بازگشت

صلح از ديدگاه فقهى


كـسـانى كه از محتواى مجموع احكام و مقررات اسلامى آگاهى ندارند و اسلام را تنها از يك زاويـه مـطـالعـه مـى كـنـنـد در مـجـمـوع بـه راه افـراط و تـفـريـط مـى رونـد و راه اعـتـدال اسـلام را درنمى يابند. برخى چنين مى پندارند كه اسلام در هر شرايطى صد در صـد طـرفـدار صـلح و صـفـا و بـى طـرفـى و سـكـون و آرامش است و با هر گونه اقدام انـقـلابـى و مسلحانه و حماسى ميانه اى ندارد، از اين رو شهادت امام حسين عليه السلام را زير سؤ ال مى برند. و برخى به عكس ، مى پندارند كه اسلام دينى انقلابى و حماسى مـحـض اسـت و در هـر شـرايـطـى طرفدار خون و شهادت است ، از اين رو به صلح امام حسن عليه السلام اعتراض دارند و در آن چون و چرا مى كنند.

در صورتى كه اسلام مطلقا نه دين جنگ است نه دين صلح بلكه هم دين جنگ است و هم دين صلح ، تا مصلحت چه باشد. بنابراين شخص ژرف نگر هيچ تناقضى ميان روش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام نمى بيند و دو روحيه مختلف در اين دو امام بزرگوار مشاهده نمى كند و معتقد مى شود كه اگر امام حسين در شرايط امام حسن قرار داشت صلح مى كرد چنانچه كـرد، و ده سـال بـعـد نـيـز تـا پـايان عمر معاويه بر آن وفادار ماند. و اگر امام حسن در شرايط امام حسين قرار داشت تن به شهادت مى داد و تا آخرين قطره خون خويش ‍ مى جنگيد چنانكه فرازهايى پس از صلح پيش آمد كه امام آمادگى شهادت را نشان داد... .

اساسا در فقه اسلام در مسائل مربوط به جهاد، مساءله اى به نام ((هدنه )) يا ((مهادنه )) وجود دارد يعنى آتش بس و پيمان عدم تعرض براى مدتى معين (و اين همان صلح است ، نه به معناى آشتى و دست برداشتن از مواضع اعتقادى و اساسى و مصالح كلى ، كه اين را يك فرد عادى در امور شخصى خود نيز نمى پذيرد چه رسد به امام آن هم در امور دينى و اجـتـمـاعـى ). ايـن قـرارداد مـيـان دو گـروه ديگر درگير بنا به صلاحديد حاكم معصوم يا جـانـشين حقيقى وى منعقد مى گردد. با بيان اين حكم روشن مى شود كه اسلام به صلح يا جـنـگ و شـهـادت بـه ديـده وسـيـله مـى نگرد نه هدف ؛ آنچه از نظر اسلام هدف است مصلحت اسـلام و مـسلمين است و جنگ و صلح وسيله اى است براى دستيابى به آن ، حتى قرآن كريم گاهى آشكارا فرمان پذيرش صلح مى دهد((45)) .

بـديـن خـاطـر در تـاريـخ اسـلام پـيش از صلح امام حسن عليه السلام به مواردى از صلح پـيـامـبـر صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السلام بر مى خوريم . روش پيامبر اسلام و بـه تـبـع آن حـضـرت ، مـسـلمـانـان ، در طـول سـيـزده سال بعثت در مكه ، روش مسالمت آميز بوده است و طبق دستور قرآن كريم اجازه جهاد مسلحانه نـداشتند((46)) و تنها به دعوت اكتفا مى كردند و بر آزار و شكنجه مـشـركـان صـبـر مـى نـمـودنـد، تـا آنـكـه در مـديـنـه پـس از تشكيل حكومت و رسيدن به قدرت اجازه مى يابند((47)) باز مى بينيم پـيـامـبـر اسلام در مدينه با برخى از قبايل يهود قرارداد صلح مى بندد((48)) و حـتـى در حـديـبـيـه عـلى رغـم تـمـايـل اصـحابش با مشركان مكه پيمان صلح برقرار مى كند تا آنجا كه اعتراض بعضى از آنها را در پى مى آورد.

على عليه السلام نيز در دوران محروميت و خانه نشينى 25 ساله خويش در حكومت خلفا (11 ـ 35) دسـت به شمشير نمى برد و با تحمل رنج و مشكلات فراوان ، بسان كسى كه خار در چـشـم و اسـتـخـوان در گـلو دارد بـا شـرايـط زمـانه به سر مى برد((49)) و حـتـى در قضيه يورش بر خانه عثمان و كشتن وى شركت نمى كند بلكه به آرام كـردن مـخـالفـان مـى پـردازد و مـى خـواهـد كـار را از راه مـسـالمـت آمـيـز حـل كـنـد، تـا آنـجا كه مورد اعتراض برخى از آنان قرار مى گيرد. نيز در فرمان حكومتى به مالك اشتر دستور مى دهد: ((تا آنجا كه ممكن است به صلح بگذران ...)).

از ايـن شـواهـد تـاريـخـى و نـظاير فراوان آن پى مى بريم كه آنجا كه مصلحت اسلام و مـسـلمـيـن اقـتـضـا مـى كـند بايد دندان بر جگر گذاشت و صبر كرد كه چنين صبرى شايد دشـوارتـر از جـنـگ باشد. و معلوم مى شود كه جنگ و شهادت در همه شرايط مطلوب اسلام نيست .

پاورقي

45_ سوره انفال : و ان جنحوا للسلم فاجنع لها...(61).

46_ سـوره نـسـاء: الم تـرالى الذيـن قـيـل لهـم كـفـو ايـديـكـم و اقـيـمـوا الصـلوة و اتـو الزكـوة فـلمـا كـتـب عـلهـم القتال ... (77).

47_ سـوره حـج : اذن للذيـن يـقـاتـلون بـانـهم ظلموا و ان اللّه على نصرهم لقدير(39).

48_ تاريخ پيامبر اسلام / 234 و نيز صلح با بنى ضمره و بنى اشجع .

49_ نهج البلاغه ، خطبه 3، موسوم به شقشقيه .