بازگشت

داستاني از حسنين با بلال، مؤذن رسول خدا(ص)


چنانکه مورخين نوشته اند: بلال حبشي، مؤذن مخصوص رسول خدا، پس از رحلت آن حضرت در مدينه نماند و به شام رفت و در آنجا بود تا از دنيا رفت و قبر وي نيز همان جاست.



ابن اثير در اسد الغابة روايت کرده که هنگامي که بلال در شام بود، شبي رسول خدا را در خواب ديد که به او فرمود:



«ما هذه الجفوة يا بلال!ما آن لک ان تزورنا؟»(اي بلال اين چه جفايي است که با ما کردي؟آيا زمان آن نرسيده که به ديدار ما بيايي؟)



بلال غمگين شده، از خواب بيدار شد و به سوي مدينه حرکت کرد، و چون بدانجا رسيد، بر سر قبر رسول خدا آمده و خود را روي قبر آن حضرت افکنده، گريست.



در اين وقت حسن و حسين نزد او رفتند و او آن دو بزرگوار را به سينه گرفته و مي بوسيد، حسنين بدو گفتند:



«نشتهي ان تؤذن في السحر»!



ما ميل داريم در هنگام(سپيده)سحر اذان بگويي!)



بلال بر بام مسجد رفت و چون گفت:



«الله اکبر، الله اکبر»شهر مدينه از شيون و گريه به لرزه درآمد.



و چون گفت:



«اشهد ان لا اله الا الله »شيون مردم بيشتر شد و چون گفت:



«اشهد ان محمدا رسول الله »زنان از خانه هاي خود بيرون ريختند، و ديده نشد که مردان و زنان در مدينه بدان حد که آن روز گريستند گريه کنند. (4)



نگارنده گويد: نظير اين داستان درباره حضرت فاطمه نيز در کتاب من لا يحضره الفقيه از ابي بصير از امام باقر يا حضرت صادق روايت شده که فاطمه از بلال خواست تا اذان بگويد، و بلال-همان گونه که ذکر شد-شروع به اذان کرد، ولي به خاطر تاثر شديدي که به آن بانوي مکرمه دست داد بلال نتوانست آن را تمام کند...

پاورقي

4.اسد الغابة، ج 1، ص 208