بازگشت

مناظره آن حضرت با عمروبن عاص


مناظرته عليه السلام مع عمروبن العاص

لقى عمروبن العاص الحسن عليه السلام فى الطواف فقال له : يا حسن زعمت ان الدين لايقوم الا بكم و باءبيك ، فقد راءيت الله اقام معاوية فجعله رسايا بعد ميله و بينا، بعد خفائه ، افيرضى الله بقتل عثمان ؟ او من الحق ان تطوف بالبيت كما يدور الجمل بالطحين عليك ثياب كغرقى ء البيض ، و انت قاتل عثمان ؟ والله انه لالم للشعث و اسهل للعوث ان يوردك معاوية ، حياض ابيك .

فقال الحسن عليه السلام :

ان لاهل النار علامات يعرفون بها، الحادا لاولياء الله و موالاة لاعداء الله والله انك لتعلم ان عليا لم يرتب فى الدين و لم يشك فى الله ساعة و لا طرفة عين قط و والله لتنتهين يا ابن ام عمر و او لانفذن حضنيك بنوافذ اشد من الاقضبة

فاياك والهجم على ، فانى من قد عرفت ليس بضعيف الغمزة ولاهش ‍ المشاشة ، ولامرى ء الماءكلة و انى من قريش كواسة القلادة ، يعرف حسبى و لاادعى لغير ابى و انت من تعلم و يعلم الناس ، تحا كمت فيك رجال قريش ، فغلب عليك جزارها، الامهم حسبا و اعظمهم لوما، فاياك ، عنى ، فانك رجس ونحن اهل بيت الطهارة اذهب الله عنا الرجس و طهرنا تطهيرا

فافحم عمرو و انصرف كئيبا

مناظره آن حضرت با عمروبن عاص

روزى عمروبن عاص امام حسن عليه السلام رادر حال طواف ديد و گفت : اى حسن گمان كردى كه دين تنها به تو و پدرت برپا مى ماند، ديدى خداوند معاويه را بعد از ضعف قوى ، و بعد از خفا آشكار نمود، آيا خداوند به كشتن عثمان راضى و خشنود است ؟! آيا سزاوار است كه دور خانه خدا، طواف كنى ، همچنانكه شتر دور آسياب مى چرخد، ولباس زيبا در بردارى ،در حاليكه تو قاتل عثمان هستى ؟ سوگند به خدا براى عدم پراكندگى امت و عدم اختلاف آنان شايسته است كه معاويه تو را همانند پدرت به قتل رساند.

امام فرمود:

اهل آتش نشانه هايى دارند، كه بدان شناخته مى شوند: انكار اولياء الهى ، و دوستى با دشمنان خدا، سوگند به خدا تو ميدانى كه على عليه السلام يك لحظه و يك چشم بر هم زدن در دين شك نكرده و در خداوند ترديد ننموده است ، و سوگند به خدا اى پسر ام عمرو دور مى شوى يا تو را با كلماتى تيزتر از شمشير دور كنم .

بر حذر باش كه از هجوم حمله بر من چرا كه مى دانى من كيستم ، ناتوان نبوده ، كم ارزش نيستم ، و پر خور هم نبوده ام ، من در ميان قريش مانند نخ وسط گردنبند هستم خاندانم شناخته شد و جز به پدرم منسوب نمى گردم ، و تو كسى هستى كه كه خود مى دانى و مردم نيز بدان آگاهند، مردان قريش ‍ در مورد فرزند بودن تو براى آنان اختلاف كردند، (بخاطر زنا كردن مادرش با چند نفر) و بدترين آنان ، يعنى كسى كه نسبتش پست تر ملامت شونده تر از بقيه بود پيروز شد، و تو فرزند او ناميده شدى ، پس از من بر حذر باش چرا كه تو پليد و ما خاندان پاك و پاكيزه اى هستيم كه خداوند پليدى را از ما دور ساخت و پاكيزه مان گردانيد.

عمرو كه اين پاسخها را شنيد قادر به پاسخگوئى نشد و ناراحت و خشمگين بازگشت .