بازگشت

امام حسن (ع) در صِفّين


امـام مـجـتـبـي (ع) در نبرد (صفّين) حضور داشت و با سخنان روشنگر وحماسي اش جانها را به هيجان مي آورد و به اراده ها قوّت مي بخشيد.

نـقش امام مجتبي (ع) در جنگ بدان حدّ بود كه معاويه به منظور ايجاد تفرقه در جبهه اميرمؤ منان (ع) و تـضـعـيـف آن ، (عـبيداللّه بن عمر) را نزد امام حسن (ع) فرستاد وبه او پيغام داد كه اگر اميرمؤ منان (ع) از زمامداري بركنار گردد او حاضر است زمامداري امام مجتبي را بپذيرد.

امام مجتبي (ع) در پاسخ فرمود:

(نه به خدا سوگند، چنين كاري انجام پذير نيست).

سـپس بر پيك معاويه پرخاش و به انگيزه فاسد او از حضور درجبهه معاويه و مرگ زود رسش اشاره كرد.

امـام حـسـن (ع) در كـنـار ديـگر سربازان دلاور و بلكه پيشاپيش آنان بر سپاه دشمن يورش مي برد و به كام مرگ فرو مي رفت چندانكه وقتي اميرمؤ منان (ع) جان فرزند خود را در خطر ديد نگران شد و با ناراحتي به ياران خود فرمود:

(ايـن جـوان را دريـابـيد واو را برگردانيد تا مرگش مرا درهم نكوبد. من در مرگ اين دو ـ حسن و حـسـيـن (س) ـ بـخـل مـي ورزم ، مـبـادا بـا مـرگ آنـان نـسـل رسول خدا(ص) قطع گردد).

در قتلگاه عمّار

هـنـگـامـي كـه (عمّار ياسر) به دست (فِئِه باغيه) يعني سپاهيان معاويه به شهادت رسيد، امام حـسـن (ع) در قـتـلگـاه وي حـضـور يافت و آنچه از زبان پيامبر اسلام (ص) درباره اين فرمانده دلاور شـنـيـده بـود بـراي سـپـاهـيـان بـيـان كـرد. و نـيـز بـه نقل از جدّ بزرگوارش فرمود:

(بهشت آرزوي ديدار سه نفر را دارد: علي (ع)، سلمان و عمّار.).