بازگشت

زخمى شدن امام حسن (ع ) و دفاع از عثمان !


ما در صحت محتواى روايتى كه مى گفت : امام حسن (ع ) در دفاع از عثمان زخمى شد، شك و ترديد داريم ، زيرا گرچه ممكن است امام على (ع ) دو فرزندش يا تنها امام حسن (ع ) را براى دفاع از عثمان فرستاد باشد و آن دو نيز به نزد عثمان آمد و ماموريت محوله از جانب پدر را به اطلاع او رسانده باشند، اما ظاهرا عثمان آن دو را رد كرد و دفاع آن دو را نپذيرفت ؛ نصوص ‍ رير اين مطلب را روشن مى كند:

1. ((على پسرش حسن را خواست و به او گفت : پسرم ! به نزد عثمان برو و به او بگو: پدرم مى گويد: آيا ميل دارى كه تو را يارى كنم ؟ حسن پيام پدرش را به عثمان رساند. عثمان بدو گفت : نه ، من يارى او را نمى خواهم ، زيرا رسول خدا (ص ) را ديدم ...حسن سكوت كرد و به نزد پدر باز گشت و پاسخ عثمان را برايش باز گفت ....))

2. ((وقتى مردم خانه عثمان را به محاصره خود در آوردند او روزه داشت ...عثمان به حسن بن على كه كنارش نشسته بود رو كرد و گفت : برادر زاده ! تو را به خدا سوگند، به من بگو كه چرا از اين محل خارج نشدى ؟ زيرا من مى دانم كه پدرت چقدر به تو علاقه دارد. پس حسن بيرون رفت و به دنبالش عبدالله بن عمر نيز خارج شد.))

3. ((هر گاه مردم از حكومت عثمان به على (ع ) شكايت مى بردند، على فرزندش حسن را نزد عثمان مى فرستاد. چون اين كار زياد تكرار شد، به او گفت : پدرت مى پندارد هيچ كس نيست كه آنچه را او مى داند بداند، حال آن كه ما بهتر از او مى دانيم كه چه مى كنيم ؛ بايد دست از ما بردارد. ديگر على (ع ) پسرش را بدين منظور نزد او نفرستاد.))

ابن قيبه گويد:

((سپس حسن بن على داخل شد و گفت : مرا به هرچه مى خواهى فرمان ده كه من در اختيار توام . پس عثمان به او گفت :

اى برادر زاده ! برگرد و در خانه ات بنشين تا اين كه فرمانى از جانب خدا برسد.))

4. گروهى از مردم ، از جمله سعد بن مالك و ابو هريره و زيد بن ثابت و حسن بن على همت كردند و جان بركف آماده شدند تا عثمان دفاع كنند. عثمان كس به نزدشان فرستاد و آنان را از تصميم خود آگاه كرد و از آنان خواست كه پراكنده شوند، آنان هم منصرف شدند.

5. ((عثمان كس به نزد على بن ابى طالب فرستاد كه به نزد من بيا. على پسرش حسين را فرستاد. عثمان به او گفت : اى برادرزاده ! آيا مى توانى از من در مقابل مردم دفاع كنى ؟ حسين گفت : خير. عثمان گفت : پس به پدرت بگو كه نزد من آيد. حسن به نزد پدر آمد و سفارش عثمان را به او رساند. على بر خواست تا نزد عثمان رود، پسرش محمد بن حنيفه به سويش ‍ شتافت و مانع رفتن پدر شد... در همين اثنا فرياد بر آمد كه عثمان كشته شد.))

6. ابو محنف مى گويد:

((مروان حكم نگاهى به حسين بن على كرده و گفت : چه چيز تو را به اين جا آورده است ؟ حسين گفت : وفاى به عهد و بيعتى كه با خليفه دارم . گفت : از نزد ما برو! پدرت مردم را بر عليه ما جمع كرده و تو در اينجا با ما هستى ؟ برو كه ميل به جنگ ندارم و بدان امر نمى كنم .))

آنچه گذشت ، بيان مى كند كه عثمان يارى حسن با حسين عليه السلام را نپذيرفت و آن دو در جنگ ، عليه انقلابيان شركت نكردند. شايد اين عمل بارها تكرار شد و حضرت خود را براى دفاع از عثمان بر او عرضه كرد، اما هر دفعه عثمان او را رد كرد. همين موجب شك و ترديد در روايتى است كه مى گويد: امام حسن (ع ) در اين قضيه مجروح شد. همچنين عدم صحت روايتى را مى دساند كه برخورد امام على (ع ) را با حسنين (ع ) بيان مى كرد و ما آن را مردود و نادرست خوانديم .

ممكن است امام حسن (ع ) به خاطر احترام خاصى كه در ميان ديگران داشت و بدون اينكه در جنگ دخالتى داشته باشد، براى نجات برخى از افراد، به آنها كمك كرده باشد. در سخنانى كه بين حضرت و مروان حكم رد و بدل شد، حضرت به او فرمود:

(( ((افلا اريت دم من و ثب على عثمان فى الدار، فذبحه كما يذبح الجمل ، و انت تعغوثغاء النعجه و تنادى بالويل و الثور. كالامه اللكعاء. الا دفعت عنه بيد؟ او ناضلت عنه بسهم ؟ لقد ارتعدت فرائصك و غشى بصرك فاستغثت بى كما يستغيث العبد بربه ، فانجيتك من القتل و منعتك منه ثم تحت معاويه على قتلى ؟ ولو رام ذلك لذبح كما ذبح ابن عفان ؛))

چرا كسى را كه در خانه عثمان به او يورش برد و او را آن چنان كه شتران را مى كشند، به قتل رساند، نكشتى و خونش را بر زمين جارى نكردى ؟ تو در آن موقع همچون گوسفندان صدايت را بلند كرده و همانند كنيزان فرومايه و پست آهو واويلا سر داده بودى ، چرا به كمك عثمان نشتافتى ؟ چرا براى دفاع از او تيرى رها نكردى ؟ آن هنگام بدنت سخت به لرزه آمده بود و پريشانى بر تو غالب بود. از من كمك خواستى و مرا به فريادرسى طلبيدى ، چنان كه بنده از اربابش كمك مى خواهد و خود را در پناه او مى گيرد، من تو را از مرگ نجات دادم و مانع قتل تو شدم . بى انصاف ! اكنون معاويه را بر قتل من ترغيب مى كنى ؟ بدان كه اگر چنين مساله اى پيش آيد، او همانند پسر عفان كشته خواهد شد (و از تو كارى ساخته نخواهد بود).))