بازگشت

پاسخ زياد به معاويه


زياد بن عبيد ديگر حرفى نزد و نامه معاويه را اين گونه جواب داد:

اى معاويه نامه تو بوسيله مغيرة بن شعبه به من رسيد، سپاس خداوندى را كه تو را در راه راست و مهربانى و دانـائى قـرار داده اسـت و از آنـهـائى نـيـسـتـى كـه كـار خـوب را نـدانـى و از حـسـد ديـگـران غافل باشى . اگر بخواهم جواب نامه ات را با دليل و برهان بنويسم نامه ام طولانى مى شود. ولى اگر نامه ات را با نيّت پاك و قطعى نوشته اى و مايلى به من نيكى كنى قلب من محلّ محبّت به تو خواهد بود ولى اگر قصد مكر و حيله داشته باشى اين را بدان كه من خود را دستخوش انحرافات تو قرار نخواهم داد.و خـلاصـه در ايـن نـامـه زيـاد بـن عـبـيـد بـه مـعـاويـه اعـلام كـرده بـود كـه در مقابل جنگ ، با تو جنگ مى كنم و در مقابل مسالمت و صلح با تو مسالمت و صلح خواهم نمود.

مغيره اين نامه را با عجله به معاويه در شام رساند. و معاويه در جواب نامه زياد بن عبيد مى گويد:

چـرا تـو براى هلاكت خود كوشش مى كنى فورا نزد من بيا و از درآمدهائى كه در آنجا بدست آورده اى مرا با خبر كـن و در هـر حـال تـو در امـانـى اگـر مـايـل بـودى در شـام نـزد مـا مـى مـانـى و اگـر مايل نبودى ما تو را به يك محلّ امنى مى فرستيم .

زياد بن عبيد با دريافت اين نامه به طرف هبره و از آنجا به طرف شام حركت كرد. خواهر معاويه كه جويريه نـام داشـت بـه اسـتـقبال زياد بن عبيد آمد و به او گفت :

تو برادر من هستى اين را پدرم ابوسفيان به من گفته اسـت . زيـاد بـن عـبـيـد بـالاخـره بـه نـزد مـعاويه رفت و به عنوان اميرالمؤ منين به او سلام كرد. معاويه بسيار خـوشـحـال شـد و بـه او خير مقدم گفت و او را در خانه خوبى جاى داد و از اينجا زياد بن عبيد با معاويه صميميت خود را برقرار مى كند.

در ايـنـجـا مـورّخـيـن جـريـان مـفـصـّلى دربـاره مـلحـق كـردن مـعـاويـه ، زيـاد بـن عبيد را به پدرش ابوسفيان با دلائل و شـواهـدى بيان كرده اند كه ما از نقل آن خوددارى مى كنيم ولى اجمالا معاويه مى خواهد اثبات كند كه زياد پسر عبيد نيست و بلكه بوسيله زنائى كه ابوسفيان با سميّه مادر زياد بن عبيد كرده است او پسر ابوسفيان است . و از آن روز به بعد معاويه زياد بن عبيد را، زياد بن ابوسفيان صدا مى زد.