بازگشت

بعد از صلح چه گذشت؟


چند روز بعد از امضاي قرارداد صلح، امام حسن عليه السلام با مردم کوفه وداع کرد و رهسپار مدينه شد. (11) و به دنبال آن معاويه به طور کامل بر سرنوشت مسلمانان حاکم شد و حکومت تمام عيار اموي را به پيش برد. اما طبيعي بود که ماهيت ضد ديني حکومت معاويه اجازه نمي داد، مصالحه با امام به همان حالت باقي بماند به عبارت ديگر هر چند صلح در ظاهر به وقوع پيوسته بود ولي در حقيقت ماهيت متضاد اين دو جريان اجازه مصالحه واقعي به آنان نمي داد و علي رغم زدوده شدن تضادهاي ظاهري که موجب حفظ جان شيعيان شد، تضادهاي واقعي همچنان باقي بود و جبهه حق و باطل هرگز قابل تفاهم و تصالح نبودند.



× × ×



در مورد جدايي بني اميه از اسلام و مباين بودن جبهه آنان با جبهه حقيقي دين، شهيد مطهري قدس سره اين گونه به بررسي دلايل ضديت آنان با اسلام اشاره مي کند:



«مبارزه شديد امويان که در راس آن ها ابوسفيان بود، با اسلام و قرآن... دو علت داشت: يکي رقابت نژادي که در سه نسل متوالي متراکم شده بود. دوم تباين قوانين اسلامي با نظام زندگي اجتماعي رؤساي قريش مخصوصا اموي ها که اسلام بر هم زننده آن زندگاني بود... گذشته از اين ها مزاج و طينت آن ها طينتي منفعت پرست و مادي بود و در اين گونه مزاج هاي روحي، تعليمات الهي و رباني اثر ندارد و اين ربطي به باهوش يا بي هوشي آن ها ندارد. کسي به تعليمات الهي اذعان پيدا مي کند که در وجود خودش پرتوي از شرافت و علو نفس و بزرگواري باشد. اين مطلب خود يک اصل بزرگي است. داستان ابوسفيان و عباس وگفتن «لقد صار ملک ابن اخيک عظيما...» قصه «بالله غلبتک يا اباسفيان » ايضا قصه «تلقفونها تلقف الکره » همگي دليل کوري باطني ابوسفيان است. (12)



و بر پايه همين تفسير است که به طور متوالي شاهد بروز تضادهاي دروني به صورت توطئه هاي متعدد معاويه براي قتل امام هستيم (استفاده از هر وسيله ممکن) و در مقابل امام را نيز مي بينيم که (تنها با وسايل مشروع) در صدد تضعيف حکومت معاويه است. البته معاويه بارها مي کوشيد بر تضادهاي حقيقي جبهه باطل و حق سرپوش گذارد و حداقل در منظر عمومي منازعات خود و امام را امري در نهايت حزبي، قبيله اي و طايفه اي جلوه دهد و در مقابل امام با درايت کامل اجازه شکل گيري چنين تصوري را نمي داد. بنابراين تمام تلاش معاويه اين بود که بر تضادهاي حقيقي دو جبهه سرپوش گذارد و جبهه حق را در سايه صلح ظاهري در خود هضم کند و برعکس امام مي کوشيد در سايه صلح ظاهري بيشترين منافع متصور را نصيب خود و شيعيان کند و در عوض تضادهاي دروني را در هر فرصت ممکن بروز دهد. نمونه اي تاريخي را در اين باره مي خوانيم:



معاويه براي مروان نامه اي نوشت و در آن از مروان خواست دختر عبدالله بن جعفر، برادرزاده امام علي عليه السلام، را براي پسرش يزيد خواستگاري کند و افزود: مهريه اش هر قدر باشد، مي پذيرم و هر قدر قرض داشته باشد، مي دهم. به علاوه اين وصلت موجب صلح بين بني اميه و بني هاشم خواهد شد.



مروان بلافاصله بعد از دريافت نامه با عبدالله بن جعفر ملاقات و موضوع خواستگاري را مطرح کرد. او گفت: اختيار اين امور با حسن بن علي عليهما السلام است. از او خواستگاري کن. مروان به ناچار نزد امام رفت و دختر عبدالله را خواستگاري کرد. امام به او فرمود: هر کسي را که مي خواهي دعوت کن تا گرد هم آيند. وقتي بزرگان دو طايفه جمع شدند، مروان بلند شد و بعد از خطبه و حمد و ثناي الهي گفت: اميرمؤمنان معاويه به من فرمان داده تا زينب دختر عبدالله بن جعفر (13) را براي يزيد خواستگاري کنم به اين ترتيب که: هر قدر پدرش خواست مهر تعيين کند. هر قدر پدرش مقروض بود، مي دهم. اين وصلت موجب صلح بين دو طايفه بني اميه و بني هاشم مي شود. يزيد پسر معاويه کسي است که نظير ندارد. به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به يزيد بيشتر از حسرت و افتخار او به شماست و او کسي است که به برکت چهره اش از ابرها طلب باران مي شود. در پي اين سخنان مروان نشست و امام حسن عليه السلام به پاخاست و فرمود:



«...اما ما ذکرت من حکم ابيها في الصداق فانا لم نکن لندعب عن سنة رسول الله في اهله وبناته



... واما الصلح الحيين فانا عادينا لله و في الله فلا نصالحکم للدنيا...



1- در مورد مهريه، ما از سنت پيامبر صلي الله عليه و آله (840 درهم) تجاوز نمي کنيم.



2- در مورد قرض ها، چه وقت زن هاي ما قرض پدران شان راداده اند؟



3- در مورد صلح بين دو طايفه دشمني ما با شما براي خدا و در راه خداست. بنابراين با دنياي شما صلح نمي کنيم.



4- در مورد افتخار ما به وجود يزيد... اگر مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است، ما بايد به يزيد افتخار کنيم و اگر مقام نبوت بالاتر است، او بايد به ما افتخار کند.



5- در مورد طلب باران به برکت چهره يزيد... تنها از محمد و ال محمد طلب باران مي شود. نظر ما اين است که دختر عبدالله را به ازدواج پسرعمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوريم...» (14)



در ضمن همين رويداد به ظاهر خانوادگي است که امام در جمع بزرگان هر دو گروه مبناي دشمني آنان را يادآور مي شود و نقشه معاويه را که درصدد بود، ابتدا سطح منازعات را به دعواهاي حزبي و قبيله اي تقليل دهد و بعد خود را منادي صلح و آشتي معرفي کند، نقش بر آب مي کند و همين نکته کليدي است که باعث مي شود علي رغم مصالحه ظاهري، تعارضات همچنان ادامه يابد و با به اوج رسيدن آن در زمان امام حسين عليه السلام آتش جنگ شعله ور شده، لايه هاي پنهان منازعات بار ديگر چهره خود را بنماياند و نشان دهد که حق و باطل هرگز آشتي پذير نيستند و صلح امام حسن عليه السلام تنها يک حرکت تاکتيکي براي بقاي اقليت شيعه بوده است. (15)



با اين ديدگاه براي يافتن دلايل شهادت امام حسن عليه السلام بايد به تعارض جبهه حق و باطل توجه کرد نه تعارضات قبيله اي و...

پاورقي

11) الکامل في التاريخ، ج 3، ص 407.



12) حماسه حسيني، ج 3، صص 19 و 20.



13) طبق برخي روايات نام دختر ام کلثوم و نام امام «حسين » عليه السلام ذکر شده است. بحارالانوار، ج 44، صص 207 و 208، با اين وصف روايات ديگري نيز وجود دارد که به امام حسن عليه السلام استناد شده مانند روايت معاوية بن خديج که معاويه او را براي خواستگاري از يکي از دختران يا خواهرهايش براي يزيد فرستاد... و... که در تمام موارد امام درايت کامل به خرج مي داد و مانع چنين وصلت هايي مي شد (مقتل خوارزمي، ج 1، ص 124 مجمع الزوايد، هيثمي، ج 4، ص 278.



14) بحارالانوار، ج 44، ص 119- 120.



15) متاسفانه برخي از محققان متاثر از سياست معاويه کوشيده اند تحليل قبيله اي براي رويداد منجر به صلح ارائه کنند. به اين صورت که سه جريان بني هاشم، بني اميه و گروه هاي مياني (بني تميم و عدي..). در پي رسيدن به حکومت بودند. اما بني هاشم بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله نتوانستند به حکومت برسند. بني اميه نيز همچنان صفات نفاق و طلقا را يدک مي کشيدند. لذا بني اميه گروه هاي مياني (ابوبکر - عمر) را بر سرکار آوردند و سرانجام بعد از آن دو کوشيدند مانع رسيدن بني هاشم به کومت شوند. يعني، در مرحله اول با گروه هاي مياني کنار آمدند و بعد به تعارض با گروه بني هاشم پرداختند و سرانجام در زمان امام حسن عليه السلام به هدف خود رسيدند. در نقد اين ديدگاه بايد گفت: معاويه نيز بسيار کوشيد جنگ بين آنان از زاويه حزبي و طايفه اي ديده شود اما امام هرگز اجازه چنين برداشتي نداد و در ماجراي خواستگاري دختر عبدا... در بين بزرگان هر دو قبيله بر اعتقادي و ديني بودن تعارضات و جنگ تاکيد کرد. بنابراين اگر امام علي عليه السلام يا امام حسن عليه السلام با گروه بني اميه يا گروه هاي مياني رودر رو مي شود، از خاستگاه قبيله اي نيست بلکه از اعتقاد ديني است و اين جنگ طايفه اي براي دست يابي به قدرت نيست. هرچند رقابت بين گروه هاي مياني و بني اميه را مي توان از چنين مقوله اي دانست و يا از ديدگاه آنان رقابت با بني هاشم را از باب قبيله اي دانست، ولي مطمئنا از ديدگاه امام علي و امام حسن عليه السلام تلاش براي دستيابي به حکومت به عنوان نزاع طايفه اي نبود و شايسته نيست اقدامات آنان را چنين بي محابا تحت اين گونه برداشت ها ارزيابي کرد.