بازگشت

شهادت در راه خدا


شهادت بدانمعناي كه سرچشمه ى زندگى و سازنده ى حيات است ، آنست كه كسى در راه زنده كردن يك سنت نيك و پسنديده يا ميراندن يك سنت زشت و ناپسند ، جان خود را نثار كند .

فداكاريهاي كه در راه خدا و در صحنه ى دفاع از نيكى و مبارزه با بدى انجام نمى گيرد ، بهيچ وجه شهادت محسوب نمى گردد .

مثلا اگر كافرى در ميدان جنگ ، مسلمانى را بقتل رسانيد آن مسلمان ، شهيد است ، همچنين اگر يكى از اهل بغى ( بر هم زنندگان نظم و آرامش جامعه ى اسلامى ) مسلمانى را در ميدان دفاع كشت ، آن مسلمان شهيد است .

ولى اگر مسلمانى ، مسلمان ديگرى را در يك كشمكش و نزاع شخصى يا بخاطر دفاع و حمايت از يك فكر مذهبى صحيح بقتل رسانيد ، آن مقتول نه شهيد است و نه برنده ى يك افتخار ، زيرا ارزش و احترامى كه تاريخ انسانيت به شهيد ارزانى ميدارد ، در حقيقت بهاى جان اوست كه در راه مصلحت انسانها نثار شده است ، بنابرين ، حوادث شخصى يا فداكاريهاى كه منافى با مصلحت انسانها است ، نميتواند حائز اين ارزش و احترام باشد .

نوع ديگرى از كشته شدن را هم مى شناسيم كه از لحاظ مفهوم ، از شهادت دورتر و خون قربانى آن ، از آن انواع ديگر پست تر و بى ارزش تر است و آن عبارتست از مرگ زعيم و رئيسى كه پيروان او و كسانى كه در كار او ذيحق و صاحبنظرند بر او شوريده و او را بقتل رسانند در هر اجتماعى ، مصدر و منشأ قدرت آنكسى كه بنام ملت بر آنان حكومت مى كند يا كارى از كارهاى آنان را در دست دارد ، همان مجموعه ى ملت است و اين همان پايه و مبناي است كه قدرتهاى اجتماعى در اسلام بر آن قرار دارد و بر همين اساس بود كه مسلمان صدر اسلام خطاب به عمر بن خطاب مى گفت : اگر در تو كجى بيابيم با شمشيرها راستت خواهيم كرد .

اين كشته شدن را از آن نظر از مفهوم شهادت دور و بيگانه ميدانيم كه دستهاى بيغرضى كه به ريختن خون اينچنين كسى دراز گشته است ، از آنجا كه بخاطر حق خود شوريده و با اين اجتماع و هماهنگى ، رسا بودن حجت خود را اثبات كرد ، در قضاوت مردم ، عذرش موجه تر و عملش قابل قبول تر از مقتول است و هم از آن نظر كه - بگفته ى ( قفال شافعى) - همان امتى كه او را به ولايت گماشته ، اكنون بر او حد جارى مى سازد.

مثلا عثمان كه نفر سومين از سه شخصيت تاريخى بزرگ و مقتدر اسلام است ، با شمشير شورشيانى كه در كار او ذيحق بودند از پاى در آمد و هرگز نه تاريخ و نه دوستان او موفق نگشتند كه شهادت را - به همان معناي كه كلمه ى شهيد در ذهن مى نشاند - بنام او در تاريخ ثبت كنند.

اما آن برده ى سياه فقير كه تأثيرش در زندگى حتى به آن اندازه كه فكر و حافظه را بخود مشغول سازد نبود - جون آزاد شده ى ابوذر غفارى - چون در راه خدا كشته شده ، شهيد به تمام معناى كلمه محسوب است و تاريخ ناگزير و ناچار او را تقديس مى كند .

به اين نتيجه مى رسيم كه شرط شهيد بودن يا لازمه ى محترم بودن شهادت ، آن نيست كه مقتول از بزرگان باشد و همچنين لازمه ى ( بزرگ بودن) يك شخص آن نيست كه به هر صورت و به هر گونه كه بقتل رسيد ، شهيد محسوب گردد .

اينك اين موضوع را واگذاشته به دومين موضوع مى پردازيم و سپس در موارد لزوم ، از آنچه گفته شد استفاده خواهيم كرد .