بازگشت

امام حسن(ع) پس از شهادت پدر


حـضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان كه حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) از دار دنـيـا رحـلت فـرمـود طـبـق وصـيـّت آن حـضـرت كـه فـرمـوده بـود تـو و حـسـيـنـم كـافـى هـسـتـيـد بـراى حمل جنازه ام و شما دو نفر عقب جنازه ام را مى گيريد و مى بريد. امام مجتبى ( عليه السّلام ) فرمودند:

ما جنازه را برداشتيم و در غريين دفن كرديم .

حـضـرت مـجـتـبـى ( عـليه السّلام ) فرمودند:

بعد از دفن آن حضرت وقتى به كوفه برگشتيم اصحاب و اولاد امـيـرالمـؤ مـنـيـن ( عـليـه السـّلام ) جـمـع شـدنـد تـا ابـن مـلجـم را بـه قتل برسانند. عبداللّه بن جعفر گفت :

دست و پايش را قطع كنيد و بعد او را بكشيد. محمّد بن حنفيه گفت :

آويزش كنيم تا مردم سنگسارش كنند و سپس او را آتش بزنيم . ديگرى گفت :

او را زنده به دار بياوزيد تا بميرد.

حـضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) فرمودند:

من فقط امتثال امر پدرم حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) را مى كـنم سپس آن حضرت دستور فرمودند كه او را بياورند. او را آوردند و مردم به او لعن و نفرين مى فرستادند و او ساكت بود.

حضرت امام مجتبى ( عليه السّلام ) فرمودند:

اى دشمن خدا، اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) و امام المسلمين را كشتى .

در اينجا ابن ملجم سرش را بلند كرد و گفت :

اى حسن و اى حسين بر شما سلام باد هر چه مى خواهيد با من بكنيد.

آنها گفتند:

ما مى خواهيم آن چنان كه تو آقا و مولاى ما را كشتى تو را بكشيم .

ابـن مـلجـم گـفـت :

هـر چه مى خواهيد انجام بدهيد زيرا اگر شما مرا بكشيد و به من ارفاق نكنيد من كسى هستم كه شـيـطـان او را ذليـل كرده و او را از راه حق باز داشته است من نفسم را مى خواستم در فشار بگذارم كه اين كار را نـكـند ولى او از من تبعيّت نكرد او را نهى كردم او قبول نكرد پس او را وا مى گذارم تا بچشد جزاى بدى كارش را و براى او عذاب شديدى خواهد بود سپس اشك نحسش جارى شد و رو به امام مجتبى ( عليه السّلام ) كرد و گفت :

من پدرت را كشتم و الا ن در مقابلت هستم هر چه مى خواهى بكن و حقّت را هر طور كه مى خواهى از من بگير سپس خودش دو زانو نشست و گفت :

اى پسر پيغمبر، خدائى را ستايش مى كنم كه كشتن مرا در دست تو قرار داد حضرت امـام مـجـتـبـى ( عـليـه السـّلام ) دلش بـه حـال او سـوخـت زيـرا آن حـضـرت مـانـنـد پـدرش دل مهربانى داشت صلوات خدا بر او باد.

بالاخره امام مجتبى ( عليه السّلام ) همان گونه كه پدرش فرموده بود او را با يك ضربت شمشير كشت و بدنش را آتش زد.((30))

سـپـس مـردم بـه خـانـه قـطـام ريـختند و با شمشير او را قطعه قطعه كردند و شبيب بن بحيره و وردان بن مجالد (همدستان ابن ملجم ) را مردم همان شب كشتند.((31))

در ايـنـجـا بـد نـيـسـت بـه يـك مـطـلب مـهـم ديـنـى اشـاره كـنـيـم و آن ايـن اسـت كـه انـسـان بـايـد از اوّل زندگى يعنى از آن وقتى كه به حدّ بلوغ مى رسد و هنوز صفات رذيله در او رشد نكرده زمينه تزكيه نفس و دورى از اعـمال زشت را در خود ايجاد كند و از راه صحيح و اساسى به سوى خدا حركت نمايد والاّ اگر بخواهد بـه فـكـر تـزكـيـه نفس نباشد و به قول بعضى از افراد بى تجربه كه مى گويند تزكيه نفس همان ترك مـحـرّمـات و انـجام واجبات است به تقواى ظاهرى اكتفا كند هر وقت كه باشد نفس امّاره بالسوء او را از پا در مى آورد و شـيـطـان بـه او كـمـك مـى كـنـد و دسـت بـه جـنـايـتـى مـى زنـد كـه قـابـل جـبـران نـبـاشـد شـمـا بـسـيـار شـنـيـده ايـد و حـقـيـقـت هـم دارد كـه ابـن مـلجـم و يـا سـائر اهـل نـهـروان مـقدّس و نماز شب خوان و بعضى حافظ قرآن بوده اند پس چرا آنها به اين همه جنايت كه حتّى اگر وجـدانـشـان را قـاضى قرار مى دادند آنها را نهى مى كرد،دست زدند؟ چرا نماز و روزه و تهجّدشان آنها را از اين اعـمـال زشـت بـاز نـداشـت ؟! جـوابـش يـك كـلمـه اسـت و آن ايـن اسـت كـه آنـهـا قـبـل از آنـكـه انـسـان شـونـد قـبـل از آن كـه تـزكـيـه نـفـس كنند به اين گونه مقدّس مابى ها گرويده بودند و خودسرانه و بدون پيروى از ولايت و امامت و بدون تزكيه نفسِ خود از صفات رذيله مانند حبّ جاه و رياست ، مانند حـقـد و كـيـنـه و حـسـادت ، مـانـنـد كـبـر و غـرور و لجـاجـت ، اعـمـالى را كـه از اسـلام شـنـيـده بـودنـد عـمـل مـى كـردنـد و خود را صدرنشين بهشت هم مى دانستند و اگر روزى هم به فكر اصلاح جامعه و نجات مردم از نـاراحـتـى و كـمـك بـه آنـهـا مـى افـتـادند تصميم مى گرفتند كه على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) را در رديف مـعـاويـه و عـمـروعـاص بـكشند و آن قدر اين مقدّسين نهروانى كم درك بودند كه فرقى بين على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) و حضرت مجتبى ( عليه السّلام ) و معاويه نمى گذاشتند لذا اينكه مى بينيم اسلام بيش از هر چيز به ولايت و از راه ولايت ، به تزكيه نفس اهميّت داده براى اين است كه مردم مسلمان اين گونه اشتباهات را نكنند و در مـرحـله اوّل بـه تـهـذيـب نـفـس از جـمـيـع رذائل بـپـردازنـد تـا بـتـوانـنـد نـفـس خـود را در مـواقـع حـسـّاس كنترل كنند اميد است پروردگار متعال ما را از هرگونه انحراف محفوظ بدارد.

پاورقي

30- شـايـد بـگوئيد چرا بدن ابن ملجم را آتش زدند در جواب مى گوئيم جسد مؤ من احترام دارد ولى جسد كافرىكـه قـاتـل على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) است احترام ندارد و اگر بدن او را دفن مى كردند خوارج ممكن بودقبر او را احترام كنند و دائما بين مسلمانان و خوارج جنگ و نزاع باشد.

31- بحارالانوار جلد 42 صفحه 297.