بازگشت

حسن خلق


همان گونه كه درروايتآمده، منظورازمكارم اخلاق آن اعمالى است كه ازنظراخلاقى، فوق العاده باشد، چون برخى از كارها و اخلاقيات انسان است كه به طورعادى براى عموم مردم عادى است مثل آن كه كسى به شما نيكى و احسان كند و شما نيز در برابر به او احسان و نيكى كنيد، كه اين يك امرعادى و طبيعى است، و خلاف اين كارغيرطبيعى است كه قرآن كريم نيز آن را به عنوان يك اصل طبيعى عنوان كرده و مى فرمايد:

"هل جزاء الاحسان الا الاحسان ." (الرحمن/60)

اما اگر كسى توانست تا اين حد خود را كنترل كند و اين اندازه برنفس خود مسلط گردد كه بدى و ظلم را با احسان و نيكى مقابله كند، اين كاراز نظر اخلاقى يك كار فوق العاده است كه هركس نمى تواند چنين كارى را انجام دهد...

به قول شاعر كه مى گويد:

بدى را بدى سهل باشد جزااگر مردى «احسن الى من اساء» !

مرحوم شهيد آيت الله استاد مطهرىدركتاب فلسفه اخلاق خود، تحقيق جالبى دراين باره دارد و پس ازآن قسمتى ازدعاى مكارم الاخلاق صحيفه سجاديه را در اين باره نقل كرده كه دعا كننده گويد:

«اللهم صل على محمد و آل محمد و سددنى ـ لان اعارض من غشنى بالنصح.»

پروردگارا، درود فرست برمحمد وآل محمد و به من توفيق ده كه معارضه كنم به نصيحت با آن كسانى كه با من بهظاهر دوستى مى كنند، ولى در واقع مى خواهند با من بدى و دغلى كنند .

«و اجزى من هجرنى بالبر.»

خدايا، به من توفيق ده كه جزا بدهم آن كسانى را كه مرا رها كرده اند و سراغ من نمى آيند به احسان و نيكى ها .

« واثيب من حرمنى بالبذل.»

خدايا، به من توفيق ده كه پاداش بدهم آن كسانى را كه مرا محروم كرده اند به اين كه من به آنها بخشش كنم .

« و اكافئ من قطعنى بالصلة.»

خدايا، به من توفيق ده كه مكافات كنم هركس كه با من قطع صله رحم يا قطع صله مودت مى كند مكافات من اين باشد كه من پيوند كنم .

« و أخالف من اغتابنى الى حسن الذكر.»

خدايا، به من توفيق ده كه مخالفت كنم با آن كسانى كه ازمن غيبت مى كنند و پشت سر من از من بدگويى مى كنند و اين كه پشت سر آنها هميشه نيكى آنها را بگويم .

« و ان اشكر الحسنة و اغضى عن السيئة.»

خدايا، به من توفيق ده كه نيكى هاى مردم را سپاسگزار باشم و از بدى هاى مردم چشم بپوشم . (1)

سپس اشعارى ازديوان منسوب به اميرالمؤمنين (ع) نقل كرده كه مى فرمايد:

و ذى سفه يواجهنى بجهل و اكره ان اكون له مجيبا

يزيد سفاهة و ازيد حلما كعود، زاده الاحراق طيبا

"شخص سفيهى از روى جهل با من مواجه مى شود، ولى من از پاسخ او كراهت دارم. او بر جهالت و سفاهت خود مى افزايد و من برحلم خود، همانند آن عودى كه سوزاندنش عطرآن را زيادتر مى كند."

و در جاى ديگر فرمود:

و لقد امر على اللئيم يسبنى فمضيت ثمة قلت ما يعنينى

"من بر شخص پست و لئيم مى گذرم كه مرا دشنام مى دهد و من از نزد او گذشته و مى گويم من مقصودش نبودم ."

اكنون در زندگانى امام حسنعليه السلام نمونه اين مكارم اخلاق را بخوانيد:

1. موفق بن احمد خوارزمى در كتاب مقتل الحسين (ع) روايت كرده كه امام حسن (ع) گوسفندى داشت كه بدان علاقه داشت، روزى مشاهده كرد كه پاى آن گوسفند شكسته شده، به غلامش فرمود : چه كسى پاى اين گوسفند را شكسته؟

پاسخ داد: من!

فرمود: چرا؟

گفت: مى خواستم شما را غمگين كنم!

امام (ع) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم كرد، و تو در راه خدا آزادى! و در روايت ديگرى است كه فرمود:

«لا غمن من امرك بغمى.»

"من نيزغمگين مى كنم آن كسى را كه به تو دستور داده تا مرا غمگين كنى،- يعنى شيطان- سپس او را آزاد كرد. (2)

داستان مرد شامى

و داستان مرد شامى هم مشهور است كه ابن شهرآشوب درمناقب از وى نقل نموده و در كتابهاى مقتل الحسين خوارزمى و مطالب السئول محمد بن طلحه شافعى و ديگران نيز چنين روايت شده است :

مردى از اهل شام مى گويد: من هنگامى به مدينه رفتم و مردى را ديدم كه بر استرى سوار است كه زيباتر و خوش لباستر از او نديده بودم و مركبى هم بهتر از مركب او مشاهده نكرده بودم، من ازآن مرد خوشم آمد و از شخصى پرسيدم: اين مرد كيست؟

گفتند: حسن بن على بن ابيطالب است!

در اين وقت سينه ام پراز كينه شد و نسبت به على بن ابيطالب رشك و حسد بردم كه فرزندى اينگونه داشته باشد، از اين رو به نزد او رفته و به او گفتم: تو پسر ابوطالب هستى؟

فرمود: من پسر فرزند اويم!

دراين وقت من شروع كردم به دشنام او و پدرش تا جايى كه مى توانستم! و چون سخن من تمام شد، آن حضرت رو به من كرده، فرمود: «احسبك غريبا» ؟

"بهگمانم تودراين شهرغريب هستى؟

گفتم: آرى.

فرمود: « فان احتجت الى منزل انزلناك، او الى مال آسيناك، او الى حاجة عاوناك.» !

اگر نيازمند خانه و منزل هستى به تو منزل دهيم، و اگر نياز به مالى دارى به تو بدهيم، و اگر نياز ديگرى دارى كمكت كنيم؟

مرد شامى گويد: « فانصرفت و ما على الارض احد احب الى منه.» (3)

من از نزد آن حضرت رفتم درحالى كه احدى در روى زمين نزد من از وى محبوبتر نبود.

و درمناقب ابن شهرآشوب اينگونه است كه چون آن مرد از سخنان خود فراغت يافت، امام (ع) به او سلام كرده و خنديد سپس فرمود:

"اى پيرمرد گمان دارم كه غريب اين شهر هستى، و شايد اشتباه كرده اى، پس اگر در صدد جلب رضايت ما هستى، از تو راضى شويم! و اگر چيزى از ما بخواهى به تو مى دهيم، و اگر راهنمايى و ارشاد خواهى ارشادت كنيم، و اگر براى برداشتن بارت از ما كمك خواهى بارت را برداريم، واگر گرسنه اى،سيرت كنيم، و اگر برهنه اى بپوشانيمت، و اگر نيازمندى، بى نيازت گردانيم، و اگر آواره اى در پناه خويش گيريم، و اگرخواسته اى دارى انجامش دهيم، و اگر مركب و بار و بنه اى را به خانه ما انتقال دهى و تا وقتى كه قصد رفتن دارى مهمان ما باشى براى ما آسانتر و محبوبتر است"و به دنبال آن نقل شده كه چون آن مرد سخن آن حضرت را شنيد گريست و آنگاه گفت:

«اشهد انك خليفة الله فى ارضه، الله اعلم حيث يجعل رسالاته، و كنت انت و ابوك ابغض خلق الله الى و الآن انت احب خلق الله الى.»

گواهى دهم كه براستى تويى خليفه خدا بر روى زمين و خدا خود داناتر است كه رسالتهاى خود را در چه جايى قرار دهد و تو و پدرت مبغوض ترين خلق خدا نزد من بوديد و تو اكنون محبوب ترين خلق خدا پيش منى!

و سپس آن مرد به خانه امام حسن (ع) رفت و تا وقتى كه در مدينه بود مهمان آن حضرت بود، و از دوستداران آن خاندان گرديد. (4)

پاورقي

1-صحيفه سجاديه، ص69 .

2-ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117/ حياة الامام الحسن (ع)، ج 1، ص 314.

3-ملحقات احقاق الحق، ج 11، صص 119 ـ 117.

4-مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 19.