بازگشت

3 - قانون صلح در اسلام


بايد توجه داشت كه در آيين اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد بلكه همانطور كه اسلام در شرائط خاصى دستورمى دهد مسلمانان با دشمن بجنگند همچنين دستور داده است كه اگر نبرد براى پيشبرد هدف مؤثر نباشد، از درصلح وارد شوند. ما درتاريخ حيات پيامبراسلام صلى الله عليه وآله وسلم هر دو صحنه را مشاهده مى كنيم. پيامبر اسلام كه در بدر، احد، احزاب و حنين دست به نبرد زد، در شرائط ديگرى كه پيروزى را غيرممكن مى ديد، با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست وموقتا از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن، پيشرفت اسلام تضمين گردد. پيمان صلح پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با «بنى ضمره » و «بنى اشجع » و نيز اهل مكه ( در حديبيه) از جمله اين موارد به شمارمى رود. (1)



بنابراين، همانگونه كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم براساس مصالح مهم ترى كه احيانا آن روز براى عده اى قابل درك نبود، موقتا با دشمن كنار آمد، حضرت مجتبى عليه السلام نيز،كه از جانب پروردگار رهبر و پيشواى دينى بود و به تمام جهات و جوانب قضيه بهتر از هركس ديگر آگاهى داشت، بادور انديشى خاصى صلاح جامعه اسلامى رادر عدم ادامه جنگ تشخيص داد. از اينرو اين موضوع نبايد موجب خرده گيرى گردد بلكه بايد روش آن حضرت عينا مثل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تلقى شود.



اجمالا بايد گفت: حضرت مجتبى عليه السلام در واقع صلح نكرد بلكه صلح بر او تحميل شد. يعنى، اوضاع وشرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد كه صلح به عنوان يك مسئله ضرورى بر امام تحميل گرديد و حضرت جز پذيرفتن صلح چاره اى نديد، به گونه اى كه هر كس ديگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار مى گرفت، چاره اى جزقبول صلح نمى داشت زيرا هم اوضاع و شرائطخارجى كشور اسلامى ، و هم وضع داخلى عراق واردوى حضرت، هيچ كدام مقتضى ادامه جنگ نبود.ذيلا اين موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم:

پاورقي

1) امام حسن مجتبى عليه السلام در پاسخ شخصى كه به صلح آن حضرت با معاويه اعتراض داشت ، به پيمانهاى صلح پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم استناد نمود، و فرمود: به همان دليل كه پيامبر با آن قبائل پيمان بست ، من نيز با معاويه قرار دادآتش بس منعقد ساختم (مجلسى ، بحار الانوار ، تهران، المكتبة الاسلامية،1383 ه. ق ، ج 44،ص 2)