بازگشت

فروتنى


او در عـيـن هـيـبت و جلال بسيار فروتن بود. با مردم مى جوشيد و هر كس به راحتى بر آن حـضـرت بـار مـى يـافـت . او از جـد گـرامـى و پـدر بـزرگـوارش آموخته بود كه نبايد شـخـصيت مردم در برابر هيبت و جلال آنان شكسته شود. او طبق تعاليم عاليه اسلام خوش نـداشـت كه نشسته باشد و ديگران به احترام او ايستاده ، حتى اجازه نمى داد به احترام او از جا برخيزند.((23))

بـراى اسـلام كـردن بـه او دست بر سينه نمى نهادند و تا كمر خم نمى شدند بلكه با صـداى بلند سلام مى كردند، حتى حضرتش به شيوه جد گرامى اش خود به سلام كردن پـيـشدستى مى نمود. با كودكان و فقيران مى نشست و از آنان دلجويى مى كرد. روزى امام بـر جـمعى از فقيران گذشت كه بر زمين نشسته و ذرات گوشت و استخوانهايى را كه در دست داشتند پاك كرده مى خوردند. هنگامى كه امام را ديدند از او خواستند كه با آنان هم غذا شود. امام بدون درنگ نشست و مشغول به خوردن شد و فرمود: خداوند متكبران را دوست نمى دارد. سپس از آنان خواست كه با او به خانه اش روند، و به آنان غذا و لباس بخشيد .

روزى ديگر در مجلسى نشسته بود، هنگامى كه خواست برخيزد و بيرون رود فقيرى از راه رسيد، امام به او خوش آمد گفت و به رويش ‍ لبخندى زد و فرمود:

تو هنگامى نشستى كه ما برخاسته و قصد رفتن داريم ، آيا اجازه رفتن مى دهى ؟!....

پاورقي

23_ ابـوامـامـه گويد: روزى پيامبر صلى اللّه عليه و آله عصازنان بر ما وارد شـد و مـا بـه احـترام او برخاستيم ، فرمود: ((اين كار را از عجم ها نياموزيد كه به احـتـرام هـم از جا برمى خيزند!))انس مى گويد: با اينكه پيامبر محبوبترين كس نزد مردم بود با اين حال به احترام او برنمى خاستند زيرا مى دانستند اين كار را خوش ندارد.