيرد.((49))

اكثر مورّخين نوشته اند كه معاويه در زير قرارداد چنين نوشت :

(به عهد و ميثاق خدائى و به هر چه خداوند مردم را بـر وفـاى بـه آن مـجـبـور سـاخـتـه بـر ذمـّه مـعـاويـة بـن ابـى سـفـيـان اسـت كـه بـه مـواد ايـن قـراداد عمل كند).

ايـن صـلح نـامه در تاريخ 25 ربيع الاوّل سال 41 هجرى قمرى مصادف با دهم مرداد 40 هجرى شمسى و مطابق با 29 ژوئيه 661 ميلادى امضاء شد و عدّه اى از شخصيّتهاى دو طرف به عنوان شهود زير آن را امضاء نمودند.

قـيـس بـن سـعـد بـن عـبـاده سـردار رشـيـد اسـلام كـه در اراضـى مـسـكـن در مـقـابـل مـعـاويـه ايـسـتـاده بـود وقـتـى شـنـيـد كـه آن حـضـرت بـا مـعـاويـه صـلح كـرده انـد بـا كمال ادب در نامه اى دو فرد شعر نوشت و براى آن حضرت فرستاد و آن دو فرد شعر اين است :

اتانى رسول القوم فى ارض مسكن -----بان امام الحق اضحى مسالما فما زلت مذ بينتد متلددا-----اراعى نجوما خاشع القلب واجما((50))

يـعـنـى فـرستاده قوم در زمين مسكن به من خبر داد كه امام بر حق با حريف خود صلح كرده است از وقتى كه اين مطلب را فهميدم حيران و بهت زده با دل اندوهگين به فكر فرو رفته ام .

حـضـرت مـجـتـبـى ( عليه السّلام ) در پاسخ قيس جريان را مفصّلا براى او نوشت و دستور فرمود كه با باقى مـانـده از سـپـاه خـود بـه كـوفـه بـرگـردد. جناب قيس اوامر امام مجتبى ( عليه السّلام ) را فورا عملى كرد و با سپاهيان خود به طرف كوفه برگشت و پشت سر آنها معاويه از اراضى مسكن كه براى مقابله با لشكر ابن عبّاس رفته بود به طرف كوفه آمد.و چـون مـعـاويـه مى خواست رياستش را بر مردم علنى كند و مردم او را به رسميّت بشناسند عواملش را وادار كرد كه تبليغات كنند و مردم را در مسجد كوفه جمع نمايند.

مردم كوفه هم چون با مساءله فوق العاده مهمّى روبرو شده بودند همه در مسجد جمع شدند و منتظر گفتگوى امام مجتبى ( عليه السّلام ) و معاويه بودند.


پاورقي

49- صلح امام حسن صفحه 355 و (كتاب حسن كيست ) صفحه 148 و بحارالانوار جلد 44 صفحه 64.

50- بحارالانوار جلد 44 صفحه 56.