بازگشت

وصيت امام علي(ع) به امام حسن(ع)


زمـانـى كـه وفـات پـدرم نـزديك شد خواست وصيّت كند فرمود:

اين وصيّتى است كه على بن ابيطالب برادر رسـول اكـرم و پـسـر عـمـو و مـصـاحبش مى كند (پس از جملاتى مى فرمايد:

) من به تو اى حسن وصيّت مى كنم و وصـيـّى مـثـل تـو بـرايـم كـافـى اسـت . وصـيـّت مـن بـه تـو هـمـان وصـيـّتـى اسـت كـه رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) به من فرمودند:

((26))و قتى من از دنيا رفتم در خانه ات بنشين و بر گناهانت گريه كن و بزرگترين همّتت بدست آوردن دنيا نباشد و بـه تـو وصيّت مى كنم اى پسرم كه نمازت را در وقت خودش بخوان و زكات را به اهلش و در وقت خودش بده و در مـواقـعـى كـه حـقـيـقـت مـوضـوعـى بـراى تـو روشـن نـشـد سـكـوت كـن و در حـال خـوشـى و غضب رعايت عدل و انصاف را بنما و ميانه رو باش . با همسايگان خوش رفتارى كن و از ميهمان ، خـوب پـذيـرائى كـن و بـه گرفتارها و ستمديدگان مهربانى كن و آنهائى را كه مسكنت ديده اند و در زندگى شـكـسـت خـورده انـد دوسـت داشـتـه بـاش و بـا آنـهـا هـمـنـشـيـنـى كـن و در مـقـابـل خـدا و خـلق تواضع داشته باش . زيرا آن از بهترين عبادات است و آرزوهايت را كوتاه كن و به ياد مرگ باش و به دنيا بى محبّت باش زيرا بايد خود را در گرو مرگ و در معرض بلا در طرح ناراحتيها بدانى . و من تو را وصيّت مى كنم كه از خداى تعالى به خاطر محبّتى كه به او دارى در پنهانى و علنى بترسى و من تو را از سرعت و عجله در گفتار و اعمالت نهى مى كنم و اگر چيزى مربوط به آخرت و مفيد براى آخرتت بود آن را زود انـجـام بـده ولى اگـر مـسـاءله اى مـربـوط بـه دنـيـا بـراى تـو پـيـش آمـد آن قـدر روى آن تـاءمـّل كـن و در اطـرافش فكر كن تا بتوانى صحيح و خداپسندانه و آنچه مايه رشد تو در آن هست انجام دهى .

مـبـادا در مـحـلّ تـهـمـت بايستى مبادا با كسى كه مورد سوءظن ديگران است همنشينى كنى زيرا همنشين بد، انسان را تغيير مى دهد و به انحراف مى كشاند.

پسرم هميشه خدا را براى خود در هر عملى منظور كن و براى خدا كارهايت را انجام بده و از زشت گوئى براى خدا خـود را نگه دار. و او را فرمانده كارهاى خوب و صحيحت بدان و او را نهى كننده از بديهايت بدان . و براى خود بـرادرانـى از مـيـان مـردم در ارتـبـاط بـا خـداى تعالى و براى خدا انتخاب كن و مرد شايسته و صالح را براى شايستگى اش دوست داشته باش و با فاسق به خاطر دينت مدارا كن ولى در قلبت با او دشمن باش و با اعمالت از او دور بـاش تـا مـبـادا تـو هـم مـثـل او شـوى و مـبـادا در سـر راه هـا بـنـشـيـنـى . و بـا كـسـى كـه عقل و علم ندارد، رفت و آمد و همنشينى را ترك كن .

پـسـرم در مـعـيـشـتـت ميانه رو باش در عبادتت حدّ وسط را بگير و كوشش كن كه عبادتهائى را كه دوام دارد و تو طاقتش را دارى انتخاب نمائى و خود را به كم حرف زدن ملتزم كن تا سالم بمانى و در هر كار خيرى مقدّم باش تـا فـائده بـبـرى و كـارهـاى خـوب را يـاد بـگـيـر تـا عـالم شـوى و در هـر حـال بـه يـاد خـدا باش و به كودكان و خوردسالان از اهل خانه ات مهربان باش و به بزرگترهاى آنها احترام بـگـذار و هـرگز غذائى را كه قبل از آن از آن غذا به ديگران نخورانده اى خودت نخور و تو را سفارش مى كنم به روزه . زيرا آن زكات بدن و سپرى از امراض است .و جهاد با نفس كن و از همنشينت حذر كن و از دشمنت اجتناب كن و كوشش كن كه در مجالس ذكر باشى و زياد دعا كن .

پسرم من براى تو، چيزى از نصيحت فروگذار نكرده ام و اين لحظه ساعت جدائى من و تو است .و بـه تـو سـفـارش مـى كـنـم كه به محمّد برادرت خوبى كنى زيرا او برادرت و پسر پدرت است و تو مى دانى كه چقدر من او را دوست دارم .و امـّا در خـصـوص بـرادرت حسين سفارشى ندارم زيرا او پسر مادرت هست و تو با او از يك پدر و مادريد لذا احـتـيـاجـى به سفارش ندارد و خدا را جاى خودم در ميان شما قرار مى دهم و از او مى خواهم كه امور شما را اصلاح كند و او شما را از شرّ متجاوزين حفظ كند و كوشش كنيد كه تا مى توانيد صبر كنيد. صبر كنيد تا خداى تعالى امر خود را نازل كند. ولا قوّة الاّ باللّه العلىّ العظيم .((27))

اصبغ بن نباته مى گويد:و قتى ابن ملجم لعنه اللّه عليه ، على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) را ضربت زد و آن حـضـرت را بـه مـنـزل بـردنـد مـن و جـمعى از مردم پشت در خانه على ( عليه السّلام ) نشسته بوديم ناگهان صـداى گـريـه از مـيـان مـنزل به گوشمان رسيد ما هم پشت در خانه گريه مى كرديم كه حضرت امام مجتبى ( عـليـه السـّلام ) از مـنـزل بـيـرون آمدند و فرمودند اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) دستور داده اند به خانه هايتان برگرديد. همه رفتند و فقط من ماندم .

امام مجتبى ( عليه السّلام ) دوباره از خانه بيرون آمدند و فرمودند مگر نگفتم به طرف خانه هايتان برگرديد.

گـفـتم :

نه ، به خدا قسم اى پسر پيغمبر نمى توانم بروم پاهايم قوّت حركت ندارد و من از اينجا نمى روم تا مولايم اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) را ببينم و اشك مى ريختم .

حـضـرت امـام مـجـتـبـى ( عـليـه السـّلام ) داخـل مـنـزل شـدنـد و چـنـد لحـظـه بـيـشـتـر نـگـذشـت دوبـاره بـيـرون آمـدنـد و بـه مـن فـرمـودنـد:

داخل شو من وارد منزل شدم و حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) را ديدم كه سر مباركشان را با عمّامه اى بسته اند رنگ عمّامه زرد بود ولى رنگ صورت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) هم به قدرى زرد شده بود كه من فرقى بـيـن رنـگ عمّامه و رنگ صورت آن حضرت نگذاشتم لذا خود را به روى دست و پاى آن حضرت انداختم و گريه مى كردم و او را مى بوسيدم . به من فرمود:

گريه مكن اى اصبغ به خدا قسم اين راه بهشت است كه مى روم .

عـرض كردم :

قربانت گردم مى دانم كه شما به بهشت مى رويد ولى گريه من براى دورى از شما است . سپس گـفـتـم :

قـربانت گردم حديثى برايم بفرمائيد كه از رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) شنيده باشيد زيرا ممكن است بعد از اين ديگر حديثى از شما نشنوم .

فـرمـود:

بـله هـمـيـن طور است .((28))

(در اينجا امام ( عليه السّلام ) همان روايتى را كه ما در كتاب انوار زهرا ( سـلام اللّه عـليـهـا ) نـقـل كـرده ايـم بـيـان مـى فـرمـايـد و مـا در ايـنـجـا بـه خـاطـر اخـتـصـار از نقل ترجمه آن حديث خوددارى مى كنيم .) و امـّا چـرا ايـن روايـت را مـا در حـالات حـضـرت مـجـتـبـى ( عـليـه السـّلام ) نـقـل كـرديـم بـه خـاطـر آنكه بگوئيم از روز نوزدهم ماه مبارك رمضان ديگر رتق و فتق امور در دست امام مجتبى ( عليه السّلام ) قرار گرفته بود ولى هنوز تحت فرماندهى حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) بود.

حـضـرت مجتبى ( عليه السّلام ) فرمودند:و قتى من مى خواستم خبر دستگيرى ابن ملجم را به پدرم بدهم گفتم :

اى پـدر، دشـمـن خـدا و دشمن شما را دستگير كرديم ولى ديدم آن حضرت جواب ندادند، لحظه اى خوابشان برده بـود بعد از ساعتى چشمهاى مباركشان را باز كردند و در حالى كه مى فرمودند:

اى ملائكه پروردگارم ، با من مـدارا كـنـيـد. من به ايشان عرض كردم :

اين دشمن خدا و دشمن شما ابن ملجم است به خدمت شما آورده ايم تا هر چه بـفـرمـائيـد انـجام دهيم حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) چشمهاى مباركشان را باز كردند و به ابن ملجم نگاه كـردنـد ديـدنـد دسـتـهـاى او را بـسـتـه انـد و شـمـشـيـرش بـه گـردنـش آويـز اسـت پـدرم بـا حال ضعف و صداى لرزان و با كمال مهربانى و محبّت به او فرمودند:

كار بسيار زشتِ بزرگى كردى . آيا من براى تو بد امامى بودم كه اين گونه مجازاتم نمودى ؟ آيا من به تو مـهـربـان نـبودم و تو را بر ديگران ترجيح نمى دادم و به تو نيكى نمى كردم و عطائم را به تو زياد نكرده بودم ؟ آيا مردم پشت سر تو چيزهائى نمى گفتند و من اعتنا نمى كردم و تو را آزاد گذاشته بودم و عطائم را از تو دريغ نمى كردم ؟ من مى دانستم تو بالاخره قاتل منى .

ابن ملجم چشمانش پر از اشك شد و گفت :

اى اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) تو مى خواهى كسى را كه در آتش است نجاتش دهى ! پدرم اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) فرمود:را ست مى گوئى .

سپس رو به من كردند و فرمودند:

اى پـسـرم به اسيرى كه در دست تو است مدارا كن و به او مهربانى و نيكى كن و به او اظهار شفقت كن آيا نمى بينى چگونه از ترس چشمهايش به گودى نشسته و قلبش از وحشت چگونه مى زند من گفتم :

پدر او شما را به قـتـل رسانده شما سفارشش را مى كنيد كه ما با او مدارا كنيم . فرمود:

بله پسرم ما خاندانى هستيم كه اگر كسى بـه مـا بـدى بكند در مقابل جز اكرام و گذشت و مهربانى چيزى نمى بيند. پسرم تو را به حقّى كه من به تو دارم از هـر غذائى كه خودت مى خورى به او هم از همان غذا بخوران و از همان آبى كه خودت مى خورى به او هم بده . پسرم دست و پاى او را به غل و زنجير نبند اگر من مُردم او را مى توانى به نحوى كه مى گويم قصاص كـنـى و او را بـكـشـى . بيش از يك ضربت به او نزن ، سپس جسدش را بسوزان و او را مُثله نكن زيرا من از جدّت رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) شـنـيدم كه مى فرمود:

كسى را مُثله نكنيد ولو سگ درنده اى باشد و امّا اگـر زنـده مـانـدم مـن او را خـودم عفوش مى كنم و خودم مى دانم با او چه كنم اگر عفوش كنم ما خاندانى هستيم كه براى گناهكار جز عفو و اكرام چيزى نمى خواهيم .((29))


پاورقي

26- ناگفته نماند كه آنچه على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) به امام مجتبى ( عليه السّلام ) مى فرمايد اگرچـه آن حـضـرت مـورد خـطـاب اسـت ولى در حـقـيـقـت مـنـظـورش تـمـام مـردم مـسـلمـان انـد و هـمـه بـايـد بـه آنعـمـل كـنـنـد و طـبـعـا وصـايـاى رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليه و آله ) به على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) ووصـاياى على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) به امام مجتبى ( عليه السّلام ) مانند آيات قرآن است كه خدا پيامبراكـرم ( صـلّى اللّه عليه و آله ) را مورد خطاب قرار مى دهد ولى مسلمانان منظورند و به اصطلاح از باب "ايّاكاعنى واسمعى ياجاره " است .

27- بـحـارالانـوار جـلد 42 صـفـحـه 202. "الحـسـن بـن عـليّ بـن ابـي طـالب ( عـليـهـمـا السـّلام )قـال : لمـّا حـضـرت والدي الوفـاة اقـبـل يـوصـي فـقـال : هـذا مـا اوصـى بـه عـلىٍّّ بـن ابـي طـالب اخـو مـحـمـّدرسـول اللّه ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) وابـن عـمـّه وصـاحـبه اوّل وصيّتي انّي اشهد ان لا إ له إ لاّ اللّه وانّ محمّدارسـوله وخـيـرتـه ، اخـتـاره بـعـلمـه وارتـضـاه لخـيـرتـه ، وانّ اللّه بـاعـث مـن فـي القـبـور،وسـائل النـاس عن اعمالهم ، عالم بما في الصدور، ثمّ إ نّي اوصيك يا حسن @ وكفى بك وصيّا @ بما اوصانيبـه رسـول اللّه ( صـلّى اللّه عليه و آله ) فإ ذا كان ذلك يا بنىٍّّ الزم بيتك ، وابك على خطيئتك ، ولاتكن الدنيااكـبـر هـمـّك ، واُوصـيـك يـا بنىٍّّ بالصّلاة عند وقتها والزكاة في اهلها عند محلّها، والصمت عند الشبهة ، والاقتصاد،والعـدل فـي الرضـى والغـضب ، وحسن الجوار، وإ كرام الضيف ، ورحمة المجهود واصحاب البلاء، وصلة الرحم ،وحـبّ المـسـاكـيـن ومـجـالسـتـهـم والتـواضـع فـإ نـّه مـن افـضـل العـبـادة ، وقـصـّرالامـل ، واذكـر الموت ، وازهد في الدنيا فإ نّك رهين موت وغرض بلاء وطريح سقم ، واُوصيك بخشية اللّه في سرّامرك وعلانيتك ، وانهاك عن التسرّع بالقول والفعل ، وإ ذا عرض شي ء من امر الا خرة فابدا به ، وإ ذا عرض شيء من امر الدنيا فتاءنّه حتّى تصيب رشدك فيه ، وإ يّاك ومواطن التهمة والمجلس المظنون به السوء، فإ نّ قرينالسـوء يغرّ جليسه ، وكن للّه يا بنىٍّّ عاملا، وعن الخنى زجورا، وبالمعروف آمرا، وعن المنكر ناهيا و واخ الا خوانفى اللّه ، واحبّ الصالح لصلاحه ، ودار الفاسق عن دينك وابغضه بقلبك ، وزايله باءعمالك لئلاّ تكون مثله ،وإ يـّاك والجـلوس فـى الطـرقـات ، ودع المـمـارات و مـجـارات مـن لاعـقل له ولا علم ، واقتصد يا بنىٍّّ في معيشتك ، واقتصد في عبادتك ، وعليك فيها بالامر الدائم الّذي تطيقه ، والزمالصـمـت تـسـلم ، وقـدّم لنـفـسـك تـغـنـم ، وتـعـلّم الخـيـر تـعـلم ، وكـن للّه ذاكـرا عـلى كـلّحـال ، وارحـم مـن اهـلك الصـغـيـر، ووقـّر مـنـهـم الكـبـيـر، ولا تـاءكـلنّ طـعـامـا حـتـّى تـصـدّق مـنـهقـبـل اكـله ، وعـليـك بـالصـّوم فـإ نـّه زكـاة البـدن وجـنـّة لاهله . وجاهد نفسك ، واحذر جليسك ، واجتنب عدوّك ، وعليكبـمـجـالس الذكـر، واكـثر من الدعاء فإ نّى لم آلك يا بنىٍّّ نصحا وهذا فراق بيني وبينك ، واُوصيك باءخيك محمّدخـيـرا، فإ نّه شقيقك وابن ابيك وقد تعلم حبّي له ، وامّا اخوك الحسين فهو ابن اُمّك ، ولا اُريد الوصاة بذلك واللّهالخـليـفـة عـليـكـم ، وإ يـّاه اسـاءل ان يـصـلحـكـم ، وان يـكـفّ الطـغـاة البـغـاة عـنـكـم ، والصـبـر الصـبـر حـتـّىينزل اللّه الامر، ولا قوّة إ لاّ باللّه العلىٍّّ العظيم ".

28- بـحـارالانـوار جـلد 42 صـفـحـه 204. "عـن الاصـبـغ بـن نـبـاتـةقال : لمّا ضرب ابن ملجم لعنه اللّه امير المؤ منين علىٍّّ بن ابي طالب ( عليه السّلام ) عدوانا نفر من اصحابنا اناوالحارث وسويد بن غفلة وجماعة معنا، فقدنا على الباب ، فسمعنا البكاء فبكينا، فخرج إ لينا الحسن بن علىٍّّ (عليه السّلام ) فقال : يقول لكم امير المؤ منين ( عليه السّلام ): انصرفوا إ لى منازلكم فانصرف القوم غيري ،فـاشـتـدّ البـكـاء مـن مـنـزله فـبـكـيـت ، وخـرج الحـسـن ( عـليـه السـّلام )وقـال : الم اقـل لكـم : انـصـرفـوا؟ فـقـلت : لا واللّه يـا ابـنرسـول اللّه ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) لا يتابعني نفسي ولا يحملني رجلي انصرف حتّى ارى امير المؤ منين ( عليهالسـّلام ) قـال : فـبـكـيـت ، ودخـل فـلم يـلبـث ان خـرج فـقـال لي :ادخـل ، فـدخـلت عـلى امير المؤ منين ( عليه السّلام ) فإ ذا هو مستند معصوب الراس بعمامة صفراء قد نزف واصفرّوجـهـه مـا ادري وجـهـه اصـفـر او العـمـامـة فـاءكـبـبـت عـليـه فـقـبـّلتـه وبـكـيـت ،فقال لي : لاتبك يا اصبغ فإ نّها واللّه الجنّة ، فقلت له : جعلت فداك إ نّي اعلم واللّه انّك تصير إ لى الجنّة ،وإ نـّمـا ابـكـي لفـقـدانـي إ يـّاك يـا امـيـر المـؤ مـنـيـن جـعـلت فـداك حـدّثـنـي بـحـديـث سـمـعـتـه مـنرسـول اللّه ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) فـإ نـّي اراك لا اسـمـع مـنـك حـديـثـا بـعـد يـومـي هـذا ابـدا،قـال : نـعـم يـا اصـبـغ دعـانـي رسـول اللّه ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) يـومـافـقـال لي : يـا عـلىٍّّ انـطلق حتّى تاءتي مسجدي ثمّ تصعد منبري ، ثمّ تدعو الناس إ ليك فتحمد اللّه تعالى وتـثـنـي عـليـه وتـصـلّي عـلىٍّّ صـلاة كـثـيـرة ، ثـمّ تـقـول : ايـّهـا النـاس إ نـّيرسول رسول اللّه إ ليكم ، وهو يقول لكم : إ نّ لعنة اللّه ولعنة ملائكته المقرّبين وانبيائه المرسلين ولعنتي علىمـن انـتـمـى إ لى غير ابيه ، او ادّعى إ لى غير مواليه او ظلم اجيرا اجره ، فاءتيت مسجده ( صلّى اللّه عليه و آله )وصـعـدت مـنـبـره ، فـلمـّا راتـنـي قريش ومن كان في المسجد اقبلوا نحوي ، فحمدت اللّه واثنيت عليه وصلّيت علىرسـول اللّه ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) صـلاة كـثـيـرة ثـمّ قـلت : ايـّهـا النـّاس إ نـّيرسول رسول اللّه إ ليكم ، وهو يقول لكم : الا إ نّ لعنة اللّه ولعنة ملائكته المقرّبين و انبيائه المرسلين ولعنتيإ لى مـن انـتـمـى إ لى غـيـر ابـيـه او ادّعـى إ لى غـيـر مـواليـه او ظـلم اجـيـرا اجـره ،قـال : فـلم يـتـكـلّم احـد مـن القـوم إ لاّ عـمـر بـن الخـطـّاب ، فـإ نـّهقـال : قـد ابـلغـت يـا ابـا الحـسـن ولكـنـّك جـئت بـكـلام غـيـر مـفـسـّر، فـقـلت : اُبـلّغ ذلكرسـول اللّه ، فـرجـعـت إ لى النـبـىٍّّ ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) فـاءخـبـرتـه الخـبـر،فـقـال : ارجـع إ لى مـسـجـدي حـتـّى تـصـعـد مـنـبـري ، فـاحـمـد اللّه واثـن عـليـه وصـلّ عـلىٍّّ ثـمـّقـل : ايّها النّاس ما كنّا لنجيئكم بشي ء إ لاّ وعندنا تاءويله وتفسيره ، الا وإ نّي انا ابوكم ، الا وإ نّي انا مولاكم ،الا وإ نّي انا اجيركم ".

29- بـحـارالانـوار جـلد 42 صـفـحـه 287. "فـقـال الحـسـن ( عـليـه السـّلام ): الحـمـدللّه الّذي نـصـر وليـّهوخـذل عـدوّه ، ثـمّ انـكـبّ الحـسـن ( عـليـه السـّلام ) عـلى ابـيـه يـقـبـّلهوقال له : يا اباه هذا عدوّ اللّه وعدوّك قد امكن اللّه منه ، فلم يجبه وكان نائما، فكره ان يوقظه من نومه ، فرقدسـاعـة ثـمّ فـتـح ( عـليـه السـّلام ) عـيـنـيـه وهـو يـقـول : ارفـقـوا بـي يـا مـلائكـة ربـّيفـقـال له الحـسـن ( عـليـه السـّلام ): هـذا عـدوّ اللّه وعـدوّك ابـن مـلجـم قـد امـكـن اللّه مـنـه وقـد حـضـر بين يديك ،قـال : فـفـتـح امـيـر المـؤ مـنـيـن ( عـليـه السـّلام ) عـيـنـيـه ونـظـر إ ليـه وهـو مـكـتـوف وسـيـفـه مـعـلّق فـي عـنقه ،فـقـال له بـضـعف وانكسار صوت ورافة ورحمة : يا هذا لقد جئت عظيما وارتكبت امرا عظيما وخطبا جسيما ابئس الا مامكـنـت لك حـتـّى جازيتني بهذا الجزاء؟ الم اكن شفيقا عليك وآثرتك على غيرك واحسنت إ ليك وزدت في إ عطائك ؟ الميـكـن يـقـال لي فـيـك كـذا وكـذا فـخـلّيت لك السبيل ومنحتك عطائي وقد كنت اعلم انّك قاتلي لا محالة ؟ ولكن رجوتبـذلك الاسـتـظـهـار مـن اللّه تعالى عليك يا لكع وعلّ ان ترجع عن غيّك ، فغلبت عليك الشقاوة فقتلتني يا شقىٍّّالاشـقـيـاء، قـال : فـدمـعـت عـيـنـا ابـن مـلجـم لعـنـه اللّه تـعالى وقال : يا امير المؤ منين افاءنت تنقذ من في النار؟قـال له : صـدقـت ، ثـمّ التـفـت ( عـليـه السـّلام ) إ لى ولده الحـسـن ( عـليـه السـّلام )وقـال له : ارفـق يـا ولدي بـاءسـيـرك وارحـمـه ، واحسن إ ليه واشفق عليه ، الا ترى إ لى عينيه قد طارتا في اُمّراسـه ، وقـلبـه يرجف خوفا ورعبا وفزعا، فقال له الحسن ( عليه السّلام ): يا اباه قد قتلك هذا اللّعين الفاجروافـجـعـنـا فـيـك وانـت تـاءمـرنـا بـالرّفـق بـه ؟ فـقـال له : نـعـم يـا بـنـىٍّّ نـحـناهل بيت لانزداد على الذنب إ لينا إ لاّ كرما وعفوا، والرحمة والشفقة من شيمتنا لا من شيمته ، بحقّي عليك فاءطعمه يابـنـىٍّّ مـمـّا تـاءكـله ، واسـقـه مـمـّا تشرب ، ولا تقيّد له قدما، ولا تغلّ له يدا، فإ ن انا متّ فاقتصّ منه باءن تقتلهوتـضـربـه ضـربـة واحـدة وتـحـرقـه بـالنـّار، ولاتـمـثـّل بـالرّجـل فـإ نـّي سـمـعـت جـدّكرسـول اللّه ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) يـقـول : إ يـّاكـم والمـثلة ولو بالكلب العقور، وإ ن انا عشت فاءنا اولىبالعفو عنه ، وانا اعلم بما افعل به ، فإ ن عفوت فنحن اهل بيت لانزداد على المذنب إ لينا إ لاّ عفوا وكرما