چرا امام حسن (ع) زهر را نوشيدند


ميگويند امام حسن(ع) و امام رضا(ع) از زهر و سم كشندهاي كه با آن شهيد شدند اطلاع داشتند، پس چرا با علم به آن باز هم آب يا انگور مسموم را ميل فرمودند؟ يا حضرت علي(ع) از قصد ابنملجم اطلاع كامل داشتند، ولي او را از خواب بيدار كردند تا مأموريت خود را به انجام برساند، آيا اين سه نمونه نوعي خودكشي يا رفتن عمدي به طرف مرگ نيست؟ و حال آنكه قرآن حفظ مال و جان را لازم دانسته، اگر بگوييم اطلاع هم نداشتند، با علم امامت جور در نميآيد.




جواب:

در موضوعيت بعض موضوعات احكام، معتبر است كه از راههاي متعارف - كه مورد عمل همگان است و بناگذاري عرف بر عمل به آنها است - علم به آن موضوع حاصل شود.




بلي، اگر معلوم باشد كه ملاك و جهت موضوعيت چيزي براي حكمي از احكام ذات آن موضوع است؛ از هر راهي كه علم يا ظنّ معتبر به آن حاصل شود، حكم آن نيز ثابت ميشود؛ مثلاً در قضا و حكم بين مردم كه قاضي به علم خود حكم ميكند، معتبر است كه اين علم او به واقع از امارات عرفيّهاي كه سبب علم ميشود، حاصل شده باشد؛ و اگر از طرق غيرعادي، مثل: جفر و رمل يا خواب، علم پيدا كرده باشد، حكم طبق آن جايز نيست؛ و از اين رو در فصل خصومات و مرافعات، حضرت رسول اكرم(ص) ميفرمايد: »إنّما أقضي بينكم بالبيّنات و الأيمان«؛ كه بدانند بر حسب علم غيب، له يا{P - وسائل، ج 27، ص 232. P}




عليه كسي حكم نميفرمايند. نظام قضا بر همين موازيني است كه هميشه و براي همه قضات حكم و فصل خصومات به آن ممكن است.




بنابراين براي پيغمبر(ص) يا امام(ع) در موردي كه هيچ راه و امارهاي بر علم به اين كه فلان شخص قاتل است، يا در ادّعايش محق است، نباشد، عمل به علم غيبي كه مستقيماً افاضه الهي است، لازم نميباشد. و حكم به قصاص چنين قاتلي كه راهي براي اثبات جرم يا علم قاضي بر اثبات قتل نيست، نميشود. مثل آن كه قاضي از طريق خواب يا جفر و رمل علم پيدا كند حكم او بر قصاص نسبت به چنين قاتلي جايز نبوده و مطابق موازين قضا نميباشد.




در مورد حرمت القاي نفس در تهلكه نيز، همين كلام جاري است كه: القاي نفس در تهلكهاي كه از راههاي معتبر و عادّي عرفي مظنون يا معلوم باشد، جايز نيست و موضوع نهي »و لا تلقوا بأيديكم الي التهلكة« است. ولي اگر از طرق غير عادي، مخصوصاً علم غيبي كه پيغمبر و امام مِن جانبالله و باذنه و الهامه دارند باشد، حرمتي ندارد؛ بلكه خلاف تسليم و با حب بلقاء الله منافات دارد.




پيغمبر و امام در اين مسير با سنّتهاي الهيّه، كه خود عالم به آن هستند، هزگز معارضه نميكنند. آنها خودشان مثل ملائكهاي كه عمّال ارادةالله تعالي هستند، در جريان اجراي سنن الهيّه قرار دارند، اگرچه در مورد خودشان باشد.




در اين جا اسرار و حقايق عالي بسياري نهفته است كه چون احاطه بر آنها براي ما مقدور نيست، به اين مقدار به آن اشاره شد.




وقتي مسايل از حدود عرفيّات و اعمال عاديّه ما خارج شد، و به مثل علم غيب آن بزرگواران هم مربوط شد،




بعد ديگري پيدا ميكند كه نميتوان آن را فقط با معيارها و قواعد حاكم بر عرف و نوعي كه فاقد اين علم هستند بررسي كرد.




ثانياً، افعال پيغمبر و امام را نميتوان بر معيار عموم، يا اطلاق ادلّه احكام بررسي كرد، به اين صورت كه اگر مخالف عموم يا اطلاقي بود كه به آن فعل، ايراد كرد؛ زيرا فعل ايشان هم مثل قولشان از ادلّه احكام و مخصّص و مقيّد عمومي و اطلاقات است و دليل بر حكم است، كه البتّه در فعل، دلالت آن بر جواز فيالجمله است و در قول، تابع ظهور كلام است.




بنابراين ممكن است در جواب گفته شود: آن بزرگواران مأموريتهاي خاصّي داشتهاند كه در زمينه وقوع در تهلكه بوده است بلكه اشكال ندارد كه نفس ايقاع نفس در تهلكه مأمور به باشد.




البتّه در مثل قيام حضرت سيّد الشهداء(ع) كه با علم به اين كه امتناع از بيعت با يزيد و رفتن به عراق و منتهي شدن به شهادت، استقبال از كل آن مصايب بود، مسأله تزاحم اهمّ و مهم نيز در بين بود، كه امام(ع) مسايل اهم را در نظر گرفت، و دانسته و آگاهانه شهادت را پذيرفت. چنان كه در ميادين جهاد و غزوات نيز گاهي چنين حالي روي ميدهد كه بايد با علم به شهادت به ميدان جهاد رفت.




پيغمبر(ص) با اين كه ميدانست »جعفر طيّار« و »زيد بن حارثه« و »عبداله بن رواحه« يكي پس از ديگري به شهادت ميرسند، آنها را فرمانده لشكر فرمود.