بازگشت

2. داستان مباهله


از مسائل مربوط به زندگانى سياسى امام حسن عليه السلام در روزگار جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله داستان مباهله است . به نظر مرحوم علامه طباطبايى ، اين مساءله در سال ششم هجرت يا قبل از آن بوده است .

خلاصه اين قضيه آن طور كه در تفسير قمى آمده چنين است :

گروهى از شخصيت ها و علماى عيسوى مذهب نجران به پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و درباره عيسى با وى مناظره كردند؛پيامبر صلى الله عليه و آله بر آنان اقامه حجت كرد، اما آنان نپذيرفتند. پس با هم قرار گذاشتند كه در پيشگاه خدا به مباهله بپردازند و نفرين هميشگى و خشم فورى خدا را براى دروغگويان بخواهند.

خداوند مى فرمايد:

(( ((ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون الحق من ربك فلاتكن من الممترين فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالو ندع اءبناءناوابناء كم ونساءنا كم وانفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله على الكاذبين ؛))

به طور محقق ، مثل عيسى نزد خدا نظير مثل آدم است كه خدا او را از خاك خلق كرد و سپس فرمان داد: باش ! و او وجود يافت . حق همه اش از ناحيه پروردگار توست ، پس مبادا از دودلان مردد باشى ؛پس هر كس با تو درباره بندگى و رسالت عيسى مجادله كرد، بعد از اين كه از مطلب آگاه شدى ، به ايشان بگو: بياييد ما فرزندان خود و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما نفس خود را شما نفس خود را بخوانيم و سپس مباهله كنيم و دورى از رحمت خدا را براى دروغگويان در خواست كنيم .))

وقتى برگشتند، رؤ ساى نجران (سيد و عاقب و اهتم ) گفتند: اگر قومش را براى مباهله ما بياورد، مباهله مى كنيم ، چون مى فهميم كه او پيغمبر نيست ، و اگر با نزديكانش بيايد، مباهله نمى كنيم ، چون هيچ كس عليه زن و بچه خود اقدامى نمى كند، مگر اين كه در ادعايش صادق باشد.

در روز مقرر، پيغمبر صلى الله عليه و آله با على و فاطمه و حسنين عليهماالسلام براى مباهله بيرون آمد. نصارا از مردم پرسيدند: اينان چه كسانى هستند؟ گفتند:اين مرد، پسر عمو و وصى و داماد او، على بن ابى طالب است ، و اين زن ، دختر او فاطمه ، و اين دو كودك ، پسرانش حسن و حسين هستند. نصارا سخت دچار وحشت شدند و به رسول خدا عرضه داشتند: ما حاضريم تو را راضى كنيم ، ما را از مباهله معاف دار !رسول خدا صلى الله عليه و آله با اينان به جزيه مصالحه كرد و به ديار خود برگشتند.

اين خلاصه اى بود از آنچه در تفسير قمى آمده است .

در بعضى از متون آمده : نصارا به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: چرا با اصحاب بزرگوار و ياران و پيروان گرانمايه و شايسته ات با ما مباهله نمى كنى ؟!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

(( ((اجل ! اءباهلكم بهؤ لاء خير اهل الاءرض و اءفضل الخلق ؛))

شگفتا!من با بهترين مردم روى كره زمين و نيكوترين آفريده هاى خدا با شما مباهله مى كنم .))

اسقف مسيحى به همكيشان خود گفت :

من چهره هاى مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كه كوهى را جا بكند، خواهد كند...آيا خورشيد را نمى بينيد كه رنگش دگرگون شده و افق را نگاه نمى كنيد كه ابرهاى سياه آن را در بر گرفته ، بادهاى سياه و سرخ وزيدن گرفته و از كوه ها دودى به هوا برخاسته است ؟!عذاب به سوى ما روان شده است .به مرغان بنگريد كه آنچه را كه در سينه دارند قى مى كنند و به درختان نگاه كنيد كه چگونه برگ هايشان مى ريزد و به زمين بنگريد كه چگونه در زير پاى ما لرزان است .

طبرسى در مجمع البيان مى گويد: ((مفسران اجماع دارند كه مراد از ((ابناءنا)) حسن و حسين است .))

زمخشرى مى گويد: ((در اين مساءله دليلى است بر فضيلت اصحاب كساء كه هيچ دليل ديگرى از آن قوى تر نيست .))

ما در اين فرصت كوتاه نمى توانيم تمامى جوانب را در داستان مباهله آن طور كه بايد و شايد مورد بحث قرار دهيم ، چه خود نيازمند تاءليف جداگانه اى است ؛ در اين جا تنها به چند نكته اكتفا مى كنيم :