بازگشت

تبيين سياست امام على(ع) درباره حكميت


پس از پايان گرفتن جريان حكميت توسط ابوموسى اشعرى و عمروبـن عاص، و خيانت آشكار آنها بـه اسلام و مسلمانان، بـسيارى از مردم لب به اعتراض گشودند كه چرا امام على(ع) بعضى از بـستگان خود را براي مذاكره مامور نكرد؟



با اين كه مردم كوفه بـر خلاف نظر امام على(ع) ، ابـوموسى اشعرى را جهت مذاكره و حكميت پيشنهاد كرده و بر اين امر اصرار ورزيده بـودند، حـضرت على(ع) بـراى پـايان دادن بـه اختـلافات، بـه امام حسن(ع) دستور داد تا درباره ابوموسى و عمروبن عاص و اشتباهاتشان سخن گويد.



اندلسى مى نويسد:



روزى على(ع) در مسجد كوفه بالاى منبـر سخن مى گفت. متوجه فرزندش حسن(ع) شد و به او فرمود: برخيز و دربـاره اين دو نفر سخن بـگو. امام حسن(ع) برخاست و پس از حمد و ثناى خدا، فرمود:



اى مردم! شما در مورد اين دو نفر(ابوموسى و عمروبن عاص)مذاكره كرديد(و بـه تـوافق رسيديد.) و ما آنها را بـه مجـلس مذاكره فرستاديم. براين اساس كه مطابـق قرآن ، نه مطابـق هوس هاى نفسـانى داورى كنند ولى آنها مطابـق هوس هاى نفسـانى ، و نه مطابـق قرآن داورى كردند و وقتى كه مذاكره اين گونه باشد، حاكم نخواهد بـود. بـلكه محـكوم است. ابـوموسى در آنجـا كه حـكميت را بـراى عبدالله بن عمر قرار داد، بـه خطا رفت. ابـوموسى از سه جهت خطا كرد:



1ـ عبـدالله بـا پدرش عمر مخالفت نمود، زيرا عمر او را بـراى خلافت نپسنديد و او را جزو شوراى شش نفره قرار نداد.



2ـ عبدالله رهبرى و حاكميت را براى خود طلب نكرد.



3ـ مهاجران و انصار كه مقام زمامدارى را تشكيل مى دهند، براى امارت او اتفاق نظر ننمودند.



در مورد اصل مسئله حكميت(وكالت دادن به شخصى براى داورى) رسول اكرم(ص) در جريان يهوديان بنى قريظه، سعد بن معاذ را منصوب نمود تا دربـاره آنها داورى كند و او نيز حكمى كرد كه خداوند بـه آن راضى شد و شكى در اين جهت نيست، زيرا اگر حكم كردن سعد بن معاذ خلاف بود، پيامبر(ص) به آن راضى نمى شد