بازگشت

وضعيت مردم كوفه


مردم كوفه عليرغم اينكه در مركز حكومت علوي قرار داشتند ولي

بجهات مختلف دچار مشكلات روحي و رواني و اعتقادي بودند.

از يك طرف عده اي از مشاهير حجاز كه بعضا سوابق طولاني در

اسلام داشتند و بعنوان افسران بازنشسته زمان رسول الله (ص) مطرح

بودند همانند طلحه و زبير و يا همسر پيامبر(ص) يعني عايشه و عده

ديگري با همين مشخصه ها در منطقه عراق و بصره با جمع آوري نيرو و

پيمان شكني با حضرت علي (ع) به جنگ برخاستند و جنگ جمل را راه

انداختند و از همينجا شك و ترديد فراوان در قلوب افرادي كه با

آنحضرت بيعت كرده بودند ايجاد نمودند و اين از نوع جنگيدن آنها در

صحنه نبرد و سوالاتي كه در گرماگرم جنگ از حضرت مي كردند

پيداست كه مثلا ما از كجا بدانيم شما برحق هستيد.

درحالي كه طرف ديگر جنگ طلحه و زبير و همسر پيامبر گرامي

اسلام و مرداني از اين دست قرار دارند كه همگي حاكي از وجود ترديد

در آنها نسبت به حقانيت آنحضرت بود.

و از طرفي جنگ طولاني معاويه با آنحضرت در صفين كه با

مستمسك قرار دادن قرآن و بالا بردن آن بر نيزه ها درصدد فريب ياران

آنحضرت برآمدند و اتفاقا اين نقشه آنها با موفقيت همراه بود و اين نيز

عدم اعتقاد راسخ به حكومت علوي را مي رساند خصوصا از سئوالاتي

كه در بحبوبه جنگ از حضرت مي كردند اين عدم باور, خود را نشان

مي دهد مثلا سوال مي كردند كتاب شما يكي است, قبله تان يكي است

پيامبرتان يكي است, نمازتان مشابه است با اين وصف دليل حقانيت و

رجحان شما چيست. و از همه مهمتر عده زيادي از آن افراد بهانه هاي

واهي و با منطق اينكه چرا امام حكميت را پذيرفت با اينكه خودشان

در پذيرش حكميت و انتخاب حكم اصرار داشتند بر امام خروج كردند.

اينان ديروز مي گفتند امام بايدحكميت را بپذيردو گرنه خود

امام كشته خواهد شد و امروز مي گويند ما اشتباه كرديم كه اصرار به

قبول حكميت و حكم كرديم چرا امام قبول كرد و تسليم خواسته نارواي

ما شد آنها با همين منطق بي پايه جنگ نهروان را راه انداختند و

مستقيما از تحت لواي حكومت علوي خارج شده و پرچم مبارزه با

حكومت ديني را برافراشتند و همگي غير از چند نفر معدود بوسيله

سپاه مولا كشته شدند.

با اينحال كه اينهمه ترديد و دودلي به آنها حاكم بود خانواده ها و

اقوام و خشكه مقدسان از آنها كشنده ايشانرا حضرت علي مي دانستند

و در نهايت نيز همينها مولاي متقيان را بشهادت رساندند.

اين مردم با اين خصوصيات با امام مجتبي (ع) در كوفه بيعت

كردند.



البته لازم به ذكر است كه تعداد افرادي كه هنوز ثابت قدم بودند در

حمايت از امام (ع) به اندازه اي بود كه اتمام حجتي براي امام باشد كه

قيام به حق نمايد و حكومت اسلامي را برپا دارد و منطق ائمه

عليهم السلام در برپائي حكومت ديني اين بود كه:

« وقتي مردم حضور دارند و يار و مددكار امام هستند و از طرفي

پيماني كه خداوند از علما و انديشمندان گرفته تا در صورت وجود

زمينه ها و ياوران مستعد بر عليه ستمگران و بنفع مظلومان قيام نمايد

امام بايد در ايجاد حكومت ديني اقدام كند. »

لذا امام بر خود فرض و واجب مي دانست عليرغم همه شرايط

منفي ولي بخاطر وجود و حضور افراد كارآمد و متعهد به قيام و

ولايتش ادامه دهد.

در زمان امام مجتبي (ع) كه ادامه جنگ صفين با آنحضرت بود

بعضي از فرماندهان منتخب فريب وعده هاي معاويه را خوردند و به

دشمن پناهنده شدند و عليرغم حضور افرادي مقاوم و باثبات در عقيده

همانند عدي بن حاتم, قيس بن سعد عباده, معقل بن قيس رياحي و

زيادبن صعصعه و.. . . . اكثريت ياران آنحضرت جز افراد بي وفا و

سطحي نگر بودند بگونه اي كه وقتي امام (ع) در كنار پل ساباط براي

مردم سخنراني كردند و ضمن هشدارهايي كه دادند فرمودند. « . . .

هشيار باشيد كه آنچه من درباره شما مي انديشم و راي مي دهم براي

شما بهتر است از آنچه شما براي خود مي انديشيد, پس با دستور من

مخالفت نكنيد و راي مرا به خودم بازنگردانيد و در صدد مخالفت با

من برنيائيد.. . . » چون مردم احساس كردند از اين گفته ها بوي صلح

استشمام مي شود لذا با اهانتهايي كه به حضرت كردند, به خيمه

آنحضرت يورش بردند و هر چه بود غارت كردند و حتي سجاده نماز

امام را از زير پايش كشيدند و يكي از آنان در حالي كه خنجر تيزي به

دست داشت فرياد زد « الله اكبر يا حسن اشركت بالله كما اشرك ابوك

من قبل » اي حسن مشرك شدي همچنانكه پدرت قبل از اين مشرك

شده بود و سپس با آن خنجر به ران حضرت زد بنحوي كه شمشير به

استخوان ران رسيد.