بازگشت

4- حمايت هاي سياسي و اقتصادي از مواليان


با تسلط يافتن معاويه بر عراق آن روز، آمار جنايت و خيانت وي بر مسلمانان به ويژه مواليان اهل بيت عليهم السلام بيش تر مي گرديد و هر روز بر فراريان از مظالم ستمگر شام که راهي مدينه مي شدند افزون مي گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء (149) (عويمر بن مالک بن زيد بن قيس بن اميه خزرجي) صحابي و قاضي معروف دمشق آمد.



حسن بن علي عليهما السلام پشتوانه اي محکم و استوار براي پناهندگان سياسي بود که در دوران اقامت در مدينه جدش از هيچ گونه کوشش و حمايتي از آنان کوتاهي نکرد.



سعيد بن ابي سرح کوفي که از دوستان و مواليان اهل بيت عليهم السلام بود، مورد خشم و غضب استاندار کوفه (زياد بن ابيه) قرار گرفت و سپس مورد تعقيب سياسي واقع شد. زياد او را احضار نمود، وليکن او از کوفه فرار کرد و راهي مدينه منوره گرديد و به امام مجتبي عليه السلام پناه برد. حاکم کوفه خانواده (زن و فرزندان) سعيد را زندان کرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاک يکسان ساخت تا وحشتي در دل مواليان اهل بيت به وجود آيد و سعيد بن ابي سرح خود را تسليم کند.



سعيد در محضر امام مجتبي عليه السلام در مدينه نشسته بود که خبر مصادره و تخريب خانه اش را آوردند. امام عليه السلام به شدت ناراحت شد و جهت جلوگيري از مظالم زياد بن ابيه و گرفتن امان براي سعيد بن ابي سرح، نامه اي خطاب به زياد، بدين شرح نوشت:



«اما بعد فانک عمدت الي رجل من المسلمين له مالهم و عليه ما عليهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عياله فان اتاک کتابي هذا فابن له داره، واردد عليه ماله، و شفعني فيه فقد اجرته. والسلام (150) اما بعد، تو يکي از مسلمانان را مورد غضب و خشم خويش قرار دادي، در حالي که سود او سود مسلمانان و ضرر به وي ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ويران کردي و مالش را گرفتي و خاندانش را به زندان افکندي. تا نامه به تو رسيد، خانه اش را درست کن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذير تا پاداش و اجر نيک به تو رسد.»



نامه امام عليه السلام در برگيرنده امر به معروف و نهي از منکر و حمايت صريح از سعيد بن ابي سرح است و داراي متني قوي و استوار مي باشد و در اين نامه خواسته شده که به سعيد و خاندانش آسيب و گزندي نرسد و تمام ضررهاي مالي که بر وي زده شده جبران گردد و از همه مهم تر اين که امام عليه السلام سعيد را بي گناه دانسته و مستحق عقوبت نمي داند.



وقتي نامه سبط اکبر رسول خدا صلي الله عليه و آله به زياد بن ابيه رسيد و آن را خواند، از حمايت سياسي امام عليه السلام و امر و نهي آن حضرت به خشم آمد و پليدي ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهرباني خاندان اهل بيت عليهم السلام در زمان حاکميت امير مؤمنان عليه السلام را از ياد برد و جوابيه اي بدين شرح براي حضرت ارسال داشت:



از زياد بن ابي سفيان به حسن بن فاطمه عليهما السلام:



«اما بعد، نامه ات به من رسيد، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودي، در حالي که تو نيازمندي و من قدرتمند؟ ! تو که از مردم عادي هستي، چگونه است که همانند يک فرمانرواي قدرتمند فرمان مي دهي و از فرد بدانديشي که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضايت پناهش داده اي، حمايت مي کني؟ به خدا سوگند اگر او را بين پوست و گوشتت هم قرار دهي، نمي تواني از او نگهداري کني و من چنانچه به تو دسترسي پيداکنم هيچ مراعات نخواهم کرد و لذيذترين گوشت را براي خوردن، گوشت تو مي دانم! سعيد را به ديگري واگذار کن، اگر او را بخشيدم به خاطر وساطت تو نيست و چنانچه او را کشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام.»



امام عليه السلام با اين تهديدات و جوابيه توهين آميز زياد، دست از حمايت سياسي سعيد بن ابي سرح بر نداشت و نامه اي به همراه نامه سراسر هتاکي و فحش زياد براي معاويه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زياد بن ابيه را بگيرد و امنيت را براي سعيد بن ابي سرح ايجاد نمايد.



به دنبال اين نامه معاويه که موقعيت امام مجتبي عليه السلام را خوب درک مي کرد و مي دانست موضع گيري صريح حسن بن علي عليهما السلام برايش ارزان تمام نخواهد شد، نامه اي براي زياد بن ابيه به مضمون ذيل نوشت:



«اما بعد، حسن بن علي عليهما السلام نامه اي به همراه نامه تو که در پاسخ نامه اش در باره سعيد بن ابي سرح نوشته بودي، برايم فرستاد. من از کار تو بسيار در شگفتم. البته مي دانم که تو داراي دو خصوصيتي: يکي بردباري و نيک انديشي است که از ابو سفيان به ارث برده اي و ديگر از مادرت سميه گرفته اي که دومي سبب گرديده، براي حسن عليه السلام نامه نوشته اي و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق ناميده اي، در صورتي که به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتري.»



معاويه در ادامه نامه اش تمام نکات ذکر شده نامه زياد را جواب گفت و نوشت:



«اما اين که نامش را پيش از نام تو نوشته است، حق با اوست، زيرا داراي مقام والا و بلندي است و اين امر هيچ از مقام و شان تو نمي کاهد، اگر تفکر و انديشه کني و اين که در نامه اش به تو فرمان داده، او چنين حقي را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمي پذيري، افتخار بزرگي را از دست مي دهي، چراکه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد اين که نامه ام به دستت رسيد، خاندان سعيد بن ابي سرح را آزاد کن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و ديگر مزاحم او نباش. من نامه اي براي سعيد نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدينه بماند و يا به شهرش بازگردد.



اي زياد! حسن عليه السلام را به مادرش نسبت داده اي و قصد جسارت داشته اي، واي بر تو! مگر او را به کدام مادر نسبت مي دهي، اگر تو آگاه بودي و فکري داشتي، اين بزرگ ترين افتخار و عزت براي او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله است.»



سپس در پايان نامه اش اين اشعار را در منقبت حسن بن علي عليه السلام



نگاشت:



اما حسن فابن الذي کان قبله



اذا سار سار الموت حيث يسير



و هل يلد الرئبال الا نظيره



و ذا حسن شبه له و نظير



و لکنه لو يوزن الحلم و الحجا



بامر لقالوا يذبل و ثبير (151)



«حسن فرزند کسي است که پيش از آن به هرکجا حمله مي برد مرگ هم سراغ دشمنانش مي رفت و آيا شير به جز همانند خود به دنيا مي آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خويش است. اگر بخواهيم بردباري و دانايي او را بسنجيم، بايد با وزن کوه هاي بلند آن را سنجش نماييم.»



از خلال نامه ها، اعتراف معاويه و دشمنان اهل بيت نسبت به شخصيت و موقعيت امام مجتبي عليه السلام روشن مي گردد و از طرف ديگر، حمايت سياسي و اجتماعي و اقتصادي حسن بن علي عليهما السلام نسبت به مواليان اهل بيت عليهم السلام چقدر دقيق و حساب شده بود که حضرت هيچ گاه حاضر نشد دست از حمايت آنان بردارد.