بازگشت

در ميدان جنگ صفين


بالاخره با همه کوششها و تلاشها، معاويه و همراهانش در برابر حق تسليم نشده و به گمراهي و پيمودن راه خيانت و ضلالت ادامه دادند، و در نتيجه جنگ صفين پيش آمد و با کمال تاسف اين جنگ خانمانسوز ماهها طول کشيد و هزاران انسان مسلمان و مؤمن به خاطر جاه طلبي و مقام پرستي معاويه دنياپرست و هم فکرانش به خاک و خون کشيده شده و آن روزهاي سرنوشت سازي که با زمامداري رهبر واقعي اسلام هر ساعتش مي توانست براي اسلام و مسلمين فوايد بسياري را به ارمغان بياورد، و آن اوقات گرانبها و آن همه نيروهاي متعهد و فداکار تلاششان صرف برنامه ريزي هاي اساسي و تقويت اسلام گردد، در راه مبارزه با جاه طلبي و هواپرستي آنان به هدر رفت. (50)



باري جنگ شروع شد و صفها آراسته گرديد، و در اينجا باز هم نقش مهم و مؤثر فرزند رشيد و بزرگ رسول خدا(ص)و امير مؤمنان حسن بن علي(ع)را در راه دفاع از حريم اسلام و قرآن مشاهده مي کنيم، که طبق نقل ابن شهر آشوب در مناقب، امير مؤمنان(ع)هنگام تنظيم سپاه و صف آرايي لشکر، ميمنه لشکر خود را به حسن بن علي و برادرش حسين(ع)و عبد الله بن جعفر و مسلم بن عقيل سپرد... (51)



و در معرکه جنگ هم مورخين مي نويسند:



روزي معاويه خواست تا حسن بن علي(ع)را بيازمايد، و روي طبع فريبکارانه اش به خيال خود او را فريب دهد، و به همين منظور عبيد الله بن عمر (52) را که در زمره لشکريان وي بود خواست و بدو گفت: به نزد حسن بن علي برو و او را به خلافت اميدوار کن و وعده هاي ديگري به او بده، شايد بتواني او را از پدرش جدا کني و پيش ما آري.



عبيد الله به ميدان آمده و حضرت مجتبي را طلبيده گفت:



«لي اليک حاجة »؟



(مرا با تو حاجتي است؟)



و چون آن بزرگوار پيش آمده و پيشنهاد او را شنيد، با تندي پاسخ او را داده و در پايان بدو فرمود:



«لکاني انظر اليک مقتولا في يومک او غدک، اما ان الشيطان قد زين لک و خدعک حتي اخرجک مخلوقا بالخلوق تري نساء اهل الشام موقفک و سيصرعک الله و يبطحک لوجهک قتيلا...»



(گويا تو را مي نگرم که امروز يا فردا کشته خواهي شد، براستي که شيطان اين حال را براي تو آرايش کرده و فريب داده تا خود را معطر ساخته و جايگاهت را زنان اهل شام ببينند، و بزودي خدايت بر زمين افکند و کشته ات را به صورت به روي خاک اندازد.)



عبيد الله که اين سخنان را از آن سبط رسول گرامي اسلام شنيد سرافکنده و نا اميد به سوي معاويه بازگشت، و معاويه براي دلداري او گفت:



«انه ابن ابيه »!



(آري او پسر پدرش(علي)است)



نصر بن مزاحم که اين روايت را نقل کرده، گويد:



به خدا سوگند آن روز هنوز به پايان نرسيده بود که عبيد الله از لشکر شام بيرون آمد و به دست مردي از قبيله همدان به قتل رسيد، و آن مرد همداني براي آنکه مقتول خود را گم نکند و در فرصت مناسبي بتواند اسلحه و جامه مقتول را برگيرد، نيزه اش را در چشم او فرو برد و او را به زمين دوخت و پاي آن مقتول را نيز به اسب خود بست. (53)



نگارنده گويد: اين داستان را مي توان از معجزات آن حضرت نيز محسوب داشت که چنين خبري از آينده عبيد الله مي دهد، و سرنوشت ذلت بار او را به اطلاع وي مي رساند، و به آن سرعت، گفتار آن حضرت تحقق مي يابد.

پاورقي

50.شرح اين جنگ خانمان برانداز اسلام را در جلد دوم زندگاني امير مؤمنان نگاشته ايم، بدانجا مراجعه شود.



51.مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 168.



52.عبيد الله، فرزند عمر، برادر کوچک عبد الله است که در زمان رسول خدا به دنيا آمد ولي از آن حضرت حديثي نقل نکرده، و همان کسي است که هرمزان و جفينه و دختر ابو لوءلوء را به عنوان خونخواهي پدرش عمر به قتل رساند، و در صدد بود تا همه اسيران غير عرب را در مدينه به قتل برساند، و بالاخره سعد بن ابي وقاص با تدبيري که انجام داد، شمشير او را گرفت و او را به جرم همين عمل زنداني کردند، تا در وقتي مناسب درباره اش تصميم بگيرند، اما عثمان-هنگامي که بر مسند خلافت مستقر گرديد-با مطرح کردن اين مسئله که «من امام مسلمين هستم و هرمزان نيز وارثي جز عامه مسلمين ندارد، و من از طرف آنها حق تصميم گيري دارم »عبيد الله را بدون قصاص و پرداخت ديه آزاد کرد.



و چون در اين باره مورد مؤاخذه امير المؤمنين و جمعي ديگر از صحابه رسول خدا(ص) قرار گرفت که چرا عبيد الله را بدون قصاص آزاد کردي؟و چنين حقي از طرف مسلمانان نداشتي، نتوانست پاسخي در اين باره بدهد، و ترسيد که عبيد الله را قصاص کنند از اين رو او را از مدينه به کوفه فرستاد، و خانه و مستغلاتي را در کوفه در اختيار او نهاد که به «کويفة ابن عمر»معروف شد.



عبيد الله، پس از قتل عثمان، مانند جنايتکاران ديگري که با روي کار آمدن حکومت عدل علي(ع)از ترس گرفتار شدن به کيفر جنايتهايي که انجام داده بودند نتوانستند در قلمرو حکومت آن امام عادل و الهي زندگي نکبت بار خود را سپري کنند، بار سفر بسته و خود را به شام و دربار معاويه که به صورت خانه امتي براي عموم جنايتکاران درآمده بود، رسانده و به جنايات خود ادامه دادند، و چون جنگ صفين پيش آمد، جزء هواداران و لشکريان جيره خوار او به جنگ مردان الهي و دودمان پيمبران آسماني آمدند...ولي عمر ننگينش چندان دوام نيافت و در همين جنگ صفين به دوزخ واصل گرديد.«ذلک بما قدمت ايديهم و ان الله ليس بظلام للعبيد».



53.صفين نصر بن مزاحم، ص 334.البته درباره قاتل عبيد الله اقوال ديگري هم هست که قول مذکور يکي از آنهاست و اقوال ديگر را در قاموس الرجال(ج 6، صص 28-226)نقل کرده.