بازگشت

شخصيت علمي امام حسن مجتبي عليه السلام


ابعاد شخصيت امام مجتبى عليه السلام

دامنه شخصيت بي مانند سبط اکبر پيامبر صلى الله عليه و آله امام حسن مجتبى عليه السلام آنقدر وسيع و گسترده است که آثار و نشانه هاى آن در تمام کتاب هاى حديث، تراجم، سيره، تاريخ و مناقب فراوان به چشم مى خورد.

تواضع، فروتني، خدا ترسي، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بينوايان از ابعاد برجسته زندگى آن سرور جوانان بهشتى است. آن بزرگوار بازويى علمي، قضايي، و نيرويى بسيار کارآمد براى حکومت علوى و شخص اميرمومنان عليه السلام بوده است.

امام از جمله کسانى بود که از آغاز تا پايان به دفاع از حريم رهبرى پرداخت و در جنگ هاى جمل، صفين و نهروان فعالانه شرکت جست، بلکه در بسيج نيروها از کوفه براى مقابله با فتنه طلحه و زبير، گام هاى بسيار مثبت و موثرى برداشت.

هر چند زندگي پر رنج و محنت امام، پر از مسائل و دشوارى ها است اما ما در اينجا فقط به بُعد جايگاه علمى امام مجتبى عليه السلام اشاره مى کنيم.

الف) امام در نگاه پيامبر صلى الله عليه و آله

امام حسن مجتبي عليه السلام کودک بود که پيامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگى ياد مى کرد. به يقين اين برخوردهاى محبت آميز که هيچگاه در زمان خاص و يا در محدوده خاصى ابراز نمى شد، نشان دهنده اين بود که آن حضرت مى خواست نقاب از چهره امام حسن عليه السلام کنار زده و شخصيت والاى او را بيش از پيش، به مسلمانان معرفى کند.

هادي امت

حذيفه گويد: روزى صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در نزديکى کوه حرا- يا غير آن - گرد پيامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالى با وقار خاصى به جمع آنان پيوست. پيامبر صلى الله عليه و آله با نگاه طولانى که بر او داشت، همه را مخاطب قرار داد و فرمود: "آگاه باشيد که همانا او - حسن- بعد از من راهنما و هدايتگر شما خواهد بود.

او تحفه اى است از خداوند جهان براى من؛ از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقى مانده از من آشنا خواهد کرد. سنت مرا زنده خواهد کرد و افعال و کردارش نشانگر کارهاى من است. خداوند عنايت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر کسى باد که حق او را بشناسد و به خاطر من به او احترام نموده و نيکى کند."(1)

مصلح بزرگ

مورخان نوشته اند که: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: همانا حسن ريحانه من است. و اين فرزندم سيد و بزرگ است و به زودي خداوند به دست او بين دو گروه مسلمان، صلح بر قرار خواهد کرد."­ (2)

ناگفته نماند که اين سخن، يک پيشگويى از رسول خدا صلى الله عليه و آله بود که در آينده بين دو گروه از مسلمانان جنگ و خونريزى خواهد شد و امام حسن عليه السلام بين آن دو صلح و دوستى برقرار خواهد کرد.

طبق نقل تاريخ، امام حسن مجتبى عليه السلام با مشاهده خيانت ياران و فراهم نبودن زمينه جنگ با معاويه، خير و صلاح امت را در اين ديدند که از درگير شدن با معاويه خود دارى کرده و با صلح پيشنهادى معاويه، موافقت کنند؛ و در اثر اين صلح، هم مسلمانان را از شر هجوم خارجيان نجات دادند و هم از جنگ و خونريزى جلوگيرى کردند. (3)

گواه رسالت نبوى صلى الله عليه و آله

و در ادامه ماجرايى که حذيفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است که ناگاه مرد عربي، چماق به دست وارد شد و فرياد برآورد:"کدام يک از شما محمد هستيد؟" ياران رسول خدا، با ناراحتى جلو رفته و گفتند:" چه مى خواهى ؟" رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

"آرام بگيريد." مرد عرب خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت:"تو را دشمن داشتم، و اکنون دشمنى من نسبت به تو بيشتر شد. تو ادعاى رسالت و پيامبرى کرده اي، دليل و برهانت چيست؟" حضرت فرمود:

"چنانچه مايل باشي، عضوى از اعضاى من به تو خبر دهد که برهان و دليلم روشن تر خواهد بود.

"مرد عرب گفت: "مگر عضو انسان هم سخن مي گويد؟!" پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

"آري. حسن جان! برخيز." مرد عرب که گمان مى کرد، پيامبرصلى الله عليه و آله او را مسخره مى کند، گفت:

"خود از عهده پاسخگويى بر نمى آيي، خردسالى را از جاى بلند مى کنى تا با من صحبت کند؟! "رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

"به زودي او را آگاه به خواسته هاى خويش خواهى يافت.

" طبق پيش بينى رسول خدا صلى الله عليه و آله امام حسن مجتبى عليه السلام از جاى برخاست و از وضعيت آن مرد عرب و چگونگى گرفتاري وى در بين راه سخن گفت؛ به گونه اى که باعث تعجب و حيرت او شده و گفت:

"اى پسر! تو اين مطالب را از کجا مى دانى ؟! تو اسرار دل مرا بر ملا ساختى گويى همراه من بوده اي! مگر تو غيب مى داني؟" آنگاه مسلمان شد. (4)

راستى که امام حسن عليه السلام با اين بيانات، برهان و دليل نبوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بوده است؛ چرا که اين عضو کوچک پيامبر آنقدر از خود دانش نشان داد که دشمن را وادار به تسليم و اسلام نمود.

ب) امام در نگاه اميرمومنان عليه السلام

امام حسن مجتبي عليه السلام در نگاه على عليه السلام شخصيتى بسيار بزرگ و ممتاز بود. حضرت علي عليه السلام از همان دوران کودکى - امام حسن - که آيات الهى را براى مادرش فاطمه زهرا (س) مى خواند، اين گوهر گرانبها را شناخت و در طول ساليانى که در کنار يکديگر بودند، همواره از فرزند خود تعريف، تمجيد و تقدير مى کرد. حتى در برخى از موارد، قضاوت يا پاسخ به سوالات علمى را به عهده اش مى گذاشت. نمونه هاى زير، بيانگر شخصيت علمى و جايگاه والاى آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش مى باشد.

سخنراني در محضر پدر

روزى امام على عليه السلام به فرزند خود فرمود:

"برخيز و سخن گوى تا گفتارت را بشنوم." امام حسن عليه السلام عرض کرد:

"پدرجان! چگونه سخنرانى کنم با اين که رو به روى تو قرار گرفته ام؟!"

امام خود را پنهان نمود، به طورى که صداى حسن را مى شنيد. امام حسن عليه السلام برخاست و خطابه خود را شروع کرد و پس از حمد و ثناى الهي، فرمود:

"علي، درى است که اگر کسى وارد آن در شود، مومن است و کسى که از آن خارج گردد، کافر است."

در اين هنگام امام على عليه السلام برخاست و بين دو چشم حسن را بوسيد و سپس فرمود:

"ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم"

آنها فرزندان و دودمانى هستند که بعضى از بعضى ديگر گرفته شده اند و خداوند، شنوا و داناست. (5)

پاسخ به سوالات مرد شامي

روزى يک فرد شامي، نزد امام حسن عليه السلام آمد و خود را از پيروان اميرمومنان معرفى کرد. حضرت به وى فرمود:

"تو از پيروان ما نيستى بلکه براى پادشاه کشور روم سوال هايى پيش آمده و پيکش را نزد معاويه فرستاده، او در جواب عاجز مانده، تو را به نزد ما فرستاده است.

پيش از آن که مرد شامى سوالات خود را مطرح کند، امام حسن عليه السلام لب به سخن گشود و فرمود:

"آمده اي که چنين سوال هايى را مطرح کني:

فاصله بين حق و باطل چه قدر است؟ بين آسمان و زمين چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چيست؟ کدام چشمه و چاه است که ارواح مشرکان در آن جمع هستند؟ ارواح مومنان در کجا جمع مي شوند؟ خنثى کيست؟ کدام ده چيز است که هر يک سخت تر از ديگرى است؟"

مرد عرض کرد:" يا بن رسول الله! درست است، پرسش هاى من همين هاست که فرموديد. سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسش ها پاسخ گفت. وقتى مرد شامى اين پاسخ ها را شنيد، گفت:

گواهى مى دهم که تو فرزند رسول خدايى و همانا على بن ابى طالب سزاوارتر است براى خلافت و جانشينى رسول خدا از معاويه... (6)

در مسند قضاوت

از ديگر دلايل شخصيت علمى و جايگاه والاى آن حضرت اين است که اميرمومنان عليه السلام از او خواست تا در جريانى بسيار مشکل، داورى کند. او نيز درباره فردى که چاقو در دست داشت و در خرابه اى کنار کشته اى دستگيرش کرده بودند و همچنين درباره فرد ديگرى که خود اقرار کرده بود که مقتول در خرابه را، او کشته است؛ چنين قضاوت کرد:

"قاتل واقعى با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با اين کار، گويى بشريت را نجات داده است و خداوند فرمود:

"و من احياها فکانما احيا الناس جميعا"؛

هر کس انساني را از مرگ رهايى بخشد. چنان است که گويى همه مردم را زنده کرده است. بنابراين، آن دو را آزاد کنيد و ديه مقتول را از بيت المال پرداخت نماييد."(7)

ج) در نگاه امام حسين عليه السلام

با توجه به سال شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام، به يقين هيچ معصومى به اندازه امام حسين عليه السلام در کنار برادر خود نبوده است. اين دو امام معصوم نزديک به پنجاه سال در کنار يکديگر زندگى مى کردند. بدين جهت امام حسين عليه السلام بيشتر از هر مسلمان ديگرى به شخصيت علمى برادرش پى برده بود، و به ويژه در آن ده سال آخر که امامت و رهبرى را عهده دار بود، با نگرش ديگرى به امام حسن عليه السلام مى نگريست.

امام حسين عليه السلام ضمن اين که برادر خود را شخصيتى بى مانند مى دانست، او را عالم ترين فرد به تفسير و تاويل و آشنا به تمام علوم و مسائل حکومت و جهان اسلام مى دانست. چنانکه اين نظر را مى توان از برخورد امام حسين عليه السلام با عايشه در تشييع جنازه برادرش به دست آورد.

در تاريخ آمده است هنگامى که امام حسين عليه السلام خواست برادر خود را، بنا به توصيه اش پيش از دفن براى تجديد عهد نزد قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله ببرد، عايشه به تحريک بنى اميه از ورود جنازه امام حسن عليه السلام به داخل حجره پيامبر صلى الله عليه و آله جلوگيرى کرد. امام در برابر اين اهانت به فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله به عايشه فرمود:

"اين تو و پدرت بوديد که حرمت و حجاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را دريديد و کسى را داخل حجره اش کرديد که پيامبر صلى الله عليه و آله جوارش را دوست نمى داشت و اين که خداوند در فرداى قيامت از تو بازخواست خواهد کرد. بدان اى عايشه! که برادرم داناترين فرد به خدا و رسول او است. و داناتر است به کتاب خدا از اين که بخواهد نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله پرده درى کند ... (8)

امام حسن و نقل حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله

از جمله افرادي که نامش جزو راويان و محدثان از رسول خدا صلى الله عليه و آله در تاريخ ثبت گرديده، امام حسن مجتبى عليه السلام است. امام که در حيات پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز ده سال نداشت، با دريافت گفته هاى پيامبر که گاهى آيات وحى بود و گاهي روايات، آنها را از سينه پيامبر به سينه خودش منتقل کرده و سپس به ديگران انتقال مى داد.

امام حسن عليه السلام با شنيدن آيات وحى که بر رسول خدا صلى الله عليه و آله فرود مى آمد، بي درنگ به منزل آمده و آنها را براى مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرائت مى کرد که اين مساله باعث تعجب امير مومنان عليه السلام شده بود.

آورده اند که:

امام مجتبي عليه السلام هفت ساله بود که به همراه پيامبر در مسجد حضور مى يافت و آنگاه که آيات جديد بر او نازل مى شد، همان ها را از زبان جدش مى شنيد و آنگاه که به خانه باز مى گشت، براى مادرش فاطمه تلاوت مى کرد، به گونه اى که هرگاه اميرمومنان وارد خانه مى شد، ملاحظه مى کرد آيات جديدى که بر پيامبر نازل گرديده نزد فاطمه است. از آن حضرت جويا مى شد، فاطمه مى فرمود: از فرزندت حسن.

بدين جهت، روزي على بن ابى طالب عليه السلام زودتر به خانه آمد و از ديد فرزندش پنهان گشت تا آيات جديد را که بر پيامبر نازل شده بار ديگر از فرزندش بشنود. امام حسن عليه السلام وارد خانه شد؛ همين که خواست آيات قرآن را براى مادرش بخواند، زبانش به لکنت افتاد و از خواندن سريع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن عليه السلام گفت: مادر! تعجب نکن، گويا شخصيت بزرگى در خانه است که با شنيدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز مى دارد!

در اين هنگام، اميرمومنان عليه السلام از محل اختفا بيرون آمده و فرزندش حسن را در آغوش گرفت و بوسيد. (9)

تدريس معارف الهي

يکى از بهترين شواهد و دلايل شخصيت والاى امام حسن مجتبى عليه السلام اين است که وى از همان آغاز جواني، بلکه کودکي، آنچه را که از زبان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گرفته بود، سخاوتمندانه در اختيار ديگران قرار مى داد. ابن الصباغ مالکى درباره اين کلاس پر خير و برکت مى نويسد:

درباره حسن بن على - که درود بر او باد - نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله مى نشست و تشنگان معارف اسلامى گرداگردش مى نشستند. او به گونه اى سخن مى گفت که تشنگان علم و معرفت را سيراب نموده و ادله و براهين دشمنان را باطل کند..." (10)

ابن الصباغ سپس به نقل جريان زير پرداخته تا شخصيت علمى امام حسن مجتبى عليه السلام و جايگاه والاى او را در امت اسلامى بيان کرده باشد: على بن احمد واحدى در تفسير خود آورده است که مردى وارد مسجد رسول الله شده و ملاحظه کرد که شخصى مشغول نقل حديث از پيامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش مى دادند. پس آن شخص به نزد وي آمده، گفت مراد از شاهد و مشهود - که در آيه شريفه آمده است - چيست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از "مشهود"، روز عرفه مى باشد.

پس، از او گذشته به ديگرى برخورد کرد که همانند اولى به نقل حديث پرداخته بود، سوال خود را تکرار کرده از او پرسيد که: مراد از شاهد و مشهود چيست؟ وى پاسخ داد: اما "شاهد" که روز جمعه است و اما مشهود، روز عيد قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانى افتاد که چهره اش همانند طلا مى درخشيد که او هم در مسجد، کلاس درس تشکيل داده بود. پس از او در باره شاهد و مشهود پرسيد. وى در پاسخ گفت: آري. اما شاهد، حضرت محمد صلى الله عليه و آله است و اما مشهود، روز قيامت مى باشد.

آنگاه براي گفته خود، اين چنين استدلال کرد:

آيا سخن پروردگار را نشنيده اى که مى فرمايد:

"يا ايها النبى انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذيراً" (11)

اى پيامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم.

"ذلک يوم مجموع له الناس و ذلک يوم مشهود" (12)

روز قيامت روزى است که همه مردم براى آن جمع مى شوند و آن روز، روزى است که مشهود همگان است.

گويد: سپس از نام شخص اول پرسيد، گفتند: ابن عباس است و از دومى که پرسيد: گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم که پرسيد، گفتند: وي، حسن بن على بن ابى طالب است. (13)

جالب اينجاست که بر طبق نقل علامه مجلسى در بحارالانوار:

"اين شخص تفسير امام را از شاهد و مشهود، بر ديگر تفسيرها که از عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنيده بود، ترجيح داده و آن را پسنديده بود." (14) شايد ديل اين پذيرش، استدلال قوى امام حسن به دو آيه شريفه بوده است.

امام حسن عليه السلام و تربيت شاگردان

امام حسن مجتبي عليه السلام از دوران کودکى سفره علمى خود را پهن کرده و با نقل آيات شريفه و سپس نقل حديث از پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله خدمت بزرگى به تشنگان علم و معرفت نمود، به ويژه در ده سال آخر که حوادث دردناکى به مسلمانان، خاصه پيروان اهل بيت روى آورده بود، امام با حلم، بردباري، صبر و حوصله اى که از خود نشان مي دادند، خويشتن را براى هر نوع پاسخ گويى آماده ساخته بودند.

از اين روي، مي بينيم که افراد و گروه ها و شخصيت هاى زيادى در محضر درس امام عليه السلام مي نشستند که يقيناً تاريخ، نام بسيارى از آنها را ثبت نکرده است. از جمله بسيارى از صحابه رسول خدا و تابعين هستند که از محضر پر فيض امام حسن عليه السلام استفاده کرده اند.

در اينجا برخي از بزرگان شيعه همانند شيخ طوسى در رجال خود، نام برخى از اين شخصيت ها را به عنوان اصحاب امام آورده است که تعداد آنها از چهل و يک نفر نمى گذرد.

اگر چه جاى اين سوال هست که: چگونه ياران امام حسن عليه السلام از چهل و يک نفر تجاوز نمى کردند در حالى که امام نزديک پنجاه سال در بين امت اسلامى زندگى مى کردند؟ و چرا يک مرتبه تعداد 450 يار که براى اميرمومنان عليه السلام ثبت شده، به چهل و يک نفر مي رسد؟ و چرا اين عدد نسبت به امام حسين عليه السلام هم به دو برابر، بلکه بيشتر مي رسد و چرا با مقايسه با ياران امام زين العابدين عليه السلام ياران او يک چهارم مي باشد؟! علت چيست و چرا چنين شده است؟

احتمال دارد شيخ طوسى فقط نام راويان از اصحاب امام حسن عليه السلام را آورده باشد؛ به دليل اين که در بخش آخر کتاب خود به نام عده اى اشاره کرده است که از معصومين عليه السلام روايت نکرده اند.

و احتمال دارد امام در زمانى مى زيسته که بيشتر اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، و آنها به هر دليلى از حضور در پاى درس امام حسن عليه السلام و يا نقل روايت از او، خوددارى مى کردند. و نيز محتمل است که تبليغات سوء معاوية بن ابى سفيان تاثير خود را گذارده باشد.

ياران امام حسن مجتبى عليه السلام

نکته جالب توجه اين که ياران امام از نظر عدد، بسيار کم هستند اما بسيارى از آنها از شخصيت هاي برجسته عالم اسلام مى باشند. برخى از آنها پيامبر و پنج امام را درک کرده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاري؛ و برخى ديگر علاوه بر اين که از ياران امام حسن عليه السلام هستند، جزو ياران اميرمومنان بوده اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابربن عبدالله، جعيدحبيب، حبه، رشيد، رفاعه، زيد، سليم، سليمان، سويد، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، کميل، لوط، ميثم، مسيب و ابواسحاق. و برخى ديگر جزو ياران امام حسين عليه السلام نيز هستند، همانند جابر، جعيد، حبيب، رشيد، زيد، سليم، ظالم، عمرو، کيسان، لوط، ميثم و فاطمه. دسته ديگر از آنها جزو ياران امام سجاد عليه السلام نيز هستند، همانند جابر، رشيد، سليم و ظالم.

و گروهى نيز جزو ياران امام باقرعليه السلام شمرده شده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصارى که در سال 78 ق. به ديدار خدا شتافت. (15)

نکته دوم اين که عده اى از ياران امام حسن عليه السلام همانند حبيب بن مظاهر اسدي، جزو شهداي کربلا هستند. و برخى همانند کميل بن زياد، عمرو بن حمق خزاعي، رشيد هجرى و حجربن عدى در راه ولايت و دفاع از اهل بيت عليه السلام به شهادت رسيده اند.

پاورقي

1- بحار الانوار، ج 43، ص 333.

2- الاصابة فى تمييز الصحابه، ج 2، ص 12/ ذخائر العقبي، ص 125.

3- ر. ک: صلح الحسن.

4- بحارالانوار، ج 43، ص 333.

5- همان، ص 351/ اثبات الوصيه، ص 159.

6- احتجاج، طبرسي، ج 1، ص 339 (با تلخيص).

7- کافي، ج 7، ص 289.

8- همان، ج 1، ص 302.

9- بحار الانوار، ج 43، ص 338.

10- الفصول المهمه، ص 137.

11- احزاب، 45.

12- هود، 103.

13- الفصول المهمه، ص .137

14- بحارالانوار، ج 43، ص 345.

15- بهجة الامال، ج 2، ص 480.

منبع: فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره 55