بازگشت

امام حسن(ع) در احاديث و روايات


در احـاديـث بـسـيـارى كـه سـنـّى و شـيـعـه نـقـل كـرده انـد آمـده كـه رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود:

كسى كه حسنم را دوست بدارد مرا دوست داشته و كسى كه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است .((9))

از رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) پـرسـيـدنـد:

در مـيـان فـامـيـلتـان و اهل منزلتان چه كسى از همه نزد شما محبوب تر است ؟ فرمود:

حسنم ، حسينم ، آنها را خيلى دوست دارم و هر كه آنها را دوست داشته باشد من هم آنها را دوست دارم و بدانيد هر كه را مـن دوسـت داشته باشم خدا هم او را دوست دارد و روز قيامت او را به بهشت مى برد و هر كس با آنها دشمنى كند بـا مـن دشمنى كرده و كسى كه با من دشمنى كند با خداى تعالى دشمنى نموده و هر كس دشمن خدا باشد و خدا او را دشمن بدارد وارد جهنّم مى شود.((10))

پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) مكرّر مى فرمود:

حسنم و حسينم دو سيّد، دو آقاى جوانان بهشت اند.

على ( عليه السّلام ) فرمود:

از رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) شنيدم كه مى فرمود:

محبّت حسن و حسينم آن چنان مرا شيفته كرده كه محبّت ديگران را فراموش كرده ام و خدايم به من امر كرده كه من آنها را و كسانى كه آنها را دوست داشته باشند دوست داشته باشم .((11))

عـلى ( عـليـه السـّلام ) فـرمـود:

روزى حـسـنـم اظـهـار تـشـنـگـى كـرد.

رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) خـودش از جا برخاست و به جاى آب شير گوسفندى را دوشيد و به او داد.((12))

پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود:

حسن و حسين مانند دو چشم اند براى من .((13))

امـام بـاقـر ( عـليـه السـّلام ) فـرمـود:

حـضـرت امـام حـسـيـن ( عـليـه السـّلام ) در مـقـابـل حـضـرت امـام حـسـن ( عـليـه السـّلام ) بـه خـاطـر احـتـرامـى كـه بـراى آن حـضـرت قائل بود حرف نمى زد.

امام مجتبى ( عليه السّلام ) در سنّ هشت سالگى در روز وفـات پـيـغـمـبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) كه حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) هنوز نوجوان هشت سـاله اى بود و ناظر وفات جدّ بزرگوارش رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) بود، در گوشه اى ايستاده و زار زار گريه مى كرد و به صورت پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) با مهربانى و قيافه معصومانه اى نـگـاه مـى كـرد. پـيـغـمـبـر اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) او را طـلبيدند و در آغوش كشيدند و صورت به صـورتـش گـذاشـتـنـد و او را مى بوسيدند و مى بوئيدند و به كسانى كه دور بسترشان جمع شده بودند مى فرمودند:

حسنم را احترام كنيد و بايد او را دوست داشته باشيد.

حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) پس از رحلت رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) مصيبتهاى زيادى ديد.

او ناظر گريه هاى مادر عزيزش فاطمه زهراء ( سلام اللّه عليها ) كه در فراق پدر بزرگوارش پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) اشك مى ريخت ، بود.

او بـى وفـائى مـسـلمـانـان را بـعـد از وفـات رسـول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) نسبت به ذوى القرباى آن حـضـرت مـى ديـد و از ايـنـكـه آنـهـا بـه دسـتـور قـرآن كـه فـرمـوده بـود:

بـايـد ذوى القـربـاى رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) را دوسـت داشـتـه بـاشـيـد، عمل نمى كردند در شگفت بود.

او در سنّ هشت سالگى به چشم خود ديده بود كه چگونه مادر عزيزش را بين در و ديوار فشردند و پهلويش را شكستند و محسنش را سقط كردند.

او بـه چـشم خود ديده بود كه مادرش روى زمين افتاده و ناله مى كند و تنها كسى كه مى توانست از او پرستارى كند و سرش را به زانو بگيرد فضّه خادمه بود.

او مـى ديد كه پدرش على بن ابى طالب ( عليه السّلام ) را به طرف مسجد مى كشند و او را مجبور به بيعت مى كنند.

او سـيـلى خـوردن مـادر عـزيـزش را ديده بود و اشك مظلومانه فاطمه اطهر ( سلام اللّه عليها ) را كه بر گونه هايش دائما جارى بود ملاحظه كرده بود.

او نـاله هـاى مـادرش فـاطـمه زهرا ( سلام اللّه عليها ) را كه در سنّ 18 سالگى از دنيا مى رفت مى شنيد و به خـود مـى پيچيد و اشك مى ريخت و به خاطر بندگى خدا و به خاطر تفرقه نينداختن بين مسلمين حرفى نمى زد و اقتدا به پدر بزرگوارش على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) در مظلوميّت مى فرمود.

او لحـظـه شـهـادت فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها ) را كه سخت ترين لحظات زندگيش بود، ديده بود و خود را بـه روى سـيـنـه مادرش انداخته بود و لبهاى بى رمق مادرش را مى بوسيد و عرق سرد از صورت مادرش خشك مى كرد.

او در آن نـيمه شب كه حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) به همه دستور سكوت داده بود و بدن فاطمه زهرا ( سـلام اللّه عـليـهـا ) را دور از چـشـم اصـحـابِ پـيـغـمـبـر ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) غـسل مى داد و كفن مى كرد و به خاك مى سپرد در گوشه اى ايستاده و آهسته اشك مى ريخت و نزديك بود كه قلب نازنينش از بدنش خارج شود كه على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها ) را كفن كرده و فرمود:

بـيائيد و در آخرين مرتبه مادرتان را در آغوش بگيريد و با او وداع كنيد كه اين آخرين ديدار شما از بدن مطهّر او در دنيا خواهد بود و ديگر او را نمى بينيد مگر در بهشت .و قـتـى ايـن رخـصـت داده شـد عـقـده دل حـضـرت امـام مـجـتـبـى تركيد و با صداى بلند گريه مى كرد و مى گفت :و احـَسْرَت ا از جدائى مادرم فاطمه زهراء ( سلام اللّه عليها )، مادرم ، سلام مرا به جدّم پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) برسان و به او بگو ما بعد از تو يتيم شديم ، بى مادر شديم و مرتّب اشك مى ريخت .

على ( عليه السّلام ) مى گويد:

خـدا را شـاهـد مى گيرم كه وقتى فرزندان فاطمه ( سلام اللّه عليها ) به روى بدن آن حضرت افتاده بودند و صورت او را مى بوسيدند و اشك مى ريختند ديدم ناگهان فاطمه ( سلام اللّه عليها ) ناله اى كرد و آهى كشيد و دسـتـهـا را از كـفـن بيرون آورد و حسنم و ديگر فرزندانش را در آغوش كشيد و آنها را به خود مى فشرد و آنها را روى سينه خود نگه داشته بود كه صداى هاتفى از آسمان به گوشم رسيد كه مى گفت :

يا اباالحسن ، حسن و حـسـين را از روى سينه مادرشان بلند كن به خدا قسم ملائكه آسمان همه مى گريند خدا و رسولش مشتاق ملاقات فاطمه زهرا ( سلام اللّه عليها ) هستند.((14))

پاورقي

9- بحارالانوار جلد 43 صفحه 304.

10- بحارالانوار جلد 43 صفحه 106.

11- بحارالانوار جلد 43 صفحه 269.

12- بحارالانوار جلد 37 صفحه 72.

13- كتاب "سليم بن قيس " صفحه 212.

14- بحارالانوار جلد 43 صفحه 179.