بازگشت

اعلام آمادگي براي جهاد


پس از چند ماه توقف امام در کوفه و رد و بدل شدن نامه ها و پيکها، بالاخره همان گونه که پيش بيني مي شد و امير المؤمنين(ع)نيز خبر داده بود، معاويه جنايتکار حاضر به تسليم در برابر حق نگرديد، و با اينکه خود و يارانش از مسببين قتل عثمان بودند-به شرحي که پيش از اين ذکر شد-خونخواهي عثمان را بهانه کرده و با نيرنگها و فريبکاري هاي بسيار توانست مردم شام را که عموما شناختي نسبت به امير مؤمنان(ع)نداشتند با خود همراه کرده و براي جنگ با آن حضرت(ع)بسيج کند...



علي(ع)به خاطر کمال احتياطي که در اين باره داشت و پيوسته سعي مي کرد تا جلوي اين جنگهاي داخلي و خانمانسوز را که اثري جز دلير شدن دشمنان و تضعيف و انهدام نيروهاي اسلام در بر نداشت بگيرد، ولي به علت اصرار معاويه بر عناد و راه باطل خود، ناچار به اقدام شده بود و از اين رو باياران خود به مشورت پرداخت و آنها را مخاطب ساخته، چنين فرمود:



«اما بعد فانکم ميامين الراي، مراجيح الحلم، مبارکوا الامر، مقاويل بالحق، و قد عزمنا علي المسير الي عدونا و عدوکم فاشيروا علينا برايکم »



(شما مرداني هستيد خجسته راي و حليم و بردبار، کارتان مبارک و گفتارتان حق است، و ما اکنون براي رفتن به سوي دشمن خود و دشمن شما تصميم گرفته ايم، پس نظرتان را در اين باره بيان داريد.)



در اينجا مردان بزرگي همچون عمار بن ياسر و سهل بن حنيف و مالک اشتر و قيس بن سعد و عدي بن حاتم و ديگران برخاسته و در تاييد گفتار امير المؤمنين(ع)سخنان گرم و پرشوري ايراد کردند که آن بزرگوار را به وجد آورد، و البته برخي هم بودند که حرفهاي دلسرد کننده و ياس آوري بر زبان جاري کردند، که ما اجمالي از آنها را در جلد دوم زندگاني امير المؤمنين(ع)نگاشته ايم. (48)



و از آن جمله از فرزند رسول خدا(ص)حسن بن علي(ع)نيز سخنراني جالبي نقل شده که ذيلا مي خوانيد:



«الحمد لله لا اله غيره، وحده لا شريک له، و اثني عليه بما هو اهله، ثم قال: ان مما عظم الله عليکم من حقه، و اسبغ عليکم من نعمه ما لا يحصي ذکره، و لا يؤدي شکره و لا يبلغه صفة و لا قول، و نحن انما غضبنا لله و لکم، فانه من علينا بما هو اهله ان نشکر فيه آلاءه و بلاءه و نعماءه قولا يصعد الي الله فيه الرضا، و تنتشر فيه عارفة الصدق، يصدق الله فيه قولنا، و نستوجب فيه المزيد من ربنا، قولا يزيد و لا يبيد، فانه لم يجتمع قوم قط علي امر واحد الا اشتد امرهم، و استحکمت عقدتهم، فاحتشدوا في قتال عدوکم معاوية و جنوده، فانه قد حضر، و لا تخاذلوا فان الخذلان يقطع نياط القلوب، و ان الاقدام علي الاسنة نجدة و عصمة لانه لم يمتنع قوم قط الا رفع الله عنهم العلة، و کفاهم جوائح الذلة، و هداهم الي معالم الملة، ثم انشد:



و الصلح تاخذ منه ما رضيت به



و الحرب يکفيک من انفاسها جرع (49)



(ستايش خداي را که معبودي جز او نيست، يکتايي که شريک ندارد، و ثنايش گويم بدان گونه که وي شايسته آن است.



براستي که از آن چه خداوند بر شما از حق خود بزرگ کرده و از نعمتهاي خود فرو ريخته، نعمتهاي بسياري است که به شماره در نيايد و شکرش نتوان به جاي آورد و به توصيف و گفتار در نيايد، و ما فقط به خاطر خداوند و شما خشم کرده ايم، که براستي خداوند بدانچه خود شايسته آن است بر ما منت نهاده که ما نعمتها و بلا و آزمايشهاي او را شکر گوييم گفتاري که خوشنودي و رضايت ما در آن به درگاه خداوند صعود نمايد، و نشانه راستي منتشر گردد، خداوند گفتار ما را تصديق نموده و ما مستوجب فزوني نعمت او گرديم گفتاري که پيوسته رو به فزوني رود و پايان نپذيرد، زيرا هيچ مردمي بر چيزي مجتمع و متحد نشدند جز آنکه کارشان محکم شود و گره ايشان مستحکم گردد، پس آماده شويد براي جنگيدن با دشمنان يعني معاويه و لشکريانش که وقت آن رسيده، و دست از ياري يکديگر برنداريد که اين کار دلها را پريشان کند، و براستي که به سوي نيزه ها رفتن شجاعت و پايداري است و نيرومند نشوند مردمي جز آنکه خداوند بيماري را از آنها بردارد، و آثار مصيبت بار خواري را از ايشان کفايت کند، و به نشانه هاي شريعت راهنماييشان کند.)



و به دنبال آن، سخنراني گرم و پر شور ديگري نيز از سبط اصغر رسول خدا(ص)، يعني حضرت ابا عبد الله الحسين(ع)نقل شده که انشاء الله در جاي خود-در زندگاني آن حضرت-ذکر خواهيم کرد.

پاورقي

48.زندگاني امير المؤمنين(ع)، ج 2، صص 57-52.



49.حياة الامام الحسن(ع)، ج 1، ص 480، شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 283.