بازگشت

6. دقّت در دوستيابي


رفيق و دوست عميق ترين تأثير را بر زندگي و رفتار انسان دارد، تا آنجا كه گفته شده: «اَلْمَرْءُ عَلي دينِ خَليلِهِ؛ انسان بر آيين رفيقش است.» به اين علّت در قرآن و روايات، سخت بر آيين دوست يابي تاكيد و سفارش شده است. امام حسن مجتبي عليه السلام نيز از نزديكترين افراد خانواده تا شيعيان انتظار دارد كه در انتخاب دوست و رفيق دقّت بخرج دهند و مراقب باشند كه در دام دوستان ناباب گرفتار نشوند.



در سفارشي به يكي از فرزندان خويش فرمود: «يا بُنَي لا تُواخِ اَحَدا حَتّي تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَاِذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخُبْرَةَ وَ رَضيتَ الْعِشْرَةَ فَآخِهِ عَلي اِقالَةِ الْعَثْرَةِ وَ الْمُواساةِ فِي الْعُسْرَةِ؛(16) پسرم! با هيچ كس برادري [و دوستي] مكن مگر آنكه [اوّل] بداني كجا رفت و آمد دارد و از چه خانواده اي مي باشد، هر گاه به اين مسئله پي بردي و معاشرت و دوستي او را [طبق معيارها] پسنديدي، پس با او برادري [و دوستي] كن، در گذشتن از لغزشها و همدردي در سختي.»



حضرت در اين باره فقط به سفارش اكتفا نكرده، بلكه گاه به معرّفي الگوهاي عيني، و دوستاني كه خود بر اساس معيارهاي مطلوب انتخاب نموده مي پردازد، و درباره يكي از دوستان خود چنين مي فرمايد: «او از ديدگاه من از همه مردم بزرگتر بود و اساس بزرگي او به ديده من، كوچكي دنيا در ديده او بود، از سلطه جهالت برون بود. دست دراز نمي كرد مگر نزد كسي كه مورد اعتماد بود و سُودي در آن وجود داشت، نه شكايتي داشت و نه خشمگين و ناخشنود بود، بيشتر روزگارش را خاموش بود، پس هنگامي كه سخن مي گفت بر گويندگان و زبان آوران غلبه مي يافت. مردي افتاده بود و مردم ناتوانش مي انگاشتند؛ اما همين كه زمان تلاش و جدّيت فرا مي رسيد، شير بيشه را مي ماند!.»



حضرت در ادامه بيان اوصاف دوست خوبش مي فرمايد: «كانَ اِذا جامَعَ الْعُلَمأ عَلي اَنْ يسْتَمِعَ اَحْرَصَ مِنْهُ عَلي اَنْ يقُولَ، كانَ اِذا غُلِبَ عَلي الْكَلامِ لَمْ يغْلَبْ عَلَي السُّكُوتِ، كانَ لا يقُولُ ما لا يفْعَلُ وَ يفْعَلُ ما لا يقُولُ، كانَ اِذا عُرِضَ لَهُ اَمْرانِ لا يدْري اَيهُما اَقْرَبُ اِلي رَبِّه نَظَرَ اَقْرَبَهُما مِنْ هَواهُ فَخالَفَهُ، كانَ لا يلُومُ اَحَدا عَلي ما قَدْ يقَعُ الْعُذْرُ في مِثْلِهِ؛(17) چون با دانشمندان جمع مي شد به شنيدن بيشتر شيفته بود تا به گفتن. اگر در سخن مغلوب مي شد، در خاموشي مغلوب نمي گشت. آنچه را انجام نمي داد نمي گفت، ولي كارهايي انجام مي داد كه آن را به زبان نمي آورد. اگر در مقابل دو كار قرار مي گرفت كه نمي دانست كداميك از آن دو خدا پسندانه تر است، آن را انجام نمي داد كه نفسش مي پسنديد، هيچ كس را به كاري كه زمينه عذر در آن بود سرزنش نمي كرد.»



سخن را با شعري درباره كريم اهلبيت عليهم السلام به پايان مي بريم:



ماييم و كرامات خدا دادِ حسن ميزان كرامت است، كردار حسن



دوريم گر از مدينه امروز ولي ما را به مدينه مي برد ياد حسن

پاورقي

16. همان، ص 404، شماره 3.



17. همان، ص 406، شماره 13.