بازگشت

تجهيز پدر


71 ـ مجلسى رحمه الله مى گويد: محمّد بن حنفيّه گفت:







شبانه به غسل و كفن اميرمؤمنان عليه السلام پرداختيم. حسن عليه السلام او را غسل مى داد و حسين عليه السلام آب مى ريخت. به كسى كه جسد مطهّر را جابه جا كند، نيازى نبود. [ بدن ] او، خود هرطور كه غسل دهنده مى خواست، به راست و چپ مى چرخيد. و بوى آن، خوشبوتر از مشك و عنبر بود. سپس حسين عليه السلام ، خواهران خود، زينب و امّ كلثوم را خواست و فرمود: خواهرانم! حنوط جدّم، رسول خدا صلى الله عليه و آله را بياوريد. زينب عليهاالسلام آن را با شتاب آورد.







راوى مى گويد: چون حنوط را گشود، بوى خوش آن، خانه، همه كوفه و راه هاى عمومى آن را فراگرفت. سپس [ بدن مطهّر ] حضرت را در 5 كفن، كه خود فرموده بود، پيچيدند و آن را بر تابوت نهادند.







72 ـ ابن شهرآشوب از كتاب ابوبكر شيرازى نقل كرده است:







على عليه السلام هنگام رحلت، به حسن و حسين سفارش فرمود: چون مردم، بر بالينم حنوطى از بهشت، و 3 قطعه كفن از ديباى ستبر بهشتى مى يابيد. مرا غسل دهيد و با آن ها حنوط و كفن كنيد. حسنفرمود: ما بر بالين حضرت عليه السلام ، طبقى طلايى يافتيم كه بر آن، 5 كافور و سدر خوشبوى بهشتى بود. پس از آن كه از غسل و كفن او فراغت يافتند، شتر آمد و تابوت را بنابر وصيّت آن حضرت، روى آن گذاشتند. آن حضرت [پيش از مرگش] فرموده بود: به زودى، شترى كنار قبر من مى آيد و مى ايستد. شتر آمد تا بر لب قبر ايستاد. سوگند به خدا! كسى نمى دانست قبر را چه كسى حفر كرده است. پس از نماز، در آن جا دفن شد. اَبرى سپيد و پرندگانى سفيد بر مردم سايه انداختند. ابر و پرندگان پس از دفن، رفتند.







73 ـ مجلسى رحمه الله مى گويد: برسىّ در «مشارق الانوار» از محدّثان كوفه نقل كرده است:







هنگامى كه حسن و حسين عليهماالسلام ، تابوت اميرمؤمنان عليه السلام را تا آن چاه كه محلّ رفت وآمد به سوى نجفِ كوفه است، حمل مى كردند، اسب سوارى را ديدند كه بوى خوش مى داد، و بر آنان سلام كرد، و به حسن عليه السلام گفت: آيا تو آن شيرخوار وحى و قرآن، از شير گرفته علم و شرافتِ والا، جانشين اميرمؤمنان، سرور اوصيا، حسن بن على







هستى؟ حسن عليه السلام فرمود: آرى. اسب سوار گفت: آيا اين، سبط پيامبر رحمت، شيرخوار عصمت، پرورش يافته حكمت، پدر امامان، حسين بن على است؟ حسن عليه السلام گفت: آرى. اسب سوار گفت: آن [ تابوت ]، را به من بسپاريد و برويد در امان خدا. حسن عليه السلام گفت: او به ما سفارش فرمود كه او را جز به جبرئيل يا خضر نسپاريم. شما كدام يك هستى؟ پس اسب سوار نقاب برگرفت، ديديم اميرمؤمنان عليه السلام است. اميرمؤمنان عليه السلام به حسن عليه السلام فرمود: ابامحمّد! هيچ كسى نمى ميرد مگر آن كه [على] بر او حاضر است، آيا بر جسد خود حاضر نيست؟!







نيز از حسن بن على عليه السلام نقل كرده است: اميرمؤمنان عليه السلام به حسن و حسين عليهماالسلام فرمود: پس از آن كه مرا در قبر نهاديد، پيش از آن كه بر من خاك بريزيد، دو ركعت نماز گزاريد، و ببينيد چه مى شود؟ پس از آن كه او را در قبر نهادند، چنان كردند كه فرموده بود. پس ديدند كه قبر با پارچه ابريشمى نازكى پوشيده است. حسن عليه السلام آن را از بالاسرِ اميرمؤمنان عليه السلام برگرفت و ديد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، آدم عليه السلام و ابراهيم عليه السلام با اميرمؤمنان عليه السلام سخن مى گويند. حسين عليه السلام آن را از پايين پاى او برگرفت و ديد كه زهرا عليهاالسلام ، حوّا، مريم و آسيه، بر اميرمؤمنان عليه السلام ، سوگوارى مى كنند(1).



74 ـ ابن سعد مى گويد:







على عليه السلام [پس از ضربت خوردن] روز جمعه و شب شنبه، زنده ماند و در شب يكشنبه، 11 روز از ماه رمضان باقى مانده، در سال 40 ه .ق. درگذشت، و حسن، حسين عليهماالسلام و عبداللّه بن جعفر او را غسل دادند، و در 3 قطعه جامه كه پيراهنىِ[كفن[ نداشت، كفن كردند.

75 ـ ابن سعد با سند خود از شعبىّ نقل كرده است:







حسن بن على عليه السلام بر على بن ابيطالب عليه السلام نماز خواند و در نماز او، 4 تكبير گفت.(2) [بدن مطهّر] على عليه السلام ، در كوفه، كنارِ مسجد جماعت رَحْبه، از بخش مجاور ابواب كنده، ـ پيش از آن كه مردم از نماز [جماعت [صبح برگردند ـ دفن شد. سپس حسن بن على عليه السلام از دفن برگشت، مردم را به بيعت خود فراخواند و مردم با او بيعت كردند.




پاورقي

1 . علاّمه مجلسى رحمه الله مى گويد: بنابر روايات فراوان، ائمّه عليهم السلام پس از مرگشان، در جسدهاى مثالى، ظاهر مى شوند.

2 . در تاريخ طبرى آمده است: حسن عليه السلام با 9 تكبير بر او نماز خواند.