بازگشت

شهادت امام (ع)


مشهور آن است كه شهادت امام مظلوم (ع) در روز بيست هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجري اتفاق افتاد.

شيخ مفيد رضوان الله عليه نقل كرده چون قرار صلح بين امام (ع) و معاويه برقرار شد، امام (ع) به مدينه رفتند و گوشه اي را اختيار كردند و منتظر فرمان پروردگار گرديدند. پس از گذشت ده سال معاويه تصميم گرفت براي فرزندش يزيد بيعت بگيرد و چون اين خلاف شرايط صلحنامه و معاهده بود و از طرفي در اين مدت ده سال مردم به امام حسن (ع) بيشتر گرويدند و اظهار علاقه كردند، به همين جهت تصميم گرفت امام (ع) را به شهادت برساند تا با خاطري آسوده وليعهد خويش را معرفي كند.

براي پادشاه روم مبلغ صد هزار درهم فرستاد و درخواست زهري نمود تا توسط جعده دختر اشعث ابن قيس امام (ع) را به شهادت برساند و خود ضامن شد كه اگر جعده آن حضرت را مسموم كند او را به عقد يزيد پسرش درخواهد آورد. جعده به طمع رسيدن به مال و دنيا و همسري با يزيد، امام (ع) را مسموم نمود.

مردي به حضرت امام حسن (ع) رسيد و گفت:

(يا بن رسول الله اذللت رقابنا و جعلتنا معشر الشيعه عببيداً، ما بقي معك رجلٌ)

پسر پيامبر ما را ذليل كردي و ما شيعيان را غلامان بني اميه گردانيدي.

حضرت فرمود: به چه سبب. گفت: چونكه خلافت را به معاويه واگذار كردي. امام (ع) فرمود: به خدا سوگند كه ياوري نيافتم و اگر ياوري پيدا مي كردم شب و روز با او جنگ مي كردم تا خدا ميان من و او حكم كند وليكن شناختم كه اهل كوفه بي وفا و در امتحان درست نبودند. زبانشان با من است ولي دلهايشان با بني اميه است.

(قال و هو يكلمني اذتنخع الدم، فدعا بطست فحمل من بين يديه ملي مما خرج من جوفه من الدم)

آن مرد گفت: آن حضرت سخن مي گفت كه ناگاه خون از حلق مباركش فرو ريخت طشتي طلب كرد و در زير آن خونها گذاشت و پيوسته خون از حلق شريفش مي آمد تا آن طشت مملو از خون شد.

راوي گفت: عرض كردم اي پسر رسول خدا چرا چنين شده؟ فرمود:

معاويه زهري فرستاده بود و به خورد من داده اند آن زهر به جگر من رسيده است و اين خونها كه در طشت مي بيني قطعه هاي جگر من است. گفتم: چرا مداوا نمي كني. حضرت فرمود: كه دو مرتبه ديگر مرا زهر داده اند و مداوا شده، اين بار قابل معالجه و دوا نيست.