بازگشت

يک تهمت و دروغ حساب شده


چنانکه مي دانيم در اثر خلافکاري ها و دگرگوني هايي که به وسيله عثمان در احکام مقدس اسلام پديدار گشت، و بذل و بخششهاي بيجا و بي حسابي که از بيت المال مسلمانان به خويشاوندان و نزديکان خود از شجره خبيثه بني اميه کرد-به شرحي که در جلد اول زندگاني امير المؤمنين(ع)نوشته ايم- (27) موجب تعطيل بسياري از حدود الهي، و بالاخره قيام مسلمانان عليه او گرديد...



و کار اين رسوايي و خلافکاري به جايي رسيد که عايشه و طلحه و زبير و عمرو عاص و افراد ديگري که بعدها به عنوان خونخواهي عثمان، در برابر امير المؤمنين برخاسته و پيمان شکني کردند، و بر خلاف همه قوانين اسلامي و انساني دست به کشتار و خونريزي مسلمانان زدند، همانها مردم را بر ضد عثمان بسيج کرده و او را واجب القتل مي دانستند، و اين سخن از عايشه درباره عثمان معروف است که مي گفت:



«اقتلوا نعثلا، قتل الله نعثلا» (28)



و طلحه همان کسي است که در روز قتل عثمان-به گفته طبري و بلاذري و ديگران-بيش از همه، مردم را به کشتن او تحريک مي کرد، و راه رفتن مردم را به خانه عثمان از طريق پشت بام به مردم نشان داد، و حتي مانع شد که آب براي او ببرند، و پس از قتل او نيز تا سه روز مانع از دفن او شد وبالاخره هم نگذارد او را در بقيع دفن کنند...و... (29)



و زبير نيز همان کسي است که به مردم مي گفت: عثمان را بکشيد که دين و آيين شما را تغيير داده.



و هنگامي که بدو گفتند: پسرت عبد الله بر در خانه عثمان ايستاده و از او دفاع مي کند؟



زبير گفت: راضي هستم عثمان کشته شود، اگرچه پسرم عبد الله نيز با او کشته شود و... (30)



و عمرو بن عاص نيز کسي است که چون عثمان او را از حکومت مصر عزل کرد با عصبانيت و خشم به نزد او آمده و آن سخنان رکيک و زشت ميان او و عثمان رد و بدل شد، و خواهر عثمان را که همسرش بود طلاق داد، و به عنوان قهر به فلسطين رفت، و هر جا که مي رفت مردم را بر ضد عثمان تحريک مي کرد و... (31)



و معاويه آن کسي است که چون عثمان براي نجات خود از خشم انقلابيون از وي کمک خواست، معاويه از ياري او سر باز زد، و پاسخ نامه هاي مکرر او را نداد تا وقتي که خبر قتل او به معاويه رسيد، و امير المؤمنين(ع)در اين باره بدو فرمود:



«فو الله ما قتل ابن عمک غيرک »



(به خدا سوگند عموزاده ات را کسي جز تو نکشت و...) (32)



و خلاصه کار خلافکاري و بدنامي او به جايي رسيد که جيره خواران-و بگفته سعدي شيرازي دغل دوستان و مگسان دور شيريني-هم از او فاصله گرفته، و جز اندکي از بني اميه و نزديکان فاميل او کسي دور اونماند...



اما بعدها که او به قتل رسيد و دنيا طلبان و مقام پرستاني همچون طلحه و زبير که با حکومت عدل امير المؤمنين(ع)مواجه شدند، پيمان خود را شکسته و بناي مخالفت با آنحضرت را گذاشته و خونخواهي عثمان را بهانه کردند و بالاخره به جنگ آن بزرگوار آمده و در جنگ جمل کشته شدند...



بني اميه نيز که تمام درآمدهاي نامشروع و خوشگذراني هاي خلاف اسلام خود را بر باد رفته ديدند خود را به شام و دربار حکومتي معاويه رساندند و با دسيسه ها و نيرنگها و خيانتهاي بسيار و خونريزي ها و کشتار بي شمار مسلمانان، کردند آنچه را که کردند-که ما قسمتي از آن را در جلد اول و دوم زندگاني امير المؤمنين(ع)به رشته تحرير در آورديم...و بالاخره هم با دستياري آن دنياطلبان و جنايتکاران توانستند هشتاد سال و اندي حکومت کشورهاي اسلامي را در دست گيرند و آن دوره طلايي-يعني اولين قرن ظهور اسلام-را که مي توانست سازنده ترين دوره هاي اسلام باشد، و پايه هاي حکومت اسلام را در گوشه و کنار جهان و بلکه در قلب ميليونها مردم آن زمان مستحکم سازد، با عياشي هاي نامشروع و خلاف کاري ها و جنايتهاي بي شماري که کردند بدترين چهره را براي اسلام عزيز و غريب در دنياي آن روز ترسيم نمودند، که هنوز هم کسي نتوانسته است آن آلودگي ها را از چهره پاک و نوراني اين آيين مقدس پاک ساخته، و چهره واقعي آن را آشکار سازد...



اين جنايتکاران نه تنها بيگانگان از اسلام را تحت ظلم و ستم و شکنجه و تعدي خويش قرار دادند، بلکه عزيزترين چهره هاي اسلام-يعني فرزندان رسول خدا(ص)-را با فجيعترين وضع به قتل رسانده و به صورت بردگان خارجي به زنجير کشيده و به اسارت بردند، و مقدسترين سرزمينهاي اسلامي يعني مکه و مدينه و حرمين شريفين را ميدان تاخت و تاز جلادان و اصطبل اسبان و شتران خود کردند، و هتاکي و جسارت را بدانجا رساندند که با کمال بي شرمي خانه کعبه را به منجنيق بسته، ويران کردند...!باري در کنار همه اين جنايتها-مانند جنايتکاران ديگر تاريخ-تبليغات وسيع و گسترده اي نيز به نفع خود و هواخواهان و سردمدارانشان کرده و احاديث جعلي و دروغهاي بسياري را نيز به عنوان روايتهاي اسلامي در کتابها وارد کرده و از اين نظر چهره سنت و روايات را نيز مشوه و ملکوک ساختند...



و در همين مورد چند حديث نيز درباره طرفداري امير المؤمنين و فرزندانش حسن و حسين(ع)از عثمان و مخالفت آن حضرت و حسنين با قتل وي، جعل کردند که براي هر کس که مختصر اطلاعي از تاريخ اسلام و شخصيت آن بزرگواران(ع)داشته باشد، نادرستي اين گونه روايات روشن و آشکار مي شود...



مانند اينکه نوشته اند: علي(ع)حسن و حسين(ع)را در روز قتل عثمان بر در خانه او فرستاد و به آنها دستور دفاع از آن خانه را داد، و تاکيد کرد که نگذارند دست کسي به آن خانه برسد.و حسنين(ع)آمدند و بسختي از خانه عثمان دفاع کردند تا آنجا که حسن بن علي(ع)مجروح و زخمي شد و خون بر صورت آن حضرت جاري گرديد...



و چون عثمان به قتل رسيد امير المؤمنين(ع)و حسنين به داخل خانه آمدند و با مشاهده جنازه خون آلود و کشته عثمان گريستند و خود را به روي جنازه او انداختند...



و چنان بي تاب شدند که عقل از سرشان پريد...



و علي(ع)کلمه استرجاع بر زبان جاري کرده و آنگاه به دو فرزندش فرمود:



«کيف قتل امير المؤمنين و انتما علي الباب »؟



(چگونه امير المؤمنين(ع)کشته شده و شما بر در خانه بوديد؟)



و به دنبال اين سخن، دست خود را بلند کرده، سيلي به صورت حسن زد، و دست ديگري بر سينه حسين زد، و محمد بن طلحه را دشنام داد، و عبد الله بن زبير را لعنت کرد، ...تا آنجا که طلحه پيش آمده و به علي(ع)اعتراض کرده، گفت: «مالک يا ابا الحسن؟ضربت الحسن و الحسين...»!



که ما با توجه به اينکه اساتيد و بزرگاني چون مرحوم علامه اميني و ديگران به طور تفصيل پاسخ آنها را داده و مجعول بودن اين گونه روايات و دروغ آنها را مشروحا به اثبات رسانده اند (33) وقت خود و شما را عزيزتر و گران قيمت تر مي دانيم که به رد و ايراد اين سخنان بپردازيم، و همين اندازه کافي است که شما سخنان امير المؤمنين(ع)را در نهج البلاغه در خصوص قتل عثمان بخوانيد تا به صحت و سقم اين سخنان پي ببريد.و اينک قسمتي از آن سخنان را که ما در جلد اول زندگاني امير المؤمنين(ع)با ترجمه اش نقل کرده ايم، براي شما مي آوريم:



که يک جا مي فرمايد:



«لو امرت به لکنت قاتلا، او نهيت عنه لکنت ناصرا، غير ان من نصره لا يستطيع ان يقول: خذله من انا خير منه، و من خذله لا يستطيع ان يقول: نصره من هو خير مني، و انا جامع لکم امره: استاثر فاساء الاثرة، و جزعتم فاساتم الجزع و لله حکم واقع في المستاثر و الجازع » (34)



(اگر بدان امر مي کردم قاتل بودم، و اگر از آن جلوگيري مي کردم ياور بودم، جز آنکه هر کس او را ياري داد، نمي تواند بگويد: خوار کرد او را کسي که من بهتر از اويم، و کسي که او را ياري نکرد نمي تواند بگويد: ياري نمود او را کسي که از من بهتر است، و من وضع کار او را اين گونه براي شما خلاصه مي کنم که وي کاري را انتخاب کرد ولي در انجام آن استبداد به خرج داد و بد عمل کرد، و شما هم بيتابي کرديد و بد بيتابي کرديد، و خداي را حکم ثابتي است در مورد انتخاب کننده(عثمان)وبيتاب(يعني کشندگان).



و در جاي ديگر در جواب ابن عباس که از جانب عثمان در وقتي که در محاصره قرار داشت پيغامي براي آن حضرت آورده و درخواست کرده بود تا آن حضرت به ينبع برود، فرمود:



«ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملا ناضحا بالغرب اقبل و ادبر، بعث الي ان اخرج ثم بعث الي ان اقدم، ثم هو الآن يبعث الي ان اخرج، و الله لقد دفعت عنه حتي خشيت ان اکون آثما» (35)



(عثمان مي خواهد تا مرا(همچون)شتر آبکشي و دلوي قرار دهد که بيايم و بروم پيش من فرستاد که بروم دوباره نزد من فرستاد که بيايم، و اکنون مي فرستد که بروم، به خدا سوگند من آنقدر از او دفاع کردم که ترسيدم گناهکار باشم.)



و در انساب بلاذري است که علي(ع)در اين باره فرمود:



«ما احببت قتله و لا کرهته، و لا امرت به و لا نهيت عنه » (36)



(نه من خوش داشتم کشتن او را و نه ناخوش داشتم، و نه بدان دستور دادم و نه از آن جلوگيري کردم.)



و از کتاب الامامة و السياسة نقل شده که پس از قتل عثمان عمرو بن عاص به سواري برخورد و از او پرسيد: چه خبر؟گفت: عثمان کشته شد!پرسيد: آن وقت مردم چه کردند؟پاسخ داد: با علي بيعت کردند!پرسيد: علي با کشندگان عثمان چه کرد؟پاسخ داد: وليد بن عقبه نزد علي رفت و از او درباره قتل عثمان پرسيد و آن حضرت در جواب گفت: نه بدان دستور دادم و نه از آن جلوگيري نمودم، نه مرا خوشحال کرد و نه بدم آمد، پرسيد: بالاخره با کشندگان عثمان چه کرد؟گفت: پناه داد، ولي راضي نبود...عمرو بن عاص در پايان گفت: به خدا ابو الحسن کار را مخلوط کرده و معلوم نشد که مخالف بوده يا موافق. (37)



و مرحوم علامه اميني(ره)در کتاب الغدير (38) پس از نقل بيست مورد از کلمات آن حضرت در نهج البلاغه و غيره مي گويد:



از روي هم رفته اين احاديث چنين به دست مي آيد که امام علي(ع)، خليفه را امام عادلي نمي دانسته که کشتن وي او را ناراحت و بدحال کند و يا اهميتي به او بدهد، يا حمله به وي موجب خشم آن حضرت گردد، بلکه از کار او کناره گيري کرده و ترس آن را داشته که اگر در دفاع از وي پافشاري کند گناهکار باشد، و حمله کنندگان را نيز گناهکار در نهضتي که داشته اند نمي دانسته وگرنه کار آنها موجب ناراحتي آن حضرت مي شد تا چه رسد که در برابر کارشان سکوت کند، يا آنها را بستايد...و اگر او را امام عادلي مي دانست حداقل چيزي که درباره اش مي فرمود آن بود که بگويد: ياورش بهتر از خوار کننده اش بود، بلکه اين حداقل چيزي است که درباره يک مسلمان عادل معمولي بايد گفت، تا چه رسد به امام و رهبر ايشان...



و در پايان نيز مي گويد: و از جمله چيزهايي که مي تواند پرده از روي راي امام در اين باره بردارد، همان خطبه اي است که آن حضرت در روز دوم بيعت ايراد کرده، که در آنجا چنين فرمود:



«الا ان کل قطيعة اقطعها عثمان، و کل مال اعطاه من مال الله فهو مردود في بيت المال...»



(آگاه باشيد که هر قسمت از زمينهاي بيت المال را که عثمان به کسي اختصاص داده و يا هر مالي را که به کسي بخشيده همه آنها به بيت المال باز مي گردد...)



و اگر وي در نزد آن حضرت(ع)امام عادلي بود، حتما آنچه گرفته وداده و به کسي بخشيده بود حجت بود و مورد قبول واقع مي گشت و رد آنها جايز نبود...



و اين بود مطلبي که ما در جلد اول زندگي امير مؤمنان(ع)در اين باره نقل کرده و اينجا مجددا نيز براي اطلاع بيشتر عينا براي شما آورديم...



و جالب اين است که اين دروغگويان پا را از اين هم فراتر نهاده و گفته اند: حسن بن علي(ع)از طرفداران و هواخواهان عثمان بود، و تا پايان عمر خود پيوسته در قتل او غمناک و محزون بود، و حتي پدر خود را در اين باره مقصر مي دانست و روزي به آن حضرت-يعني علي(ع)-که ديد فرزندش حسن(ع)وضو مي گيرد و بدو گفته بود اسبغ الوضوء-وضويت را کامل کن-آن حضرت را مخاطب ساخته و گفت:



«لقد قتلتم بالامس رجلا کان يسبغ الوضوء»



(شما در گذشته مردي را که وضوي کامل مي گرفت به قتل رسانديد!) (39)



که بايد از راويان اين حديث-يعني امثال دکتر طه حسين-پرسيد: مگر خود شما در جاي ديگر آن حديثهاي ديگري که صراحت در طرفداري امير المؤمنين از عثمان و غضب آن حضرت در داستان قتل او-تا آنجا که سيلي به صورت فرزندش حسن زد و گفت: با بودن شما در اينجا چرا گذارديد عثمان کشته شود-نقل نکرده ايد؟!



و چگونه ميان اين دو حديث را جمع کرده و تهافت و تناقض آن را چگونه بر طرف مي کنيد!



و يا نمي دانيد که اين گونه روايات ساخته و پرداخته امثال مدائني است که در دشمني و عداوت با اهل بيت رسول خدا(ص)و طرفداري ازبني اميه، و جعل روايات در ذم آن بزرگواران و مدح اين بي دينان معروف است...و اين گونه روايات از نظر اعتبار و سند هيچ گونه اعتباري ندارد...



باري بهتر است که از اين مقوله هم بگذريم و به همين مقدار بسنده نماييم، و اين بخش را در همين جا به پايان رسانيم.

پاورقي

27.زندگاني امير المؤمنين(ع)، ج 1، ص 339 به بعد.



28.نهايه ابن اثير ماده «نعثل »و شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 77، ابن ابي الحديد قبل از نقل اين سخن از عايشه گويد: «هر کس در سيره و اخبار کتاب نوشته اين مطلب را گفته است که عايشه از سخت ترين مردم بود در مخالفت با عثمان، تا آنجا که جامه اي از جامه هاي رسول خدا را بيرون آورده بود و در خانه خود آويخته، و هر کس به خانه اش مي رفت آن را نشان او مي داد و مي گفت: «هذا ثوب رسول الله لم يبل، و عثمان قد ابلي سنة رسول الله ».(اين جامه رسول خداست که کهنه نشده، ولي عثمان سنت رسول خدا را کهنه کرد.).



29 و 30.به جلد اول زندگاني امير المؤمنين(ع)-تاليف نگارنده-ص 351 به بعد مراجعه نماييد.



31 و 32.الغدير، ج 9، صص 39-135 و 52-149.



33.رجوع شود به: الغدير، ج 9، ص 236 به بعد و حياة الامام الحسن، ج 1، ص 291 به بعد.



34.نهج البلاغه، خطبه 30.



35.نهج البلاغه، خطبه 238.



36.الانساب بلاذري، ج 5، ص 101.



37.الامامة و السياسة، ج 1، ص 42.



38.همان کتاب، ج 9، صص 77-69.



39.دکتر طه حسين، الفتنة الکبري، ج 2، صص 94-193.