بازگشت

دوره دوم: دوره جنگ


از آنجـا كه معاويه از بيعت بـا امام(ع) ـ كه امام بحق و خليفه قانـونى مسلمانان بـود.ـ تخلف ورزيـد و همچنان به اختلاف افكنـى خـود در جامعه اسلامـى ادامه داد, حضرت اورا به تسليـم در برابـر حكـومت حق الهى فـراخـوانـد. حضـرت در نامه اى به معاويه پـس از يادآورى حقانيت خـود و نصحيت به او, در پـايان وى را تهديـد به جنگ فرمود. البته بعد از آنكه مـوضـوع اختلاف به جنگ منتهى شـد, بـاز از ابتـدا كـردن به جنگ خـود دارىنمـود.

و ايـن روش جلوى بهانه جويى عده اى كج انديش و مقدس مآب را گرفت. اما بعد از آنكه معاويه وارد عمل شـد و تمام عشاير و سپاهيانـش را به جنگ فـراخـوانـد, امام(ع) رسما اعلام جهاد فـرمـود. منادى دركـوفه با فرياد (الصلـوه جامعه) مردم را به اجتماع در مسجد دعوت كرد. پـس از حضور مردم حضرت درخطابه خود از آنان خواست كه به سـوى اردوگاه (نخيله) حركت كننـد اما آنان در برابـر ايـن دعوت, مهر سكوت بر لب زدند.

عدى بـن حاتـم كه ايـن وضع اسفبار را مشاهده كرد از جابرخاست و بـا صـداى رسـاى خـود فـريـاد زد كه: چـرا به پيشـوا و فـرزنـد پيامبرتان پاسخ نمـى دهيد...؟ پـس از آن, رو به حضرت كرد و گفت: ...

سخنت را شنيـديم و فرمانت راگردن نهاديـم... سپـس رهسپار نخيله گرديد. به دنبال ايـن فرياد چنـد نفر از خطبا برخاسته و همچـون او با امام(ع) سخـن گفتنـد. امام(ع) با گماردن مغيره بـن نـوفل بركـوفه با ياران خـود از شهر خارج شـدند ولـى در مدت اقامت ده روزه آن حضـرت درنخيله تنها چهار هزار نفـر در اردوگــاه جمع شـدنـد. حتـى بسيارى از گردانهايـى كه حضـرت علـى(ع) آماده جنگ فرموده بـود, از ايـن فرمان سرپيچى كردند. در اينجا نبايد نقـش تخريبى منافقان خوارج راـ كه پيوسته در فكر تـوطئه بـودند.ـ از نظر دور داشت. آنان گرچه در صفـوف ياران امام(ع) حضـور داشتنـد ولـى خطـر آنـان كمتـر از معاويه نبود.

شيخ مفيد(ره) پيـوستـن خـوارج به سپاه امام(ع) را چنيـن تـوجيه مـى كنـد كه آنان به هـر حيلتـى در صـدد جنگ با معاويه بـودنـد. (و بعضهم محكمه يـوثرون قتال معاويه بكل حيله...) اما مرحـوم شيخ راضى آل ياسيـن مى گويد: ولى مـن معتقدم غرض اصلى خوارج هدف قـرار دادن زمـامـداران جهان اسلام درعراق, مصـر يا شـام بـود و همراهى آنان با امام حسـن(ع) براى ضربه زدن بـوده, شاهد آن هـم ضربتـى بـود كه در (ساباط) به حضرت وارد ساختنـد. وجـود ايـن افـراد در لشكر امام(ع) باعث ناهماهنگـى در لشكر و از دست دادن روحيه جنگ وجهاد شـد و اگر حضرت دست به تصفيه ايـن گروه مـى زد, اختلاف و دودستگـى آشكـار و آتـش عصيـان و شـورش شعله ور مـى شـد.

امام(ع) عبيدالله بـن عباس را كه داراى سوابق درخشانى بـود, به فرماندهى سپاه برگزيد و او را موظف فرمود تا با قيـس بـن سعد و سعيـد بـن قيـس مشـورت كنـد. وى همـراه لشكـريـانـش از (ديــر عبدالرحمن) عازم (مسكـن) شد. اما زمزمه شوم آغاز گفتگوى صلح از طرف امام حسـن(ع) شيرازه لشكر را درهم ريخت و جزم را از عزم اين فرمانده برگرفت. در اين وضع نابسامان نامه زهرآگيـن معاويه او را وادار به تسليـم كـرد. معاويه در نامه اش وعده پـرداخت يك ميليون درهـم را به عبيدالله داده بـود...) فرار او اثر بسيار بـدى در اردوگاههاى مسكـن و مدائن گذاشت. به گـونه اى كه به نقل يعقـوبـى دو سـوم لشكر حضرت به معاويه ملحق شدند. (ثمانيه آلاف مـن اصحـابه.) نـويسنـده كتـاب صلح الحسـن(ع) مـى نـويسـد:

(اسلام از آغاز استقـرار در جزيـره العرب به مصيبتـى از ايـن بزرگتـر دچار نشـده كه مقام خلافت از چهار طرف در محاصـره سستـى سرباز, خيانت فرمانده, ناهمراهـى دوست و فتنه انگيزى دشمـن قرار گيرد... و جهاد امام(ع) جالب ترين و دردناك تريـن جهادها بـود در جبهه هاى مختلف: در جبهه مبارزه با دشمـن به صورت لشكر كشى و مقـابله با فتنه انگيزى, در جبهه مبـارزه بـا اصحـاب بـا روشهاى گـوناگـون در راه اصلاح آنان, درجبهه مبارزه بـا نفـس در كنتـرل عواطف خـويـش و در جبهه مبارزه با شيعيان مخلص با تحمل پرسشهاى عتابآميز در مورد علت صلح...) از طرفى كاهـش چشمگير لشكر و از سوى ديگر شايعه شهادت قيـس بـن سعد و پذيرش صلح از طرف امام(ع) كه گروهى از عمال معاويه در ساباط شايعه شهادت قيـس را منتشر و گروه ديگرى خبر پذيرش صلح را درميان سپاه امام(ع) پخـش كردنـد.

(هذالحسـن(ع) قد صالح فعلام تقتلون انفسكم؟!) پخش ايـن شايعه با حيله گرى خاصى صـورت پذيرفت. معاويه قبل از آنكه امام(ع) تمايلى به صلح نشان دهـد, گروهـى را بـراى مذاكره با امام(ع) به ساباط فرستاد. آنها پـس از مذاكرات فراوان ومشاهده قاطعيت امام(ع) در مورد ادامه جنگ, پـس از خروج از جلسه با صداى بلند مى گفتند كه: حسن بـن على(ع) صلح را پذيرفت. و خداوند با كمك پسر پيامبرش از ريختـن خون مردم جلوگيرى كرد.) همين شايعه موجب شورش گروهى بر ضد امام(ع) شد كه از ميان آنها شخصيتى به نام جراح بـن سنان با شمشيرش حضرت را مجروح ساخت.)