بازگشت

معاويه ، قاتل عثمان


راه دورى نرفته ايم اگر بگوييم كه معاويه از ابتدا دريافته بود، قتل عثمان به مصلحت و در خدمت اهداف اوست و نيز تمايل داشت بر سر عثمان آن بيايد كه آمد ؛ چه عثمان از وى يارى خواست ، اما معاويه در كمك رسانى بدو تاءخير رواداشت و پيوسته چشم انتظار وقوع حوادث نامعلومى براى او بود و آرزوى مرگش را داشت كه مبادا بگويد:

حاضر چيزى را مى بيند كه غائب نمى بيند، چه در حقيقت حاضر در آن جا منم و غايب تو. گويد: سپاه معاويه مدتى در ذى خشب ماند تا اين كه عثمان كشته شد و آن گاه معاويه دستور داد به شام بازگردند. پس سپاهى را كه معاويه با وى فرستاده بود، به شام باز گرداند. هدف معاويه اين بود كه عثمان كشته شود و آن گاه به دعوى خون خواهى وى ، مردم را به سوى خود بخواند.))

على (ع ) در نامه اى به معاويه به معاويه نوشت :

(( ((ولعمرى ، ماقتله غيرك و لا خذله سواك لقد تربصت به الدوائر و تمنت له الامانى ؛))

به جان خودم سوگند! جز تو كسى او را نكشت و جز تو احدى او را خوار و بى دفاع نگذاشت . پيوسته چشم انتظار حوادث بد برايش بودى و آرزوى مرگش را داشتى .))

در نامه ديگرى به معاويه چنين نوشت :

(( ((انك انما نصرت عثمان حينما كان النصرلك ، و خذلك ، و خرلته حينما كان النصر له ؛))

حقيقت اين است كه وقتى پشتيبانى از عثمان به نفع تو بود، به يارى اش ‍ برخاستى و آن گاه كه به نفع او بود، او را بى ياور و ناتوان گذاشتى .))

ابو ايوب انصارى به معاويه نوشت :

((ما را چه به قاتلان عثمان ؟ آن كس كه چشم انتظار قتل او بود و مردم شام را از يارى رساندن به او بازداشت ، تو بودى .))

شبث بن ربعى براى معاويه بوشت :

((تو براى گمراه كردن و جلب آرا و تمايلاتشان و براى اين كه آنان را به زير فرمان خود در آورى ، هيچ وسيله اى ندارى جز اين كه گفته اى : پيشوايتان به نا حق و مظلومانه كشته شد و ما به خون خواهى او بر خواسته ايم . در نتيجه فرومايگان و افراد نادان برگرد تو فراهم آمدند، در حالى كه براى ما مسلم است كه تو در يارى او كوتاهى كردى . دلت مى خواست او كشته شود تا به اين جا برسى و دعوى خون خواهى او كنى .))

طبرى گويد:

((همين كه نامه عثمان براى درخواست كمك به معاويه رسيد، وى چشم به قتل عثمان دوخت و اظهار مخالفت خود با اصحاب رسول خدا (ص ) را نيز خوش نداشت ؛ چرا كه مى دانست آن ها بر خلع يا قتل اجماع كرده اند و آن گاه در يارى عثمان كوتاهى كرد و كندى پيشه ساخت .))

ابن عباس به معاويه نوشت :

((به خدا سوگند كه تو چشم انتظار قتل عثمان بودى و مشتاق مرگش ، و با اين كه وضعش كاملا برايت روشن بود، نگذاشتى مردم تحت فرمان تو از او دفاع كنند، در حالى كه نامه سراسر استمداد و استغاثه اش به تو رسيد و تو اعتنايى به آن ننمودى ، تا اين كه همان طور كه مقصود تو بود، به قتل رسيد... اگر او به ناحق و مظلومانه كشته شد، تو نيز ستمكارترين ستمكاران هستى .))

ابن عباس نامه ديگرى نيز با همين عبارت به معاويه نوشت .

منقرى گويد:

((وقتى خبر مرگ عثمان به معاويه رسيد، سخت دلتنگ شد و از اين كه عثمان را خوار و بى دفاع گذشته ، اظهار پشيمانى و ندامت كرد و طى اشعارى گفت :

(( ندمت على ما كان تبعى الهوى

و قصرى فيه حسره و عويل ))

من پيشانيم از اين كه تابع هوا گشتم و همين كافى است كه مرا به افسوس و شيون وادارد.))

در گفتوى كه بين معاويه و ابوطفيل كتانى صورت گرفت ، معاويه پرسيد:

((چرااز عثمان دفاع نكردى ، در حالى كه وظيفه داشتى از او دفاع كنى ؟ ابوطفيل گفت : به دليل همان چيزى كه تو را از يارى او منع كرد و تو در شام ماندى و مرگش را انتظار بردى . معاويه گفت : مگر همين كه به خون خواهى او برخاسته ام ،

يارى او نيست ؟ ابوطفيل خنده اى كرد و گفت : وضع تو با عثمان چنان است كه جعدى شاعر گفته :

(( لا الفينك بعد الموت تندبنى

وفى حياتى ما زردتنى زارا ))

تو را پس از مرگ خواهم ديد كه برايم نوحه سرداده اى ، در حالى كه در زندگانيم هيچ كمكى به من نكردى .

يعقوبى نيز گفته است :

((معاويه به سپاه خود دستور داد تا در اوايل شام توقف كنند و در جاى خود بمانند، تا اين كه نزد عثمان رفته و سقم امر آگاه شود. آن گاه معاويه نزد عثمان آمد و از مدت محاصره وى پرسيد و گفت : خدمت تو رسيدم با نظرت را جويا شوم و به نزد سپاهيان برگردم و سپس آنان را پيش تو بياورم . عثمان گفت : به خدا سوگند، تو مى خواستى كه من كشته شوم ، آن گاه بگويى كه من ولى دم هستم ، برگرد و مردم را براى يارى من بياور. وى برگشت و ديگر به نزد عثمان نرفت تا اينكه به قتل رسيد.))

معاويه در سخنانى كه به حجاج بن خزيمه گفت ، اعتراف كرد كه به فرياد رسى عثمان قيام نكرد و در حالى كه عثمان از وى كمك خواسته بود، به وى جواب مثبت نداد و در اين باره ابياتى چند سروده است . اين ابيات همان ابيات لاميه اى است كه قبلا به آن اشاره كرديم .

شهرستانى به صراحت مى گويد:

((همه عمال و كارگزاران عثمان ، يعنى معاويه ، سعد بن ابى قاص ، وليد بن عقبه ، عبدالله بن عامر و عبدالله بن سعد بن ابى سرح از يارى او دست كشيدند و ترك او گفتند، تا اين كه كشته شد.))

آن موقع عثمان را كشتى ، سپس حركت كردى و براى مردم به دروغ گفتى كه خون خواه او هستى . پس معاويه درماند و دم فرو بست .))

محمد بن مسلمه به معاويه نوشت :

((معاويه ! به جانم سوگند كه تو جز دنيا چيزى نمى خواهى و جز از هواى نفس پيروى نمى كنى و اگر عثمان را پس از مرگش پشتيبانى مى كنى ، در زمان حياتش او را خوار و بى دفاع گذاشتى .))

امير المومنين در نامه اى به معاويه نوشت :

(( ((اما بعد، فوالله ما قتل ابن عملك غيرك و انى لارجو ان الحقك به على مثل ذنبه و اعظم من خطيئته ؛))

اما پس از حمد و ثناى الهى و دورد و سلام بر رسول گرامى او، به خدا سوگند! عموزاده ات را كسى جز تو نكشت و من اميدوارم كه تو را به خاطر گناهى همانند او يا بزرگتر از آن ، به وى ملحق سازم .))

اصغ بن نباته نيز با همين عباراتى كه از ديگران نقل كرديم ، با معاويه وربه رو شد.

امام حسن (ع ) نيز به او گفت :

(( ((ثم ولاك عثمان فتربصت عليه ؛ ))

عثمان وتو را ولايت شام داد، اما تو چشم انتظار حوادث بد براى او بودى و آرزوى مرگش را داشتى .))

معاويه به عمر بن عاص گفت :

((راست گفتى ، با آنچه در دست ماست با او مى جنگيم و او را وادار مى كنيم تا مسؤ وليت قتل عثمان را بر عهده بگيرد. عمرو گفت : واعجبا! كسى بايد ادعاى خون خواهى عثمان كند كه از همه مردم احق است ، نه من و تو. گفت : واى بر تو، ما چرا (خون خواهى نكنيم )؟ عمرو گفت : زيرا تو او را تنها گذاشتى و با اين كه مردم شام با تو بودند، دست از يارى اش كشيدى ، تا اين كه از ديدن بن اسد بجلى كمك خواست و او جواب مثبت داد و به سويش ‍ حركت كرد، اما من نيز او را آشكارا رها كردم و به فلسطين گريختم . معاويه گفت : فعلا برايم از اين حرفها نزن .))

چون نامه عثمان - كه در آن از معاويه كمك خواسته بود - به دست وى رسيد، مسوربن مخرمه بدو گفت :

((اى معاويه ! عثمان كشته خواهد شد، اكنون بنگر كه به تو چه نوشته است . معاويه گفت : اى مسور! من فاش مى گويم كه عثمان در آغاز بدانچه خدا و رسول دوست داشتند عمل كرد و خدا نيز از وى راضى بود، ولى بعدا روش ‍ خود را تغيير داده برگردانم ؟))

مى بينيد كه معاويه چگونه براى توجيه كوتاهى و سهل انگارى خويش در كمك و يارى عثمان به جبر استدلال مى كند.