بازگشت

نكته سـوم: نمـونه هـاى صلح در تاريخ اسلام


نشان دادن و ارائه الگـو و نمونه در تبييـن هرمـوضـوعى يكـى از راههاى ساده و موثر به شمار مى رود. در موضـوع صلح امام حسـن(ع) نيز مى تـوان از نمـونه هاى صلح در سيره پيامبر(ص) و حضرت على(ع) كمك گرفت. خود آن حضـرت نيز در گفتار خـود ايـن نكته را گـوشزد فـرمـوده, آنجـا كه در پـاسخ ابـاسعيـد مـى فـرمـايد:

(يا ابـاسعيـد عله مصالحتـى لمعاويه عله مصالحه رسـول الله(ص) لبنى ضمره و بنـى اشجع و لاهل مكه حيـن انصرف مـن الحديبيه...) جريان صلح حضرت رسـول(ص) با بنى ضمره و بنى اشجع طبق نقل مفسران در شـاءن نزول آيه 90 نسـاء ايـن چنيـن بـوده كه قبيله اول بـا مسلمانان پيمان ترك تعرض بسته بـودنـد و طايفه اشجع با بنـى ضمره نيز هـم پيمان بودند. بعضى از مسلمانان از قدرت طايفه بنى ضمره و پيمان شكنـىآنها بيمناك بـودنـد لذا به پيامبراكرم(ص) پيشنهاد كـردنـد كه پيـش از آنكه حمله را آغاز كننـد, مسلمانان به آنها حمله ور شـوند كه پيامبر(ص) آنان را از ايـن كار باز داشت. پـس از مدتـى مسلمانان با خبر شدند كه طايفه اشجع به نزديكـى مدينه آمده اند.

حضـرت رسـول(ص) نماينـدگـانـى نزد آنها فـرستادنـد تـا از هـدف مسافرتشان مطلع شـوند كه آنها اظهار داشتند: آمده ايـم قرار داد تـرك مخـاصمه بـا محمـد(ص) را ببنـديم.

هنگامـى كه حضرت چنيـن ديدند دستـور دادند مقدار زيادى خرما به عنـوان هـديه براى آنها بردنـد.... در ايـن آيه شريفه به دنبال دستـور به شدت عمل در برابر منافقانى كه با دشمنان اسلام همكارى نزديك داشتنـد, دو دسته را از ايـن قانـون مستثنـى مـى كنـد...

(صلح حـديبيه) نمـونه ديگر صلحـى كه ميان پيامبر(ص) و مشركان مكه واقع شد. در سال ششـم هجرى پيامبر(ص) و ياران به عزم زيارت خانه خدا, مدينه را به سـوى مكه ترك گفتند ولـى مشركان از ورود ايشـان به مكه جلـوگيـرى به عمل آوردنـد كه پـس از گفتگوى نماينـدگان دو طرف سرانجام به صلحـى انجاميـد كه در قرآن از آن به (فتح مبيـن) ياد شـده است. و خـود سرچشمه پيروزيهاى متعددى براى اسلام بـود. در پرتـو اين صلح, اسلام به عنوان يك ديـن رسمى در سـرزميـن حجـاز شنـاخته شـد و صـدور انقلاب جهانـى اسلام آغاز گرديـد. در زمان حضـرت رسـول(ص) مـوارد ديگرى از صلح نيز وجـود داشته كه براى رعايت اختصار از بيان آن موارد خـوددارى مى شـود.

پذيريـش صلح تنها اختصاص به آن حضـرت نـداشته بلكه امام علـى(ع) نيز به چنين اقدامـى دست زده است. آن حضرت در جنگ صفيـن در اثر جوى كه عده اى از جاهلان لشكر به وجـود آورده بـودند ناچار موضوع حكميت و آتـش بـس را پذيرفت و خود در ايـن باره فرمود: آيا شما خـود نبـوديد در آن هنگام كه دشمنان از روى مكر و حيله قرآن را بلند كرده بودند, مرا به ترك جنگ فرا مى خوانديد؟ (الـم تقولوا عند رفعهم المصاحف حيله و غيله و مكرا و خـديعه اخـواننا و اهل دعوتنا استقـالـونا و استـراحـوا الـى كتـاب الله سبحـانه...)