بازگشت

ديه كسى كه قاتلش ناشناخته است


352 ـ كلينى با سند خود از امام صادق عليه السلام نقل كرده است: مردى را با كارد خونين در دست، بر سر جنازه آغشته به خونى، در خرابه اى پيدا كردند و نزد اميرمؤمنان عليه السلام آوردند. حضرت على عليه السلام به او فرمود: چه مى گويى؟ گفت: اى اميرمؤمنان! من او را كشتم. على عليه السلام فرمود: ببريد و قصاصش كنيد. و چون او را بردند تا بكشند، مردى شتابان آمد و گفت: شتاب نكنيد و او را نزد اميرمؤمنان عليه السلام برگردانيد. و برگرداندند و گفت: اى اميرمؤمنان! سوگند به خدا! اين مرد بى گناه است، من او را كشته ام. اميرمؤمنان عليه السلام به مرد اوّلى فرمود: با اين كه تو مرتكب قتل نشده بودى، چرا به زيان خود اقرار كردى؟ او عرض كرد: اى اميرمؤمنان! چون اين افراد مرا با آن كيفيّت [نزد شما آوردند] و به زيان من شهادت دادند، ديگر نمى دانستم چه بگويم. از اين رو، اقرار كردم، و من كسى هستم كه در همسايگى اين خرابه، گوسفندى را سربريدم و ادرارم گرفت و داخل خرابه شدم و [ناگاه [آن كشته را ديدم كه به خون خود آغشته است. پس با تعجّب ايستاده بودم كه اينان آمدند ومرا دستگير كردند.







اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اين دو نفر را نزد حسن عليه السلام ببريد و سرگذشت آنان را براى او بگوييد و بپرسيد حكم خدا درباره آنان چيست؟ و آنان را آوردند و چنان كه فرموده بود، عمل كردند. و حسن عليه السلام فرمود: به اميرمؤمنان عليه السلام بگوييد، اگر اين مرد او را سر بريده باشد [در عوض [اين را زنده داشته است و خداى سبحان فرمود: «و هر كس، كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است». هر دو نفر آزادند، و ديه آن كشته از بيت المال پرداخت مى شود.