بازگشت

ذكر نسب طاوس و آل او و نبذى از حال بنى طاوس


الطاوس هو ابوعبداللّه محمّد بن اسحاق بن حسن بن محمّد بن سليمان بن داود بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسّلام كه از حسن وجه و لطف شمايل مُلَقَّب به طاوس گشت و اولاد او در عراق همى زيستند و از ايشان است السيّد العالم الزّاهد المصنّف الجليل القدر جمال الدّين احمد بن موسى بن جعفر بن محمّد بن احمد بن محمّد بن محمّد الطاوس صاحب كتاب ((البشرى )) و ((الملاذ)) و غيرهما و برادر او است السيّد الزّاهد العالم صاحب الكرامات نقيب النّقباء رضى الدّين على بن موسى و مادر ايشان دختر شيخ زاهد الا مير ورّام (121) ابن ابى فراس و از اينجا است كه شاعر در اين قصيده گويد:

شعر :

وَرّامُ جَدُّهُمْ لاُِمِهِمْ

وَمحمّد لاَِبيهِم جَدُّ.(122)

على الجمله ؛ بنى طاوس در ميان عُلما جماعتى بودند از افاضل آل طاوس و اَشْهَر ايشان سيّد اجلّ رضى الدّين على بن موسى بن جعفر بن محمّد و آنچه در كتب ادعيه و زيارات و فضائل ، ابن طاوس اطلاق كنند آن جناب مراد است ؛

دوّم برادر او عالم جليل جمال الدين احمد كه در فقه و رجال يگانه عصر بود، و مراد از ابن طاوس در كتب فقهيّه و رجاليّه او است ؛

سوّم پسر جمال الدين احمد سيّد نبيل عبدالكريم صاحب كتاب ((فرحة الغرى )) است كه از اجله عُلما و يگانه روزگار بود و در حفظ وجودت فهم ؛

چهارم پسر عبدالكريم رضى الدّين ابوالقاسم على بن عبدالكريم ؛

پنجم سيّد رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن محمّد صاحب كتاب ((زوائد الفوائد)) كه در اسم و كُنْيَت با پدر اَمْجَد خود شريك بود، و گاهى بر برادر او سيّد جلال الدين محمّد نيز، ابن طاوس اطلاق كنند كه پدر امجد او كتاب ((كشف المحجّه )) را براى او تصنيف فرمود.

صاحب كتاب ((ناسخ التواريخ )) در ذيل احوال آل طاوس گفته كه ايشان را جلالت قدرى به كمال بود، ناصر خليفه خواست نقابت طالبيين را به رضى الدين تفويض نمايد او به سبب اشتغال به عبادت و علم استعفا جست و هنگام غلبه هُلاكوخان بر بغداد و قتل مستعصم نقابت طالبيّين بر سيّد رضى الدين فرود آمد و خواست استعفا جويد خواجه نصيرالدين او را منع فرمود، رضى الدين بيم كرد كه اگر سر بتابد به دست هلاكو ناچيز شود و از درِ اكراه قبول نقابت نمود.

او را مصنّفات مفيده است مانند كتاب ((مُهَجُ الدّعوات )) و كتاب ((تتمّات مِصباح المتهجّد و مهمّات صلاح المتعبّد)) و كتاب ((الملهوف على قتلى الطفوف )). و او مستجاب الدعوة بود و بر صدق اين معنى اخبار فراوان است . و گويند اسم اعظم دانست و فرزندان خود را گفت چند كرّت به استخارت كار كردم كه شما را بياموزم اجازت نيافتم اينك در كتب من محفوظ و مكتوب است بر شما است كه به مطالعه ادارك نمائيد.

امّا سيّد جمال الدين احمد، پسرى آورد به نام عبدالكريم غياث الدين السيّد العالم الجليل القدر در نزد خاصّ و عام مكانتى تمام داشت و از مصّنفات او است كتاب ((الشّمل المنظوم فى اسماء مصنّفى العلوم )) و جُز آن در كتابخانه او ده هزار مجلّد از كتب نفيسه بود.

امّا النقيب رضى الدين على بن موسى ، دو پسر آورد يكى محمّد ملقّب به صفى الدين معروف به مصطفى و آن ديگر على مُلَقّب به رضى الدين معروف به مرتضى ، و صفى الدين مردى نيرومند بود ولكن بلاعقب وفات يافت و منقرض شد.

و رضى الدين على بعد از پدر نقيب النّقباء شد و او دخترى آورد به حباله نكاح شيخ بدرالدين معروف به شيخ المشايخ در آمد و پسرى آورد به نام قوام الدين هنوز كودك بود كه پدرش وداع جهان گفت و او را سلطان سعيد اولجايتو طلب فرمود و بر زانوى خويش نشانيد و نيك بنواخت و هم در آن كودكى او را به جاى پدر نقيب النّقباء فرمود. امّا از رضىّ الدين على بن على بن موسى دختر ديگر به حباله فخرالدين محمّد بن كتيله حسينى (123) در آمد و پسرى آورد كه اورا على الهادى مى ناميدند و او بلاعقب در حيات پدر و مادر وفات نمود. و قوام الدين دو پسر آورد يكى عبداللّه مُكَنّى به ابوبكر و ملقّب به نجم الدين و آن ديگر عمر. امّا نجم الدين نقابت بغداد و حلّه و سُرّ مَنْ رَاى يافت و بعد از پدر معروف به نقيب النقباء شد لكن مردى ضعيف الحال بود و بعضى اموال و املاك خانواده خود را قوام الدين به هدر داد و آنچه از وى به جاى ماند نجم الدين تلف كرد و در سال هفتصد و هفتاد و پنج هجرى وفات نمود و برادرش به جاى او نقابت يافت .

و ديگرى از بنى طاوس عراق سيّد مجدالدّين است صاحب كتاب البشارة و در آن ذكر اخبار و آثار وارده مى نمايد و غلبه مغول را در بلاد و انقراض ‍ دولت بنى العبّاس را تذكره مى فرمايد. چون هلاكوخان راه بغداد نزديك كرد سيّد مجدالدين با جماعتى از سادات و علماى حلّه او را استقبال كرد و آن كتاب را به نظر سلطان رسانيد هلاكو او را عظيم عظمت نهاد و حلّه و مشهدَيْن و آن نواحى را خطّ امان فرستاد چون به شهر بغداد در آمد فرمان كرد تا منادى ندا در داد كه هر كس از اهل حلّه و اعمال آن بلده است به سلامت بيرون شود و آن جماعت بى آسيبى و زيانى طريق مراجعت سپردند انتهى .(124)

ولكن شيخ جليل حسن بن سليمان حلّى تلميذ شهيد اوّل در كتاب ((منتخب البصائر))، ((كتاب البشارة )) را نسبت داده به سيّد على بن طاوس . واللّه تعالى هو العالم .

پاورقي

121- و كان الا مير ورّام ينتهى نسبه الشّريف الى مالك الا شتر النخعى صاحب امير المؤ منين عليه السّلام و له كتاب ((تنبيه الخاطر و تنزيه النّاظر)) قرء على سديد الدّين محمّد الحمّصى بحلة . (شيخ عبّاس قمى رحمه اللّه )

122- ((ناسخ التواريخ )) زندگانى حضرت امام حسن عليه السّلام 2/463، اسلاميّه .

123- در ((ناسخ التواريخ )) به جاى ((حسينى ))، ((حسنى )) ذكر شده .

124- ((ناسخ التواريخ )) زندگانى امام حسن عليه السّلام 2/463 - 465.