چرا امام حسن (ع) زهر را نوشيد


امام حسن مجتبي(ع) با وجودي كه مي دانست همسرش او را زهر مي دهد، چرا راه گريز را انتخاب نكرد؟ (مثل اين است كه انسان پاي كوهي بنشيند، تابلوي ريزش كوه را نظر كند و جانش را از دست بدهد.


جواب:

اوّلاً، امور زندگي افراد بشر بر اساس علوم و دانش هاي عالي و متعارف مي چرخد. و ارادة حق تعالي نيز بر همين شيوه موجود و غالب جريان دارد. مثلاً بايد با زحمت و تلاش داروهاي انواع بيماري ها را شناسايي و بيماران را درمان كرد و با مطالعات علمي و كشف اسرار طبيعت و اختراعات بر قواي طبيعي مسلط و پيروز شد و با علل و اسباب مادي و طبيعي در امور دين و دنيا قدم برداشت. پيامبر(ص) و امامان (ع) هم اين چنين بودند.




آنان همانند ديگر افراد بشر در امور زندگي از علوم عادي و راه هاي متعارف بهره مي گرفتند. در امور فردي و اجتماعي مانند ديگران بودند. با همين چشم مي ديدند، با همين گوش مي شنيدند، به وسيلةهمين حواس به اشياي خارج علم پيدا مي كردند، بر طبق همين مدركات عمل مي كردند، بر طبق ظواهر و به وسيلة شاهد و گواه داوري مي كردند، در امور اجتماعي با مردم مشورت مي كردند، براي معالجةبيماري ها به پزشك مراجعه مي كردند و در كارهاي فني و تعيين قيمت ها به كارشناس و خبره مراجعه مي كردند.




بنابراين، آنان در زندگي عادي همانند مردم رفتار مي كردند و به علم و قدرتي كه به آنان اعطا شده بود (جز در موارد استثنايي) عمل نمي كردند و از راه علم امامت از خود دفع خطر، دفع فقر و امراض و ابتلائات نمي كردند، چون اگر غير از اين روش را اتخاذ مي كردند،ديگر نمي توانستند براي ديگران الگو و اسوه باشند. آنان وظيفه داشتند كه با گفتار و رفتارشان سر مشق ديگران شوند حال اگر از علوم غير عادي خود در امور زندگي بهره مي گرفتند، ديگر نمي توانستند براي ديگران سرمشق باشند. بنابراين، آنان مكلف بودند امور زندگي خويش را همسو با علوم عادي و متعارف قرار دهند، نه منطبق با علوم غير متعارف.




ثانياً، آنان به مقام رضا و تشليم رسيده بودند، در عبوديت خداوندي مستغرق بودند و همه چيز زا از اين ديد مي نگريستند و به وظيفه عمل مي كردند. مقتضاي عمل به رضا، تسليم و تقرب به خدا اين است كه اگر خداوند براي آنان شهادت و خوردن زهر را مقدر مي كرد، با وجودي كه علم به مشكلات داشتند، اقدام مي كردند و اين اقدام نه تنها اقدام به تهلكه نيست، بلكه نهايت درجة رضايت و تسليم است. در زندگي پيامبران و امامان نظير اين روي كرد، بسيار است. مانند اين كه حضرت اسماعيل(ع) آن گاه كه احساس مي كند، پدرش ابراهيم(ع) به امر خدا مأمور شد كه او را به مذبح ببرد و قرباني كند، آن را با جان و دل پذيرفت. چون اين پذيرش در مقام رضا و تسليم بود،نه تنها اشكالي به آن متوجه نيست، بلكه ممدوح است.




ثالثاً، افزون بر اين اموري كه بيان شد، مي توان گفت كه علم و دانش امامان(ع) از سنخ علم غيب ( به معناي حقيقي آن) نيست. اين سخن را خود آن بزرگواران بارها بيان كرده اند.




امام باقر(ع) فرمود: خداوند برخي از علوم را در اختيار ما قرار مي دهد و برخي را در اختيار ما قرار نمي دهد.2




عمار ساباطي مي گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا امام علم غيب دارد؟




حضرت فرمود: نه ، ليكن آن گاه كه خدا بخواهد، امام را آگاه مي كند.3




نيز فرمود: "انّ الامام اذا شاء ان يعلم علم؛4 همانا امام آن گاه كه بخواهدب ه چيزي علم پيدا كند،[او را آگاه مي كنند و ] مي داند".




از اين گونه روايات مي توان اين نكته را استفاده كرد كه دانش امامان (ع) به طور مطلق نيست. علوم غيب و شهودي پيامبر و امامان(ع) علوم ذاتي نيست،بلكه موهبتي است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق با شئون و مأموريت آنان باشد به آنان عنايت مي كند.5




برخي از عالمان بزرگ شيعه همانند شيخ مفيد در "اوايل المقالات" به اين نكته تأكيد دارند كه نمي توان به طور مطلق به علوم غيب ائمه(ع) نظر داد. يكي از شاحران و مترجمان دربارة علم غيب پيامبر (ص) مي نويسد:




"منافاتي ندارد كه بگوييم: پيغمبر كه علوم اولين و آخرين را دارا است زماني را كه در جنگ احد سنگ دشمن به طرف دندان مباركش مي آيد، نمي دانست؛ زيرا اگر بنا بود در جنگ ها با علم غيب كار كند، يك نفر كشته نمي داد و از كفار هم يك نفر باقي نمي گذاشت و در نتيجه براي او شأن و مقامي نبود كه با نيروي علم غيب بر دشمن پيروز شود.




اين است كه قرآن كريم از قول او مي فرمايد:" اگر من غيب مي دانستم سود بسياري مي بردم وبدي به من نمي رسيد".6




حاصل صخن آن پيغمبر و امام(ع) علم غيب و شهود و هرچه را كه مي دانند،علم ذاتي نيست، بلكه همه با عطاء و بخشش خداي تعالي است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق شئون و مأموريت آن ها باشد به ايشان عنايت مي كند تا براي رهبري بشر روي زمين آمادگي داشته باشند، امّا تفصيل جزئيات و مصاديق آن ها و اين كه چگونه مطالبي را خدا به آن ها الهام مي كندو چگونه مطالبي را از آن ها باز مي گيرد و به خود اختصاص مي دهد، بر ما معلوم نيست.7




همو در مقام دفاع از نظر شيخ مفيد در اين روي كرد مي نويسد:




"آنچه به نظر ما مي رسد: كلام اين بزرگان در نهايت متانت و استحكام است و احتمالي را كه شيخ مفيد دربارة علم امام فرمود، سزاوار است مورد دقت و مطالعه قرار گيرد؛ زيرا وقتي چنين عالم بزرگي احتمال عدم تعميم علم امام را نسبت به تمام وقايع و حوادث بدهد،ما حق نداريم كه داية دلسوزتر از مادر شويم و شمول علم امام را به تمام وقايع و حوادث مورد اتفاق شيعه بدانيم".8




بنابراين ممكن است گفته شود كه امام حسن(ع) در هنگام نوشيدن زهر آن را يا نمي دانست و يا نخواست كه بداند.




























2 كليني، اصول كافي، ج 1، ص 256.




3 همان، ص 257.




4 همان، ص 258.




5 اصول كافي، ترجمة سيد جواد مصطفوي، ج 1، ص 382.




6 اعراف (7) آية 188.




7 سيد جواد مصطفوي،ترجمة اصول كافي،ج1، ص 382.




8 همان، ص 386.